آریا سلگی·۱۹ روز پیش«مَلِکُالمَظلومین: تَأَمُّلی در اَحوالاتِ وَطَنِ دربَند»إیران، سَرزمینِ خِیلِ أحرار و مَظلومان، همچون دِژِ عَظیمیست که دیوارهایش از هزاران آوارِ سنگینِ تاریخ بنیان گرفته است؛ و در میانِ این دِژِ…
آریا سلگی·۲۰ روز پیش«در امتداد دود و آهن؛ روایت مهرآکین تهران»تهران، چونان آینهای ترکخورده که هزاران چهره را در خود جای داده است، در افق کوهستان البرز امتداد مییابد؛ شهری که رگهای تپندهاش، خیابان…
آریا سلگی·۲۰ روز پیش«رقص تنهایی و جمع: جستوجوی بیپایان آدمیزاد»آدمیزاد موجودِ عجیبی است. گاه دلش میخواهد در سکوت باشد، تک و تنها، مثلِ یک درختِ بیدِ تنها کنارِ جویِ آبیِ خشک، که صدایِ باد در برگهایش ز…
آریا سلگی·۲۳ روز پیش«رقص دود و بخار: زندگی در دو فنجان» در دنیای پرهیاهو و شلوغ، دو پدیدهی ظاهراً متضاد وجود دارند که هر کدام دنیای خاص خود را دارند: سیگار و چای. یکی از دود و غبار است و دیگری…
آریا سلگی·۲۳ روز پیش«در جوارِ سرزمینِ مادری: مقاومت و امیدِ فلسطینی»خلقِ فلسطین، در طولِ تاریخِ خود، با چالشهایِ بیشماری روبهرو بوده است. این سرزمینِ کهن، گهوارهٔ تمدنها و فرهنگهایِ متنوع، همواره در مرک…
آریا سلگی·۲۳ روز پیش«سُکوتِ صُلح، نغمهٔ گُمشدهٔ اِنسان»در جَهانی که نغمههای خُشونَت در هر گوشه و کنار پیچیده است، گویی صدای تیرها و گُلولهها جای زمزمههای طبیعت را گرفتهاند. اِنسانی که آسمانِ…
آریا سلگی·۲۳ روز پیشحکایتی از صافی کف پا از همون روزی که به دنیا اومدم، پاهای من انگار تصمیم خودشونو گرفته بودن؛ صاف و هموار، مثل صفحهی سفید یه دفتر مشق، بدون هیچ خط و خم. اون م…
آریا سلگی·۲۳ روز پیشدر فکر سربازیکمکم باید کولهپشتیام را ببندم و به پوشیدن پوتینهای بنددار عادت کنم. از بچگی از کفشهای بنددار بدم میآمد ولی خب... مادرم نگاهی از جنس د…