دلِ ویرانشدهام، برایت پناهی ندارد
این تن خسته و بیجان، تابِ زخمی تازه ندارد.
نگاهم کن، رد چنگها هنوز باقیست
التیامِ زخمهای کهنه، کار هر رهگذری نیست؛
گر قصد رفتن داری، زمان را معطل نکن
این منزل را خود سوزاندهام؛ دگر اصرار مکن.