سید مهدار بنی هاشمی·۲ سال پیششمع سردمغز یخ می زندامواج بی رحم سرماتازیانه های سخت خود رابه روح من می زنندقلم می شکندخون سرازیر می شودانگشت، قلم میشودخون جوهرمی نویسم از صبرمی…
سید مهدار بنی هاشمی·۲ سال پیش13 به در ، ازین در به اون در ..صدایم زد ..-هان؟با من بودی؟-هانتو همانمرد خوببا ادبجذاب
سید مهدار بنی هاشمی·۲ سال پیشگمگشتهخب پنجشنبه ها قرار بود از شعرهایم بگذارم. یا شعری بنویسم و پیجم را به روز رسانی کنم. از عشق گفتم ..از بهار گفتم.. از سکوت گفتم.. از ماه گفت…