نان سنگک تازه که بویش پیچیده باشد همه جا، پنیر هم باشد. حالا تو هر چیز دیگری دوست داری اضافه کن. گوجه، خیار، سبزی... ساعت شش عصر هم باشد. هر چقدر که بخوری کم باشد. من آدم قانعی هستم. یا توی ایستگاه نشسته باشم و هر اتوبوسی که بیاید بگویند شلوغ است و بنشینم تماشا کنم آدمها را که همدیگر را هل میدهند تا سوار شوند. بعد کم کم ببینم اتوبوسی که جای نشستن دارد هم شلوغ است. یا اینکه ایوانی باشد یا آلاچیق. یک حیاط کوچک چند تا درخت هم جلویش، نارنج باشد بهتر است. باران هم اگر حال کرد یک نَمی بزند. یک کسی بیاید و چای بیاورد. دوست داشتی کیک و بیسکویت هم اضافه کن. تو هم باشی بهتر. من هم آنجا چشمهایم را ببندم و یاد هیچ چیزی نیفتم. بقیهی چیزها کوچکترند، آنقدر که رویم نمیشود بگویم. به اینها هم راضیام اماچیزهایی به این کوچکی هم ...