[باسمه تعالی]
- واسه همیشه میری؟
▪︎ واقعاً فکر می کنی من برای همیشه ترکت می کنم!؟
- وقتی که دیگه نبینمت ، وقتی که نتونم باهات حرف بزنم ، وقتی که نتونم تو رو لمس کنم ، معنیش چی میتونه باشه؟
▪︎ آره ! اگر این جور حساب کنی خیلی تلخ به نظر میرسه رفتنم. ولی بازم دلیل نمیشه که همیشگی باشه.
- مجبوری بری؟
▪︎ هممون مجبوریم.
- بالاخره یکی باید این قاعده رو بشکنه. این قانون بی رحمانهست ! قانونی که نشه باهاش کنار اومد رو باید شکوند.
▪︎ کنار میای. زودتر از اونی که فکرشو کنی کنار میای.
- خیلی راحت در موردش حرف میزنی. چون تو داری میری و من قراره اینجا بمونم.
▪︎ من راحت حرف میزنم چون پذیرفتمش و گرنه اونقدرا هم ساده نیست واسم. من قرارِ این مسیر رو تنها برم ، در حالی که تو هنوز خیلی های دیگرو کنار خودت داری.
- ولی اونای دیگه تو نمیشن.
▪︎ ممنونم ، بله هرکسی جای خودش هست.
- ولی تو میخوای جای خودت نباشی . تو داری تنهام میذاری.
▪︎ خودت خوب میدونی که من در هر صورت کنارت هستم. اونجا گوشهی قلبت! من همیشه اونجا خونه دارم.
- کاش واقعا به همین سادگی بود که میگی. من قرارِ زجر زیادی بکشم.
▪︎ صبور باش! چند روز دیگه نه ، ولی چند سال دیگه دوباره همدیگرو میبینیم. تو هم بالاخره این راهی که من دارم میرم رو تجربه خواهی کرد.
- هر دفعه فراموش می کنم که ته تمام رابطهی آدما یه رفتن گریزناپذیره.
[رخوت - نگاه - رکود ]
- الان وقت خداحافظیه؟
▪︎ آره به گمونم.
- بیخیال این حرفهایی که زدیم . من آروم نشدم. داره دردم شروع میشه. ریخته توی قلب و سینم. بیخیال شو ! نرو ! تو رو خدا !
▪︎ آروم بگیر پسرِ کم طاقتم! گفتم که مجبورم برم.
- تو مادرمی. چه جوری میتونم آروم باشم. تازه ؛ این آخری ها کمتر پیشت بودم. به کل فراموشت کرده بودم. کلی از این درد توی سینهم ، واسه احساس گناهمه.
▪︎ تو گناهی درحق من نکردی. من از اینکه داشتمت خوشحال بودم. راستی تو که نمیدونستی من قراره کِی برم!
- ما همیشه قدر چیزایی که داریم رو نمیدونیم. من قدرتو ندونستم.
▪︎ اشتباه می کنی. همیشه دوستم داشتی ، اینو حس می کردم. به اندازه کافی هم جواب محبت هامو دادی!
- من دارم بی مادر میشم. این راحت نیست.
▪︎ مادرت هنوز کنارت هست. من فقط مادربزرگتم. تازه اینکه تو از خون من نیستی. مادربزرگ واقعیت خیلی سال پیش ، قبل از اینکه به دنیا بیای ، رفت و حالا هم من دارم میرم.
- عشق اینجوری نیست که با رابطهی خونی شکل بگیره . تو از روحت به من هدیه کردی. تو بی اینکه نوه تنی تو باشم ، بهم عشق دادی. من تمام این سالها با دو تا مادر زندگی کردم. حالا چه جوری یکیش رو از دست بدم. با رفتنت نصف وجودم میره.
▪︎ بذار از این مسیری که روبروم هست عبور کنم. اونوقت منتظرت میشم ، حتی اگر صد سال طول بکشه. منتظرت میشم تا باز بتونم واسهت مادر باشم ، بهت عشق بدم.
- میبینی ! هنوز نرفتی اشکم داره شُر شُر میریزه! تو که خیال نداری پشیمون بشی از رفتن لااقل من رو برای همهی بدی هام ببخش!
▪︎ مادر ها ، بدی بچه هاشون زود یادشون میره.