علی‌آقا
علی‌آقا
خواندن ۳ دقیقه·۵ سال پیش

حکم پادشاه (۱۵+)!

در گذشته‌های دور پادشاهی بیگانه بر سرزمینی مسلط شد. او بدخواه و در عین حال زیرک بود. و وزیری داشت از خودش بسی بدخواه‌تر و زیرک‌تر. به او امر کرد که راهی بیاب تا بر روح و جان این مردمان مسلط شوم بدون آنکه بفهمند و اعتراضی بکنند. وزیر تفکری کرد و طوماری بنبشت و به جارچیان داد تا در سراسر شهرها و دیهات‌ها بخوانند.

قوانین جدید اعتقاد به دین قدیم و سوادآموزی را غیر قانونی اعلام کرد. و مالیات‌ها را به سه برابر افزایش داد. شب زفاف عروس از آن شاه بود و ارزش جان مردمان به اندازه چهارپایان کشور همسایه که موطن اصلی شاه بود اعلام شد. هر گونه اعتراض و مخالفت با این قوانین مجازات مرگ داشت و در نهایت طبق این قوانین گوزیدن و چسیدن هم ممنوع اعلام شد.

پادشاه گفت: ای وزیر این همه فشار آنان را به شورش وا خواهد داشت و مگر قرار نبود انقلاب مخملی کنیم؟ وزیر گفت: نگران نباشید اعلیحضرت. به بند آخر دقت نفرمودید. همان سوپاپ اطمینانیست که انرژی اعتراضشان را خالی کنند.

و چنین شد که وزیر گفت. مردم لب به اعتراض گشودند که این ظلمی آشکار است. این طبیعی است که پادشاه بخواهد مردم را به دین خودش درآورد و یا سواد خواندن آنان را بگیرد. همچنین افزایش مالیات همیشه مطلوب شاهان بوده و مالکیت در شب زفاف هم رسمی قدیمی‌ست. و بی‌ارزش بودن جان ما در مقابل جان مردمان همسایه هم از وطن‌پرستی شاه است اما دیگر منع چسیدن و گوزیدن خیلی زور است. و تازه مگر پادشاه می‌تواند در تمام مستراح‌های این سرزمین نگهبان بگمارد.

آنان که باسوادتر بودند داد سخن دادند که تازه خالی نمودن باد روده برای سلامت مفید است و هیچ قبحی در آن نیست. و اینان متحجرانی بیش نیستند که سرشان را در تنبان خلایق فرو می‌کنند. با کلی کیف به خاطر این تفسیر علمی و کلمه متحجر سر تکان می‌دادند و خودشان را روشنفکر می‌نامیدند. و گفتند تازه مگر خود شاه نمی‌گوزد. جوک‌های بسیاری ساختند در مورد شاه که از فرط نگوزیدن ترکیده، یا برای کنترل بر روده‌اش چوب‌پنبه به ماتحتش فرو کرده، یا مثل سگ بو کشان دماغش را به باسن مردم می‌چسباند و اینها را برای هم اس‌ام‌اس و تلگرام کردند و کلی خندیدند.

نگهبانان حکومت در سراسر سرزمین پخش شدند تا اجرای قوانین را تضمین کنند. هر از چند گاهی بی‌خبر به مستراح‌ها یورش می‌بردند و افراد گوزو را دستگیر می‌کردند و به منکرات می‌بردند. اما مردم همچنان به چسیدن و گوزیدن در خفا ادامه می‌دادند و این صداهای بویناک روده‌شان را اعتراضی عظیم به حکومت می‌دانستند. مردم به صحراها می‌رفتند و می‌گوزیدند. در کوچه‌های شهر نگاهی به این ور و آنور می‌انداختند و پیفی می‌دادند. حتی مهمانی‌های زیرزمینی می‌گرفتند لوبیا می‌خوردند و گروپ گوز راه می‌انداختند.

بعد از مدتی دیگر کسی آن ماجرای منع سواد و دین اجباری و کاپیتولاسیون و عروس دزدی و مالیات را به خاطر نیاورد و همگان سعی کردند از این آخرین حق بدیهی خوشان دفاع کنند. و در همین احوال پادشاه و وزیرش در قصر قهقهه سر می‌دادند که چه زیرکانه مردمان را در بخارات اسیدی خودشان غرق کرده و همگان را گوزو کرده‌اند.

منبع


سایر مطالب:

خدمات متقابل ایران و کوبا :): تظاهرات در کوبا در اعتراض به کمبود واکسن کرونا و بی‌برقی! ۲ سال پیش خواندن ۲ دقیقه

نگاهی به داستان «قرعه‌کشی» اثر شرلی جکسون: واکنش منفی خوانندگان این داستان هم جکسون و هم ناشرش نیویورکر را شگفت‌زده کرد... ۲ سال پیش خواندن ۱۰ دقیقه

مصرف بنزین خودروها را با حجم باک‌شان اندازه نمی‌گیرند!: این را هر آدم عاقلی می‌داند اما مثل اینکه بعضی‌ها نمی‌دانند! ۲ سال پیش خواندن ۳ دقیقه

رونالدوی ما اسمش «دایی» است: به مناسبت رسیدن کریس رونالدو به رکورد علی دایی ۲ سال پیش خواندن ۶ دقیقه

داستان موفقیت من در مهاجرت به اتیوپی!: خواستن توانستن است! ۲ سال پیش خواندن ۲ دقیقه

رنسانس در ایران بالاتر و بهتر از رنسانس اروپا: محسن رنانی: تحولات امیدبخش توسعه در سال‌های پس از انقلاب ۲ سال پیش خواندن ۴ دقیقه

⭐️ سربازی و جنگ؛ تبعیض جنسیتی علیه مردان و پسران: شروع جنگ همانا و شروع تلفات آن نیز همانا. میلیون‌ها مرد در جنگ‌ها کشته شده‌اند. ۲ سال پیش خواندن ۱۲ دقیقه

حکایتپادشاهقوانینسیاستحجاب اجباری
بیشتر مطالب این صفحه بازنشرند چون به نظرم ارزشش را دارند. علی حسین‌زاده هستم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید