Mahtab akbardoust·۴ سال پیشفراموشی دیگر درمان هیچ دردی نیستدنیا را میبینی ؟ .. تند تند چرخ میزند و بازی میکند ..نشسته ام تماشایش میکنم .. گاهی نوازشم میکند..نورش را به قهوه ای لطیفِ موهایم می ریزد .…
Mahtab akbardoust·۶ سال پیشو صلح جهانی بود که چشمان تو داشت .. و صلح جهانی بود که چشمانِ تو داشت ...که آب از...
Mahtab akbardoust·۷ سال پیشتو... عالی ترین معلولِ همین حیرتِ شبی به باورِ صبح!وقتی نگاهت می کردم که اینچنین پر تب و تاب از این تپه بالا میرفتی, تازه فهمیدم که تو همان فاتحِ بی بدیلِ یک ابرِ سفیدِ بی کلکِ از راه رسیده ای... که برای فتح الفتوحت.. خنده های شیرینت کافی بود که تو را فاتحِ لشکرِ آسمان کند.پیش از این گمان میکردم که آسمان چشمهایِ تو را به بازی گرفته تا هرازگاهی به ش...