احسان طوقیان
احسان طوقیان
خواندن ۱ دقیقه·۶ سال پیش

داستان یک مهندس نرم افزار- قسمت آخر - همکارانِ جان

<< قسمت قبل - زدی ضربتی، ضربتی نوش کن

به درخواست خوانندگان پیگیر، چند قسمت آخر را با اختصار بیشتر یکیش کردم و خدمتتون ارائه می دم.

همکارانِ جااااااان

آقای پرستویی بهم گفت که روز بعد از رفتن شما، رئیس صداش کرده توی اتاقش و دلیل اصلی بیرون کردن من را گفته. می گفت

1) من (طوقیان) پشت سرش گفته که این دکتر نیست (قبول دارم)

2) من گفتم که مدرکش ارزش نداره و یکی از مدرک‌های من می ارزه به همه مدارکش (قسمت اول را قبول دارم-قسمت دوم را نه)

3) من تو این اداره بیش از همه کار می کنم (ممکنه مطلبی شبیه‌ش گفته باشم، یادم نیست)

4) رئیس میره تو اتاقش می خوابه (خخخخ – یادم نیست)

5) من روزا پشت کامپیوترم می خوابم (قبول دارم)

6) من روزا سر کار کتاب می خونم (قبول ندارم)

7) نماز خوندنش بخوره تو کمرش با این کاراش (حرفی ندارم!)

8) من به بقیه کارمندا گفتم: من برا رئیس از سر جام هم بلند نمیشم، چرا شما براش بلند میشین؟ (قبول دارم)

جالبه حتی یه روز صبح به شوخی به راننده اداره که رئیس را از خونش آورده بود اداره گفتم:

"دوباره این آدم را آوردیش؟"

حتی این جمله را هم به گوش رئیس رسونده بودن. تمام حرفایی که من به شوخی یا جدی به همکاران جان گفته بودم همه به گوش رئیس رسیده شده بودَندی! اینجا بود که فهمیدم در جایی کار می کردم که کارمنداش خبرچینی را هم جزء وظایفشون انجام می دادن. وقتی فهمیدم یهو حالم بهم خورد. البته حدس میزنم که حرفا را کی گفته، ولی سعی نمی‌کنم که به قطعیت برسم. می‌خوام تصویر این همکارا در ذهنم خراب نشه. آخه حافظه‌ام بد نیست و می‌دونم بعضی حرفا را به کیا گفتم.

اضافه کاری کارمندا!
اضافه کاری کارمندا!


بدیش اینه که این رئیس خیلی دهنی‌ه و اگه کسی حرفی بهش رسوند بدون ارزیابی قبول می کنه. برا همین هم با من چپ افتاده بود. مثلا این گزینه هایی که بالا گفتم را توضیح می دم:

مورد 2) یه بار با یکی از همکارا حرف مدرک دکترای رئیس شد. همکار می گفت که بله این رئیس دکتره. من بهش گفتم: ببین، کسی که 4 سال توی یه دانشگاه دولتی زحمت می کشه، مقاله ISI میده، شیره جونش کشیده میشه تا فارق التحصیل بشه، اون لیاقت داره بهش بگیم دکتر. اگه این رئیس دکتره دانشنامه دکتراش را بزنه بالای سرش تا همگی مطمئن بشیم

مورد 5) من اینجوریم که نمی تونم از 7.5 صبح تا 4 بعداز ظهر تو مونیتور نگاه کنم و کد بزنم. کسی دیگه‌ایی اگه هست و هنوز کور نشده لطفا یه قدم بیاد جلو! برای همین بعضی روزا دو تا دستم را میگذاشتم روی میز و سرم را می گذاشتم رو دستام تا چشمام استراحت کنن. البته ممکن بود بعضی وقتا در حد 20 تا 30 دقیقه خوابم می برد. البته من این استراحت را هم جزء کار می دونم، چون باید یه refreshی بشم تا بتونم ادامه بدم

مورد 6) من از theme سیاه برای محیط کدنویسیم استفاده می کنم. گاهی اوقات آقای پرستویی که می یومد تو اتاق ما و مونیتور من را میدید که سیاهه و کلی کلمه انگلیسی روش هست، از روی شوخی بهم می‌گفت: مهندسسسسس! (با یه شلی خاصی روی سین) اینقدر کتاب نخونننننن، بیا تو جمع. البته این شوخی بود و می خندیدیم، ولی بعضی از جاسوس‌ها چون از ماجرا اطلاع نداشتن این را می شنیدن و میرسوندن به گوش رئیس

آقای پرستویی در اتاق رئیس که اینا را میشنیده به حمایت از من گفته بود: نه دکتر این جوری نبوده! و رئیس بهش گفته بوده که چندین منبع مختلف! بهش گفتن. آقای پرستویی می گفت که رئیس موقع حرف زدن کنترلش را از دست داده بود و فقط داد می زده.

اینجا بود که فهمیدم متاسفانه این رئیس با کارمندا کاری کرده که برای همدیگه خبرچینی کنن و بعضی شون بجای اینکه تمرکزشون روی کارشون باشه روی استراق سمعه.

همکارانِ جااااااان
همکارانِ جااااااان



در واقع بعد از اخراج من نسخه پیچی کساییکه رئیس ازشون خوشش نمی یومد تموم شد. آقای مطهری منتقل بشه به یه واحد دیگه تو یه طبقه دیگه. مسئول خرید را عزل کرد تا دیگه نیاد طبقه چهار و اخراج من تا دیگه زیر سوال نبرمش. این سوال برای من به وجود میاد که رئیس با این اخلاقش چطوری با خانوادش کنار میاد؟ مثلا اگه به بچه ش حرفی بزنه و او گوش نده می خواد اخراجش کنه؟ به حراست اداره بگه مانع ورودش به خانه بشن؟ عایا شدنیه؟

روز بعد از واقعه، در اولین حرکت برای جبران گذشته، آقای رئیس دکترنما همون خانمی که قرار بود با توصیه رئسای بالا سریش استخدام بشه و ایشون مقاومت کرده بود (لینک)، را استخدام کرد تا چهره ش را پیش بالا سری هاش اصلاح کنه!

نکات مثبت

البته همه چیزهای اداره سیاه و منفی هم نبود. روزا که برای نهار میرفتیم تو اون اتاقه انباری مانند (لینک) یکی از بچه شروع می کرد به پرسیدن سوالات اطلاعات عمومی. مثلا پرجمعیت ترین کشور اروپا کجاست؟ پرجمعیت ترین کشور مسلمان کدومه؟ 5 تا از تاثیرگذار ترین افراد در طول تاریخ؟ سومین رئیس جمهور آدیس آبابا؟ دومین کسی که رو ماه راه رفت؟

که کلی می خندیدم و fun بود. بعضی روزها هم که مناسبت خاصی مثل تولد یا غیره بود، موقع نهار چند نفر دیگه میومدن تو اتاق ما و به کمک هم میز و صندلیها را بیرون می گذاشتیم و موکت پهن می کردیم و دور هم غذا می خوردیم.

یا هر چند وقتی، مسئول IT برامون از بیرون فست فود می گرفت، البته یه بار هم آبگوشت دیزی! گرفتن. من از همین تریبون ازش تشکر می کنم.

یا ازدواج یکی از همکاران خانم طبقه چهار که بسیار بسیار باعث خوشحالی من شد و خدا را شکر چند ماه دیگه بچه شون انشاالله به دنیا میاد.

مدیریت برتر

می خوام به چند مورد از ویژگیهای برتر مدیریت (نه مدیر) در اداره‌مون اشاره کنم البته ترتیب خاصی نداره:

  • مدیریت خرد (Micro management): یعنی آقای مدیر وقتی کاری را به کسی واگذار می کرد تا ریزترین اجزای اون کار رو هم فضولی می‌کرد. مثلا وقتی قرار بود برای شرکت قهوه بخرن مسئول واحد خدمات به مامور خرید می گفت. ایشون میرفت نمونه میخرید بعد میاوردن جناب رئیس تائید کنه. اگه خوب، برن بیشتر بخرن. البته مثال‌های دیگه ای هم هست که برای اختصار اشاره نمی کنم. این کار باعث میشه اعتماد به نفس کارمندا از بین بره و همیشه منتظر تائید یا رد مدیر بمونن
  • افراط و تفریط: یهو یکی را میبرد به آسمون، یهو هم یکی را از آسمون میزد به زمین. یا برای بعضی از خرج‌ها دهنه کیسه را خیلی تنگ میکردن ولی برای بعضی خرج‌های دیگه خیلی راحت انجام می دادن. البته لازم به توضیح نیست که خرج هاییکه مال کارمندها بود با کسری بودجه مواجه بودیم ولی اگه یه مدیر بالاسری قرار بود بیاد اداره یا یکی که در آینده می تونست به آقای رئیس دکترنما کمک کنه، خرج ها انجام میشدن.
  • امیر دیوان، مستوفی الرئسا، ظِلُّ الوُزرا، عظیم الخُطبا جناب آقای رئیسِ 2زاری: فکر می کرد هنوز در زمان قاجار هستیم و ایشون پادشاهی، گزمه ایی، چیزی هست! وقتی می گفت کاری انجام بشه، انتظار داشت بی برو برگرد انجام بشه. بعد هم برای محکم کاری می گفت بهم زمانبندی بدین و سر موعد مقرر بندال طرف میشد. روش مدیریت بالا به پایینی که سال هاست از بین رفته. حتی در شرکت‌های خصوصی ایران هم دیگه اینجوری نیست! جالب اینجاست که همین شخص برای سایر نیروهای ارگان های دولتی کلاس استاندارد مدیریت پروژه (Pmbok) برگزار میکرد! دلم می خواد بدونید پروژه من 3 امین پروژه IT بود که ایشون با سوء مدیریت به زمین زده بودش.
استاد مدیریت
استاد مدیریت
  • دوستار تمجید و تعریف: در این مورد کلی حرف زدم که برای خوندنش به اینجا مراجعه کنین
  • استفاده حداکثری از امکانات شرکت نفت ولی در چهارچوب قانون (گاهی هم غیر قانونی): عجیبه نه؟ انگار یه پارادوکسی توش هست ولی صبر کنین تا توضیح بدم. سال 92 که با روی کار آمدن دولت بی تدبیر و بی امید ایشون رئیس اداره ما شد بصورت قانونی درخواست تعمیر ساختمان را داده بود و بعد یه اتاق مدیریت درجه یک برا خودش ساخته بود. اتاقی که تمام دیواراش چوب کوب و کفش پارکت بود و تلویزیون و یخچال اختصاصی داشت. یا به عنوان مثال دیگه: اداره یه راننده با ماشین شخصی داشت که بصورت ساعتی پول می گرفت. مثلا از 7.5 صبح تا هر موقعی که بود، به ازای هر ساعت رقمی می گرفت. هر روز صبح میرفت دم خونه رئیس و او را میرسوند اداره و صبر میکرد تا بعداز ظهر و یا شب که رئیس کارش تموم بشه و ایشون را برسونه منزل. چون خونه رئیس نزدیک خونه ما بود میدونستم که این مسیر را با اتوبوس میشه با 1000 تا 1500 رفت (همین کاری که هر روز می کردم). با تپ سی هم میشد حدود 7000تومن. اما ایشون هزینه رفت و آمدش را هم به دوش بیت المال می انداخت. یا مثلا برای مراسم ختم پدر یکی از رئسای نفت با ماشین اداره رفت جنوب کشور و بعد از یکی دو روز برگشت (لینک). یا گاهی اوقات که می خواست بره ماموریت، در اداره حمام می گرفت. همه اینها ممکنه در چهارچوب قانون باشه ولی آدم وجدان هم باید داشته باشه. پول نفت مال همه مردم ایرانه. بین ما و کودکان سیستان وبلوچستان هیچ فرقی نیست!
کودکان ایران در سیستان و بلوچستان
کودکان ایران در سیستان و بلوچستان

درس هاییکه آموختم

  • ما مهندسین نرم افزار نیاز داریم مهارت های اجتماعیمون را به صورت جدی افزایش بدیم و مهارت حل مساله و حل تعارض را بیاموزیم
  • آدم ها در بیشتر مواقع منافع شخصی شون را در نظر می گیرن. تا زمانیکه سودی برا کسی داری، باهات رفیقه. رفاقت واقعی بسیار نادره
  • دهنت را ببند. فقط وقتی لازمه صحبت کن. اگر صحبت کردن نقره باشد، سکوت طلاست
  • جنگ اول به از صلح آخر. همیشه آدم باید قاطع و محکم در مورد منافع خودش باشه. وقتی حقوق من را کم کرد باید میرفتم
  • با آدم ها شوخی نکنم مگر اینکه ظرفیت داشتنشون برام اثبات بشه (در اینجا داستانی هست که در هیچ قسمتی بهش اشاره نکردم).
  • کارمندی و برنامه نویسی هیچ پیشرفتی ندارن مگر برای خودت کار کنی
  • آدما سیاه و یا سفید نیستن، بلکه بیشترشون خاکستری ان. باید این را پذیرفت تا زندگی راحت تر بشه. همین رئیس که اینقدر نکات منفی در موردش گفتم 2 تا نکته مثبت داشت 1) دزد نبود و 2) نگاه ناپاک به ناموس مردم نداشت
  • و نکته آخر به نقل از یک نفر در لینکدین:

حالا چی؟

بعد از بیرون اومدنم از اداره دارم با یکی از دکترای مطرح غدد بر روی استارتاپی در حوزه پیگیری یا Follow Up بیماران کار می کنیم. قراره کنترل دیابت را برای بیماران آسون تر کنیم. اگه برنامه نویس هستین و دوست دارین در استارتاپ قندون کمک کنین، بیاین تا همدیگه رو ببینیم و گپی بزنیم.

ممنون از همه دوستانی (یا همکارانی) که با کامنت گذاشتن (یا تماس تلفنی) من را تشویق (یا تهدید) کردن.

داستانمهندس نرم افزار
برنامه نویس تا کمی مهندس نرم افزار، اهل مطالعه، اهل سیاست
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید