دیگران میترسند در قیل و قال آن دنیا یکدیگر را گم کنند. این سرخوشان نمیدانند که من در هرج و مرج همین دنیا هنوز نتوانستهام پیدایت کنم!
به کجای این سیارهی ایستادهای؟!
چرا به هر کجایی که ردی از توست راهی میشوم، میگویند دیر رسیدهای، رفت...
مگر ما با یکدیگر عهد نبستیم که وقتی هبوط کردیم، یکدیگر را گم نکنیم و مرهم دلهای هم باشیم!
چه شد پس؟!
کدامین عهد را از یاد بردیم که اینگونه خوار و زنبون گشتهایم؟!
که بدینسان سرگشته و آواره در پی هم میدویم !
که هر کداممان میان هفت میلیارد انسان این چنین تک افتادهایم !
لختی درنگ کن! بنشین و نفسی تازه کن. آنقدر برای دیدنت نفس نفس زدهام که نمیدانم به وقت یافتنت، نایِ ایستادن داشته باشم یا نه!
#مشق_بیست_و_چهارم