
به نقل از خود ایشان بارها اینجا و آنجا، و از جمله در مجموعهی عکسی در سایت دویچهوله فارسی، گفته شده که:
«گوگوش نامی ارمنی برای پسران است. آن طور که گوگوش در گفتوگو با خانم هما احسان توضیح داده، این اسم را پدرش به هنگام تولد در سال ۱۳۲۹ خورشیدی برای او انتخاب کرد. اداره ثبت احوال اما به علت عجیب بودن از ثبت آن در شناسنامه نوزاد خودداری میکند و از پدرش میخواهد که یک اسم ایرانی یا عربی برای وی انتخاب کند که در نهایت پدر نام فائقه را برای نوزاد برمیگزیند.»
گوگوش در سال ۱۳۲۹ در تهران زادهشد، اما پدر او آقای صابر آتشین زادهی سراب، و مادر، خانم فائزه، زادهی باکو، و هر دو آذربایجانی بودند. خانوادههای پدری و مادری گوگوش پیشتر به آذربایجان شوروی سابق کوچیدهبودند و در آستانهی جنگ جهانی دوم به ایران بازگشتند و یا به دستور استالین و به علت داشتن ریشهی خارجی، از اتحاد شوروی اخراج شدند. قربانعلی (قلی) صبحی نوری پدر بزرگ خانم گوگوش زادهی تبریز بود، در حکومت ملی آذربایجان درجه سرهنگی داشت، و پس از شکست جنبش ملی آذربایجان اعدامش کردند. بنابراین کمی دشوار است که بپذیریم که آقای صابر آتشین خواستهباشند نام ارمنی، و تازه نامی پسرانه بر دختر خود بگذارند. اما داستان خانم گوگوش شاخوبرگهایی هم دارد، از این دست که دایهای ارمنی ایشان را به این نام میخوانده، یا پای عشق به پسر ارمنی همسایه هم در میان بوده است.
در منابع در دسترسم معنا و توضیحی برای واژهای همآوا با گوگوش در زبان ارمنی (Ղօղօջ یا Կօղօջ) نیافتم. اما معنایی زیبا برای این نام در زبانهای ترکی میشناسم. بسیار ساده است: فارسیزبانان نام پرندهی قو را "غو" میخوانند [بجز یزدیها و کرمانیها و... البته!]. اما از یک آذربایجانی که هنوز لهجهی خود را از یاد نبرده بخواهید که واژهی "قو" را برایتان بخواند. خواهد خواند "گو". حال واژهی "قوش" را جلویش بگذارید که بهترکی یعنی پرنده. خواهد خواند "گوش". "قوش" را، که به فارسی "غوش" خوانده میشود، در فرهنگهای فارسی واژهای ترکی و "باز شکاری" معنا کردهاند. حال از دوست آذربایجانی بخواهید که به ترکی بگوید "قوی من". اگر ترکی درستی بلد باشد، خواهد گفت "گوگوشوم" [قوقوشوم].
در زبان ترکی آذربایجانی نام برخی از پرندگان به شکل اسم مرکب و با افزودن جزء "قوشی" [قوشو] (پرندهی...) ساخته میشود، مانند "سئرچه قوشو" (گنجشک)، "طوطی قوشو" (طوطی)، "هشترخان قوشو" (بوقلمون) و... در ترکیبات ویژهای "قوشی – قوشو" به "قوش" (پرنده) تبدیل میشود، مانند "بایقوش" (جغد)، "قارانقوش" (پرستو)، و... "قوقوش" (قو). اگر بخواهیم نام این پرندهی اخیر را با آوانگاری فارسی بنویسیم، باید بنویسیم "گوگوش". شاید داستان از این قرار بوده که آقای صابر آتشین و شاید دایهی سرخانه هم دختر را "قوقوشوم" (قوی من) صدا میزدهاند و یا خیلی ساده نام هنری "قو" را بر این دختر هنرمند و زیبا نهادهاند، که با تلفظ به لهجهی آقای آتشین و دیگر بستگان خانم فائقه، "گوگوش" گفته میشده. این احتمال وجود دارد که در گذشته از سوی نزدیکان به خانم گوگوش توصیه شدهباشد که برای پرهیز از ایجاد آشفتگی در تلفظ، سخنی از ریشهی حقیقی و درست نام زیبای خود بهمیان نیاورند، زیرا در این صورت نام ایشان را به فارسی باید "غوغوش" خواند.
با این همه، و هر چه هست، خانم گوگوش خود بهتر میدانند و حق و آزادی به جانب ایشان است که معنا و دریافت دلخواه خود را در نامشان بجویند. این معنا را سالها پیش، هنگامی که خانم گوگوش تازه به خارج آمدهبودند در چند سطر نوشتم، طنزپرداز نامی آقای هادی خرسندی طنزی در آن نوشته یافتند و در یکی از واپسین شمارههای نشریه "اصغرآقا" چاپش کردند. دریغا که هرگز نسخهای از آن شمارهی "اصغرآقا" به دستم نرسید تا تصویری از بریدهی آن را اینجا بیاورم.
در وجود ریشهی فارسی برای نام پرندهی "قو" جای تردید هست، زیرا نگاهی به فرهنگ ریشهشناسی زبانهای ترکی نشان میدهد که در همهی خویشاوندان دور و نزدیک و کوچک و بزرگ این زبانها، و حتی در گروه بزرگتر زبانهای آلتائیک، این پرنده را چیزی شبیه به "قو"، یا "کو"، یا "گو" یا ترکیبات آن مینامند. در آذربایجان نام آن، با آوانگاری فارسی، "گو" و "گوغو"ست و در ترکیه "کوغو"، در ژاپنی (که از زیانهای آلتائیک و خویشاوند دور ترکیست) *kùkùpí (در لهجهی توکیوی باستان kugui)، و در مغولی (که آن نیز از خویشاوندان دور ترکیست) qon. اما نام این مرغ در هیچیک از زبانهای هندو – اروپایی، بهجز زبانهای خویشاوند نزدیک با فارسی، هیچ شباهتی به "قو" ندارد (مانند swan در انگلیسی یا cygnus در لاتین). از این رو میتوان حدس زد که نام قو از ترکی وارد فارسی شده و جا دارد که زبانشناسان و واژهپژوهان در سرچشمهی پیدایش این نام در زبان فارسی پژوهشی انجام دهند.
نتیجه آنکه، واژهشناسی به یک سو، "گوگوش" همان قوی زیباست که با پوشیدن جامهی آوانگاری فارسی به این شکل در آمده. حال بگذریم از آنکه قو، برعکس خانم گوگوش، آواز چندان دلپذیری ندارد!
در زیر فهرستی از نام قو در زبانهای ترکی و آلتائیک آورده میشود. منبع اینجاست.
Proto-Altaic: kū̀gù
Meaning: swan
Russian meaning: лебедь
Turkic: Kugu
Old Turkic: quɣu (Yen., OUygh.)
Karakhanid: quɣu (MK)
Turkish: koɣu, kuɣu
Tatar: qū, qu (Буд.); Sib. quɣɨ 'polar duck'
Middle Turkic: quɣu (Ettuhf.), qu (Pav. C., AH)
Uzbek: quw
Uighur: quw
Azerbaidzhan: Gu, Guɣu
Turkmen: Guv
Khakassian: xū
Shor: qū
Oyrat: qū
Yakut: kuba
Dolgan: kuba
Tuva: qū
Kirghiz: qū
Kazakh: quw
Noghai: quw
Balkar: quw
Karaim: quɣu, qoɣu, quw
Karakalpak: quw
Kumyk: quw, qū
Mongolian: kuna
Proto-Mongolian: kuna
Meaning: swan
Russian meaning: лебедь
Written Mongolian: quna, qun, quŋ (L 986)
Middle Mongolian: qun (HY 14, SH)
Khalkha: xun
Buriat: xun(g)
Kalmuck: xunǝ
Ordos: xun
Tungus-Manchu: kūku
Proto-Tungus-Manchu: kūku (/*xūku)
Meaning: swan
Russian meaning: лебедь
Evenki: ūk-si
Even: ụ̄-sị
Negidal: xūk-si
Ulcha: kuku
Orok: kuku / kukku
Nanai: kuku
Oroch: kūku
Udighe: kūxi
Korean: kón
Proto-Korean: kón
Meaning: swan
Russian meaning: лебедь
Modern Korean: koni
Middle Korean: kón
Proto-Altaic: kū̀gù
Japanese: kùkùpí
Proto-Japanese: *kùkùpí
Meaning: swan
Russian meaning: лебедь
Old Japanese: kukupji
Middle Japanese: kùkùfí
Tokyo: kugui (arch.)
منبع: وبلاگ شیوا فرهمند راد (چه میدانم...)
۷ محور کلیدی مدیریت امام خامنهای در جنگ ترکیبی با اسرائیل
اصلاح یک اشتباه تاریخی درباره بیت معروف فردوسی
دادگاه «سپیده رشنو» را علنی برگزار کنید
خاطرهای تاثربرانگیز: آذریِ غریب...
میبایست میگفتم... میبایست میگفتم!
چگونه تتلو میتواند همزمان عشق و نفرت مردم را برانگیزد؟
بیانیه صد زن هنرمند و روشنفکر فرانسوی در اعتراض به جنبش «من هم»