قصد نداشتم این مطلب را منتشر کنم اما دیروز (۱۶ آذر ۱۴۰۱) بحثی پیش آمد که منجر به انتشار این مطلب گردید.
جالب است و جای سوال دارد که چطور اینها که رفتار خود را در حالی که هنوز قدرت و نفوذی ندارند میبینند، چرا تعجب میکنند وقتی بهشان اطلاع میدهیم سردمدارانشان در راس قدرت همینگونهاند؟!؟!
اما به توصیه برادر بزرگوار جناب آقای دستانداز، بگذارید یکبار هم که شده نیمه پر لیوان را ببینم، چرا بدبین باشم؟ چرا سیاهنمایی کنم؟ شاید واقعیت این است که حتما خیلی منطقشان قوی بوده که چنین کاری کردهاند. خیلی قوی. آنقدر قوی که مرا یاد آن شعر مولانا میاندازد:
آن یکی پرسید اُشتر را که هی .......... از کجا میآیی ای فرخنده پی
گفت از حمام گرم کوی تو .......... گفت خود پیداست از زانوی تو :) :)
پینوشتِ داغِ داغِ داغ: با اینکه بلاکم کرده است همین الان در زمان نوشتن این یادداشت راهی خلاقانه یافتم که میتوانم به لطایف الحیلی زیر پستهایش کامنت بگذارم. بالاخره یکی از باگهای ویرگول بدردمان خورد! اینجا را ببینید:
«سخت است فهماندن چیزی به کسی که برای نفهمیدن آن منفعتی کسب میکند»