شیدا
شیدا
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

رازِ آینه


حاضرم هرچه دارم بدهم، اما یک لحظه به چهره خودم در آینه نگاه نکنم. افسانه‌ها می‌گویند که روح مردگان بعد از مرگ شخص در آینه اتاقشان محبوس خواهد شد. بدترین حس در دنیا، حس نفرت از خود است. با امروز می‌شد سه ماه و سه روز که هرگز مستقیم به چشم‌هایم نگاه نکرده بودم. این چشم‌هایم نبود که اشک می‌ریخت، قلبم بود.

نمی‌توانستم حرف بزنم. می‌ترسیدم که لال شده باشم. هرکس که مرا می‌بیند تو را در چشم‌هایم جست‌وجو می‌کند. سرانگشتان یخ‌زده‌ام را روی آینه بالا و پایین می‌کشم. ردِ محو آن را می‌بینم، اما تو را پیدا نمی‌کنم؛ مثل اینکه گم شده‌ای.

دلم می‌خواهد قلبم را از سینه بیرون بکشم تا عشقِ من نداند روزی به‌خاطر او گریستم. او نباید هیچ‌چیز را بداند، حتی راز این آینه را!

دلنوشتهدلنوشته عاشقانهعشقداستانکادبیات
نویسنده و ویراستار کتاب
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید