علی‌آقا
علی‌آقا
خواندن ۱۸ دقیقه·۸ ماه پیش

سفر به ایرانی‌ترین شهر ترکیه

امیر هاشمی مقدم | از سال ۱۳۹۳، همه‌ساله در نیمه دوم آذرماه به قونیه کشانده می‌شدم. جز کشانده شدن اصطلاح دیگری نمی‌توانم به کار ببرم. قونیه ایرانی‌ترین شهر ترکیه است و هر وقت ایرانِ خونم کم می‌شد، یک سفر هرچند کوتاه و چند ساعته از آنکارا به قونیه می‌توانست دوباره پر انرژی‌ام کرده و دوری خاک میهن، آن هم برای میهن‌دوستی چو مرا ساده‌تر کند.

قونیه
قونیه

درست است که شمار ایرانیانی که به استانبول سفر می‌کنند یا حتی آن گروه ایرانیانی که در استانبول خانه خریده و ساکن شده‌اند، بیش از شمار گردشگران ایرانی در قونیه است، اما در حالی‌که هویت ایرانیان در شهر ۲۰ میلیون نفری استانبول گم شده و به جز در رستوران‌های ایرانی، در جایی دیگر حس نمی‌شود، در قونیه اگر نگوییم در بازه‌ی چند روزه «شب عروس/ عُرُس»، هویت ایرانی بر هویت ترکی در این شهر می‌چربد، دست‌کم همسنگ آن می‌شود. این پدیده نه تنها به خاطر فارسی‌گویی مولاناست که خواه ناخواه اشعارش را در جای جای آرامگاه وی می‌توان دید، بلکه در پی حضور فعالانه گردشگران ایرانی است که گاهی نبض امور را به دست گرفته و حکم میزبانی را پیدا می‌کنند که حتی اهالی خودِ قونیه هم مهمان آنها می‌شوند. آنچه در پی می‌خوانید، بررسی همین است که ایرانیان اصلا چرا به قونیه سفر می‌کنند و در آنجا چه می‌کنند و تجربیات‌شان چیست؟

شاید در نگاه نخست، پاسخ به پرسش بالا ساده باشد: شب عروس، جشنواره‌ای بین‌المللی است که در پی فعالیت‌های موثر وزارت فرهنگ و گردشگری ترکیه، توانسته هزاران گردشگر را از سراسر جهان به سوی خود بکشاند و در این میان، ایرانیان به‌واسطه آنکه مولانا را ایرانی می‌دانند، بخش قابل توجهی از این گردشگران بین‌المللی را به خود اختصاص داده و برای زیارت آرامگاه مولانا، به این شهر سفر می‌کنند. اما بررسی ژرف‌تر سفر ایرانیان به قونیه، پیچیده و چند وجهی بودن این سفر و تجربیات گردشگران ایرانی را نشان می‌دهد.

مولانای ترک یا مولانای ایرانی

نخستین پیچیدگی، به آن بخش در پاسخ اولیه باز می‌گردد که چون مولانا ایرانی است، بنابراین گردشگران ایرانی هم برای زیارتش به قونیه سفر می‌کنند. هرچند آنگونه که پیش از این در یادداشتی نشان داده‌ام، مولانا بیش از آنکه اشعارش برای ملی‌گرایان مهم باشد، زبان و ملیت‌اش مهم بوده و همین باعث مناقشه‌ای سه‌سویه میان ایران، ترکیه و افغانستان شده است؛ اما ده‌ها گفتگو با گردشگران ایرانی در ترکیه، یکسان نبودن پاسخ‌ها و دیدگاه‌ها در این زمینه را به خوبی نشان داد. گردشگران ایرانی در قونیه، بسته به اینکه جزو کدام گروه از گردشگران باشند، دیدگاه‌شان درباره کیستی و ملیت مولانا هم متفاوت است. بنابراین اگر از یک دیدگاه بخواهیم گردشگران ایرانی در قونیه را دسته‌بندی کنیم، می‌توان آنان را در دو دسته گردشگران عادی و گردشگران حرفه‌ای گنجاند.

قونیه
قونیه

منظور از گردشگران عادی، کسانی است که قونیه را همچون یک مقصد گردشگری و مولانا را هم یک جاذبه گردشگری می‌بینند، همچون دیگر مقاصد و جاذبه‌های گردشگری. یک زیرگروه از این افراد، تنها برای ارضای حس کنجکاوی خود می‌آیند و یک زیرگروه دیگر، نقش همراه را دارند (مثلا مادری که همراه دختر علاقمندش به مولانا، به قونیه آمده). اینها عموما مولانا را ایرانی می‌دانند و گاه پافشاری عجیبی بر این امر دارند؛ اگرچه آگاهی‌شان از اشعار و اندیشه‌های مولانا اندک است.

منظور از گردشگران حرفه‌ای، کسانی است که یا مولانا، اشعار و اندیشه‌هایش را به خوبی می‌شناسند، و یا با مناسک مرتبط با مولانا (همچون ذکر و سماع) ارتباط تنگاتنگی دارند. استادان ادبیات، اعضای گروه‌های مثنوی‌خوانی و علاقه‌مندان به مولانا و اشعارش، جزو زیرگروه نخست می‌شوند که از قضا میان همین زیرگروه هم دیدگاه یکسانی درباره ملیت مولانا دیده نمی‌شود. آنچنانکه استادان ادبیات، عموما او را ایرانی و فارس‌زبان می‌دانند؛ در حالی‌که دیگر افراد این زیرگروه، او را شخصیتی جهانی و فراتر از مرزهای جغرافیایی و فرهنگی می‌شناسند. زیرگروه دیگر که مرتبط با ذکر و سماع است، همان درویشان فرقه‌های گوناگون (به‌ویژه خاکساری و گنابادی) هستند که بیش از ملیت مولانا، آزادی در برگزاری مناسک صوفیانه برای‌شان مهم است. اما جدا از اینکه مولانا را ایرانی بدانند یا نه، همه دیدگاه‌ها در یک نکته مشترکند: اینکه زبان مولانا فارسی بوده و همین نکته درک اشعار او را برای ایرانیان و فارسی‌زبانان ساده‌تر کرده و این موهبتی است برای ایشان.

و البته همین دسته‌بندی و دیدگاه‌ها ممکن است معلق باشد. در قونیه و کنار آرامگاه چیزی بگویند و هنگامی که از قونیه دورند، چیزی دیگر. نمونه‌اش جوان ایران‌دوست آملی که هزار و هشتصد کیلومتر از تبریز تا قونیه را پیاده پیمود و هنگامی که در سال ۱۳۹۵ با او در کنار آرامگاه مولانا گفتگو کردم، می‌گفت مولانا زبانش جهانی است. اما دو سال بعد که در خانه‌اش در روستایی نزدیک آمل گفتگو کردم می‌گفت اصلا به عشق اینکه مولانا ایرانی بوده این همه راه را در آن سرما توانسته پیاده بپیماید. همین دسته‌بندی پیچیده به سادگی نشان می‌دهد که ارائه پاسخ‌های ساده برای پرسش‌های آغازین این نوشتار، راه به ناکجا آباد می‌برد. با این توضیحات، برویم به سراغ تجربیات گوناگون گردشگران ایرانی در قونیه. و البته در این زمینه به توصیف این تجربیات بسنده می‌شود.

ایرانیان و مراسم رسمی در قونیه

مراسم شب عروس اگرچه ۱۰ روز به درازا می‌کشد، اما ایرانیان عموما روزهای پایانی را در قونیه بوده و آن زمان را مهمتر می‌انگارند. مراسم رسمی از ۷ماه دسامبر یا آرالیک (که می‌شود تقریبا ۱۷ آذرماه) آغاز می‌شود. تا دو سال پیش، از محل تخمینی نخستین دیدار شمس و مولانا که اکنون نزدیک تپه علاءالدین است، و با روشن کردن قندیل‌ها/جاشمعی‌ها آغاز می‌شد. اما دو سال است که از مسجد شمس آغاز می‌شود. دلیل این جابجایی را باید در عزم دولت ترکیه در تحریف تاریخ و پافشاری بر اثبات محل دفن شمس در قونیه دانست. در حالی‌که هیچ سند تاریخی در این زمینه نداریم و از قضا سلاطین عثمانی هم که به ایران حمله می‌کردند، پس از کشتار چند هزار تبریزی و آذری و و ویران کردن خانه‌ها و بازارهای‌شان، با پای پیاده به زیارت آرامگاه شمس در خوی می‌رفتند. خلاصه در روز هفتم دسامبر/ آرالیک، دسته‌هایی از درویشان در کنار عده‌ای که لباس سربازان دوره سلجوقی را به تن دارند، به همراه مسئولین استان قونیه و همراهی نوادگان مولانا (از جمله بانو اِسِن چلبی) و گروه‌های زیادی از مردم که پرچم ترکیه را به دست دارند، در یک پیاده‌روی نیم‌ساعته فاصله تقریبا یک کیلومتری آغاز مراسم تا آرامگاه مولانا را با نواختن ساز و دهل، پیاده می‌روند. ایرانیان بسیار اندکی را در این مراسم می‌توان دید. دست‌کم نگارنده در تجربه چند ساله حضورش در این مراسم، هیچ ایرانی‌ای ندید (شاید هم بود و من ندیدم). روزهای نخستین هم حضور ایرانیان بسیار اندک است. صبح‌ها در دانشگاه‌های سلجوق و نجم‌الدین اربکان هم سخنرانی‌ها و همایش‌هایی در زمینه زندگی و اندیشه‌های مولانا برگزار می‌شود که طبیعتا به دلیل زبان رسمی این سخنرانی‌ها که ترکی استانبولی است، برای ایرانیان جذاب نیست. در این دوره، همه‌شب مراسم سماع هم در سالن مجموعه فرهنگی مولانا که تقریبا در نزدیکی آرامگاه است، برگزار می‌شود. این سماع هم برای ایرانیان، به‌ویژه کسانی که بار نخست‌شان نباشد، جذابیت چندانی ندارد. بالاخره و در روز دهم که سالروز درگذشت مولاناست، مراسم کوچکی هم در آرامگاه برگزار می‌شود که حکم اختتامیه را برای این جشنواره دارد. در همین روز و پیش از این اختتامیه، معمولا یکی از مسئولین بلندپایه ترکیه (همچون رئیس جمهور) در کنار آرامگاه مولانا سخنرانی دارد؛ که باز هم برای ایرانیان جذابیتی ندارد و تازه از اختلالی که به‌واسطه مسائل امنیتی در زیارت آرامگاه به وجود می‌آید، شاکی هم هستند.

به جای این‌ها، ایرانیان مراسم ویژه خود را دارند. نکته جالب آنکه اداره فرهنگ و گردشگری قونیه هم تلاش دارد به فعالیت‌های جداگانه ایرانیان رسمیت بخشیده و در این راه در فراهم آوردن امکانات، تلاش زیادی از خود نشان می‌دهد. فراهم کردن سالن‌های بزرگ برای برگزاری کنسرت‌های ایرانیان، دعوت از خوانندگان و نوازندگان برجسته ایرانی، تامین امنیت گردشگران ایرانی‌ایکه نیمه شب‌ها در نزدیکی آرامگاه مولانا گرد هم می‌آیند و تا نزدیکی‌های سپیده‌دم حضور دارند و...، برخی از این همکاری‌هاست. یعنی ایرانیان به موازات برنامه‌های رسمی در این ۱۰ روز جشنواره، برنامه‌های خودشان را دارند و دولت ترکیه هم این موازی‌کاری را پذیرفته است. در زیر به عمده‌ترین فعالیت‌های ایرانیان در قونیه، که عموما ویژه و خاص خودشان است می‌پردازم.

در محضر مولانا

مولانا
مولانا

آرامگاه مولانا، اصلی‌ترین جاذبه گردشگری شهر قونیه است و قلب تپنده این شهر. بنابراین هیچ عجیب نیست که بخش قابل توجهی از زمان گردشگران، با حضور در این فضا سپری شود. ورود به آرامگاه، چند سالی است رایگان شده و حجره‌های دور تا دور حیاط هم که روزگاری جای چله‌نشینی و... بود، اکنون موزه‌ای شده برای کتاب‌ها، لباس‌ها و وسایل شخصی مولانا و اطرافیانش.

فضای درونی آرامگاه، آنچنان بزرگ هست که چند ده نفر با فاصله و یا چند صدنفر فشرده در آن جای بگیرند. تشخیص ایرانیان حاضر در این آرامگاه، به جز از روی پوشش و آرایش بانوان ایرانی که کاملا آشکار است، از راه‌های دیگری نیز امکان‌پذیر می‌شود. به جز ایرانیان، هیچ کس دیگری را در این آرامگاه نمی‌بینید که گوشه‌ای بنشیند و همینطور که به سنگ مزار مولانا می‌نگرد، آرام آرام اشک بریزد. گاهی هم مثنوی یا غزلیات مولانا به دست، با خود زمزمه کند. برخی‌شان هم ساعت‌ها در گوشه‌ای از آرامگاه، ساکت نشسته، یا با چشمانی باز، زائران و گردشگران را نظاره‌گرند، یا با چشمان بسته، غوطه‌ور در جهان خویش. در ایوان‌هایی که موکت شده برای نشستن نیز، تنها گروه‌های پنج شش نفره ایرانیان شکل می‌گیرد که یکی دارد غزلی می‌خواند و تفسیر می‌کند وبقیه سراپا گوش، گرداگردش نشسته‌اند. خود ترکیه‌ای‌ها در این ایوان‌ها تنها برای نماز خواندن می‌آیند، دو رکعتی می‌خوانند و می‌روند. اما ایرانیان گاه چندین ساعت همانجا تنها یا در جمع، خاموش یا گوینده/شنونده نشسته‌اند. همچنین اگر کسی را دیدید که در فضای آرامگاه شروع کرد به سماع زدن (هرچند ناشیانه) یا با عربده مستانه زدن، نگاه‌ها را به خود کشاند، شک نکنید که جز ایرانی نمی‌تواند باشد. خلاصه زیر گنبد آرامگاه مولانا، فضایی فراهم آمده برای رها کردن احساسات ایرانیان.

در محضر درویشان

در نزدیکی آرامگاه مولانا، خانه شماره ۲۵ معروف است. خانه‌ای که از آنِ درویشان مولویه در قونیه است و در این بازه زمانی، هر شب مراسم‌شان برپاست. دو اتاق و یک حیاط، فضای اصلی این خانه است. نماز مغرب را که خواندند، شام درویشی‌ای به مهمانان در حیاط می‌دهند و آنگاه در اتاق‌ها مراسم آرام آرام آغاز می‌شود. بانوان در یک اتاق و آقایان در کنار مرشد، در اتاقی دیگر. ابتدا قرآن‌خوانی و سپس دعا و دَم گرفتن با ذکر و کم کم همراه با نواختن ساز، آغاز شدن سماع، با اجازه مرشد. گاهی گروه‌های نوازنده ایرانی نیز در این مراسم حضور می‌یابند که با استقبال مرشد همراه است. سماع‌زن‌ها تا چند سال پیش تنها از میان درویشان بود و مرشد به غیردرویش‌ها اجازه سماع نمی‌داد. اما اکنون پذیرفته که غیر درویش‌ها و حتی زنان نیز سماع بزنند. سال پیش حتی پسر بچه کوچکی که سماع زد و با دست زدن و جیغ کشیدن هیجانی زنان همراه شد، تنها لبخند ریزی را بر لبان مرشد نشاند؛ در حالی‌که انتظار داشتم واکنش ناخوشایندی نشان بدهد. این تغییر سنت‌ها در مناطق گردشگرپذیر، یکی از نخستین دل‌مشغولی‌های انسان‌شناسی گردشگری است. اما با همه این تغییرات، خانه شماره ۲۵ باید و نبایدها و چارچوب‌هایی دارد که چندان به مذاق ایرانیان خوش نمی‌آید و از همین رو، انجام سماع و ذکرشان را در جایی بیرون از اینجا ترجیح می‌دهند.

در محضر خویشان

ایرانیان برنامه‌های گوناگون و خودجوش خودشان را عموما در چند جا پیگیری می‌کنند که در زیر به برخی از آنها اشاره می‌شود. البته پیش از پرداختن بهاین موضوع، باید یادآوری کرد که این برنامه‌ها گاهی خودجوش است و گاهی توسط آژانس‌های گردشگری که سال‌هاست بیشترین گردشگران ایرانی را به قونیه می‌آورند (همچون آژانس ژوان شن سفید یا آژانس رز سفید)، مدیریت و هدایت می‌شود. در واقع این آژانس‌ها هر سال همه یا بخشی از هزینه سفر چندخواننده، نوازنده، سماع‌زن یا درویش خوش‌صدا را می‌پردازند و برنامه‌هاییکه همین‌ها در هتل‌ها یا سالن‌های شهر قونیه برگزار می‌کنند، خود، یکی ازجاذبه‌های جنبی تورهای قونیه است. در زیر به مهمترین مکان‌ها و برنامه‌هاییکه ویژه ایرانیان است و توسط خودشان هم مدیریت می‌شود، می‌پردازیم:

قونیه
قونیه

لابی هتل‌ها

اگرچه ده‌ها هتل ارزان و گران، نزدیک به آرامگاه مولانا یا دور از شلوغی مرکز شهر در قونیه پذیرای گردشگران ایرانی است، اما نام چند هتل با برنامه‌های جانبی گره خورده است. در این هتل‌ها عموما مراسمی که همان روز برنامه‌ریزی و توسط راهنمایان تورها اعلام می‌شود، برگزار می‎گردد. هتل بایکارا با مجالس ذکر و سماع همگانی که ساعت ۱۰ شب آغاز می‌شود، هتل مثنوی عموما با مثنوی‌خوانی‌هایی که شبها ساعت یازده شب آغاز می‌شود، و هتل بالیکچی‌لار با برگزاری کنسرت‌های کوچکش توسط نوازندگان و خوانندگان ایرانی، برخی از این نمونه‌هاست. گاهی در یک شب، تنها در یکی از هتل‌ها برنامه برگزار می‌شود و گاهی در دو یا سه هتل. اگرچه تلاش می‌شود برنامه‌ریزی به گونه‌ای انجام گردد که تداخلی در برنامه‌های هتل‌ها پیش نیاید، اما معمولا نیم یا یک ساعت تداخل، اجتناب‌ناپذیر است. مراسم هتلبایکارا، از آنجا که برای همگان امکان ذکر گفتن و سر تکان دادن‌های صوفیانه (به چپ و به راست حرکت دادن سر، همراه با ذکر) و نیز سماع زدن فراهم است، بیشتر مورد استقبال قرار می‌گیرد. درویش‌های خاکساری که مدیریت این مراسم را در دست دارند، معمولا در آغاز مراسم تذکر می‌دهند که بانوان حتما باید با روسری یا هرگونه سربند دیگری سماع کنند تا در هنگام بازگشت به ایران (که فیلم و کلیپ‌های مراسم زودتر از گردشگران به ایران می‌رسد)، دردسری متوجه کسی نشود. البته برخی با این همگانی شدن سماع مخالفند. برای نمونه، بانو فروزنده اربابی که تنها عضو ایرانی بنیاد جهانی مولانا است، منتقد این پدیده است. نقل قولش در زیر نشان‌دهنده چرایی این دیدگاهش است:

«[در سفر ایرانیان به قونیه] نوعی بی‌برنامگی ایجاد شود که حتی اکثراً درلابی هتل‌ها یا جاهای مختلف دست به کارهایی بزنند که هیچ گردشگر دیگری یا زیارت‌کننده‌ای و حتی خود ترک‌ها این کارها را انجام نمی‌دهند. بعضاً تا نیمه‌های شب تعدادی از ایرانی‌ها جلو بارگاه مولانا مشغول دف زدن و چرخیدن و این قبیل کارها هستند و باز ایرانی‌هایی را می‌بینیم که در لابی هتل‌ها سماع می‌کنند. در حالی‌که در آیین مولوی چیزی به اسم مراسم سماع برای زن وجود ندارد و حتی برای آقایان آن هم با شرایط سخت مورد پذیرش است؛ مثلاً در سماع زن نباید در تمام عمرش مشروبات الکلی بخورد، با نامحرم دست نمی‌دهد و نمازخوان است و خلاصه در یک کلام اول شریعت اسلامی را رعایت می‌کند و بعد تصوف را، آن هم تصوف اسلامی. علاوه بر این کارهایی انجام می‌شود که ما به عنوان سفیران فرهنگی از ایران معرف این کارها می‌شویم، چون ما به آنتالیا یا جزایر تفریحی که نمی‌رویم که البته آن هم دارای اصولی است، به یک شهر مذهبی وارد می‌شویم که شاعر متصوف بزرگ جهان اسلام، مولانا جلال‌الدین آدمی است که مسلمان است و بارها بر مسلمان بودنش در مثنوی و غزلیات تاکید کرده است. متاسفانه اخیراً عده‌ای معدود کارهایی را که کاملاً خارج از عرف هر مملکتی است انجام می‌دهند و زمینه‌ای را فراهم می‌کنند که بگویند ایرانی‌ها دارای چنین فرهنگی هستند [...] من به این نتیجه رسیده‌ام که این‌ها به زیان کشور ما است».

خانه شماره پنج

تقریبا هر گردشگر ایرانی در قونیه، با خانه شماره پنج در این شهر آشنا بوده و دست‌کم پاسی از یک شب‌اش را در این خانه گذرانده است. این خانه که در نزدیکی آرامگاه مولانا جای دارد، وقفی است و کلیدش نزد درویشی است که در همان نزدیکی فروشگاه پوشاک و لوازم درویشی دارد. در دوره شب عروس، هر شب در این خانه مراسم برگزار می‌شود که معمولا سرِ شب خود اهالی قونیه و ترکیه همراه با ساز و آواز، ذکرگویی و سماع‌شان را آغاز می‌کنند.در این ساعت‌های آغازین شب، ایرانیان معمولا در لابی‌های هتل‌ها مراسم خودشان را دارند. اما با پایان مراسم هتل‌ها، کم کم سر و کله ایرانی‌ها هم پیدا می‌شود و غلبه جمعیت ایرانی‌ها به چشم می‌آید. ترکیه‌ای‌ها معمولا از نیمه‌شب به بعد حضور چندانی در این خانه ندارند و دیگر کل برنامه‌ها به دست ایرانی‌هاست؛ خودشان ساز می‌زنند، خودشان شعر یا آواز می‌خوانند، خودشان سماع می‌کنند، آرام آرام اشک می‌ریزند یا با صدای بلند گریه می‌کنند، یا با سکوت‌شان نظاره‌گر مراسم‌اند. خانه کوچک است و جمعیت زیاد. بنابراین در آن سرمای استخوان‌سوز قونیه -که خود از سردترین شهرهای ترکیه است- گرمای این فضا و کمبود اکسیژن گاه آزاردهنده می‌شود. چه در این خانه و چه در لابی هتل‌ها معمولا چند شهروند ترکیه یا گردشگر از دیگر کشورها هم حضور دارند؛ به‌عنوان میهمانان برنامه‌ای که میزبانانش ایرانی‌اند. برخی از شهروندان ترکیه یا خارجی هم تلاش می‌کنند در همه برنامه‌های ایرانیان، حتی در لابی هتل‌ها حضور یابند. سرزندگی و رها شدگی که در برنامه‌های ایرانیان هست، در برنامه‌های رسمی هرگز دیده نمی‌شود و همین برای دیگران می‌تواند جذاب باشد.

در حریم حرم

نیمه‌شب‌ها که خانه شماره پنج گرم است از نفس ایرانیان، در سرمای بیرون و در میدان چسبیده به آرامگاه مولانا، معمولا می‌توان صدای دف‌نوازی و آوازخوانی ایرانیان را شنید و سماع زدن‌شان را از نزدیک دید. گاهی چند مامور پلیس هم می‌آیند و در فاصله چند متری، امنیت گردشگران را تامین می‌کنند. هرچند در این شب‌ها اطراف آرامگاه آنچنان رفت و آمد هست که کسی احساس ناامنی نکند. و البته همه این رفت و آمدها از آنِ ایرانیان است واز همین رو تقریبا به جز زبان فارسی، زبان دیگری در این ساعات در خیابان‌های اطراف آرامگاه به گوش نمی‌رسد. شب پایانی، یعنی شبی که فردایش هفدهم دسامبر/آرالیک است، این میدان چسبیده به آرامگاه شلوغ‌تر از همیشه می‌شود. برخی سال‌ها جمعیت ایرانیان در این میدان به بیش از یکصد نفر می‌رسد؛ حلقه‌های بزرگی شکل داده و همینطور که گرداگرد دف‌نوازان می‌چرخند، ذکر می‌گویند و سرشان را بالا و پایین می‌برند؛ در حالی‌که دستان نفرات کناری را در دست گرفته‌اند. این شب و البته فردای این شب برای بسیاری از ایرانیان شب و روز دل کندن است. بنابراین می‌نشینند کنار دیوار آرامگاه و زار زار گریه می‌کنند که قرار است از مولانا دور شوند. خیلی‌ها در گفتگوهای‌شان می‌گفتند وقتی از قونیه می‌روند، فقط روز شماری می‌کنند تا کِی این یکسال بگذرد و دوباره بتوانند دیداری با مولانا تازه کنند. و در همین چند روز به اندازه یکسال، توشه انرژی بر می‌دارند.

در حاشیه زیارت

سفرنامه
سفرنامه

به جز آنچه در بالا از تجربیات اصلی گردشگران ایرانی نوشته شد، این گردشگران برخی تجربیات حاشیه‌ای دیگر هم دارند که می‌توان خرید و گردش را دو تا از مهمترین این تجربیات حاشیه‌ای دانست. خرید کردن معمولا و بیشتر به پوشاک در درجه نخست، و سوغاتی‌هایی همچون نمادها و شیرینی‌های شهر قونیه در درجه دوم خلاصه می‌شود. معمولا فروشگاه سه طبقه پوشاک «ال سی وایکیکی» در خیابان مولانا، در این چند روز در قُرُق ایرانی‌هاست. هم برند شناخته‌شده‌ای نزد ایرانیان است و هم البته ارزان‌ترین برند ترکیه.

گردش هم به چند نقطه در اطراف شهر قونیه خلاصه می‌شود که البته همگانی نیست و همه گردشگران ایرانی اهل رفتن به این جاذبه‌ها نیستند. شهر صخره‌ای کاپادوکیا که تقریبا دو ساعت از قونیه دور است، روستای سیله که تا همین چنددهه پیش بومیان یونانی در آن زندگی می‌کردند و البته اخراج شدند، آرامگاه بابا طاووس و آتش‌باز ولی در منطقه ییلاقی مِرام، اصلی‌ترین جاذبه‌هایی است که برخی -و نه همه- گردشگران ایرانی در هنگام حضور در قونیه، از آنها هم بازدید می‌کنند. در سوی دیگر، بسیاری از گردشگران ایرانی ترجیح می‌دهند ثانیه ثانیه حضورشان در قونیه را، در جوار مولانا باشند و از او فیض ببرند. اینان همانهایی هستند که هنگام جدایی در روز آخر، اشک امان‌شان نمی‌دهد وتنها امید به بازگشت دوباره، تسلای اندوه‌شان است.

و در پایان

راستش اکنون که این جملات پایانی را می‌نوشتم، غم سنگینی به سراغ خودم هم آمد. شب عروس سال ۱۳۹۹ دیگر در ترکیه نخواهم بود که دیدار از شهر مولانا نصیبم شود. حال آنکه در سال‌های گذشته گویا بخشی جدایی‌ناپذیر از برنامه حضورم در ترکیه این بود که در نیمه دوم آذرماه، هر کاری که داشته باشم به کناری نهاده و بروم برای استنشاق حال و هوای ایرانی، آن هم در مرکز ترکیه. امسال که در خودِ ایران خواهم بود، بعید می‌دانم این هوای خالص ایران بتواند جای آن هوای قونیه‌ی ایرانی‌شده را بگیرد. البته در گفتگوهایی که برای پایان‌نامه‌ام با گردشگران ایرانی در استانبول و آنتالیا داشتم، آنها هم می‌گفتند این شهرها آنان را به نوعی اسیر خود کرده و همین باعث شده که بسیاری‌شان دوباره و دوباره به این شهرها سفر کنند. شاید یک علتش مدیریت موفق دولت ترکیه در فراهم آوردن زمینه‌ها و امکانات گردشگری متناسب با هرجاذبه‌ای باشد که باعث می‌شود آرامشی که به دست می‌آید و لذتی که برده می‌شود، در میان گردشگران ایجاد وابستگی و تعلق کند. همین موفقیت است که دولت ترکیه را متقاعد کرده جشنواره‌های دیگری را نیز در روزهای دیگر سال برگزار کند و آنها هم اندک اندک دارند گردشگران بین‌المللی، از جمله ایرانیان را به قونیه می‌کشانند. جشنواره بین‌المللی موسیقی عرفانی که در مهرماه و به بهانه سالگرد درگذشت شمس برگزار می‌شود و مراسم دیگری که به تازگی در اردیبهشت ماه و به مناسبت ورود خانواده مولانا به قونیه برگزار می‌شود، از جمله جشنواره‌هایی است که روی حضور گردشگران ایرانی حساب باز کرده و البته تا همینجای کار هم به نظر می‌آید محاسبه درستی داشته است.

دیگر یادداشت‌ها و نوشته‌های امیر هاشمی مقدم را می‌توانید در کانال تلگرامی مقدمه بخوانید.

منبع: مجلۀ نگاه آفتاب


سایر مطالب

گاه امیدآفرینی کاری‌ست غیر اخلاقی

عطر سنبل عطر کاج، کتابی خواندنی

سفرنامه: در آن سر دنیا (۷ - نیوزیلند)

سنگاپور آفریقا و درس‌های آن برای ایران

میرزا حسن رشدیه و کربلایی کاظم ساروقی

آیا ایران امکان «چین اسلامی» شدن را دارد؟

برسد به دست ذوب‌شدگان ولایتِ مقیم فرانسه و هلند

فرهنگ پاسخگو نبودن و دور باطل حکمرانی بد

یزد، تنها شهر ایران با قهوه مخصوص خود

آیا چین می‌تواند جایگزین آمریکا شود؟

معرفی فیلم: سرزمین درختان باران

یک پیشنهاد برای مساله فلسطین

رونالدوی ما اسمش «دایی» است

ترکیهقونیهسفرنامهمولاناگردشگری
بیشتر مطالب این صفحه بازنشرند چون به نظرم ارزشش را دارند. علی حسین‌زاده هستم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید