مرضیه دوستدار نوشتن :) پستهای مرضیه در انتشارات داستانطوری! سایر پستها در ویرگول مرضیه در داستانطوری! ۱ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه خانهی غم کجاست؟ شبها، ماه نگاهم میکند. بارانِ نور میبارد و با هر قطرهاش کودکی خندا... مرضیه در داستانطوری! ۲ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه مردی که میترسید از خیابان رد شود مرد ۶۰ ساله به نظر میرسید. جملاتی گفت. متوجه نمیشدم. هم آهسته حرف می... مرضیه در داستانطوری! ۲ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه میروم، میمانم، ... من میروم، او میماند معتقد است به ماندن، تا آنجا که میتواند دستانش ب...
مرضیه در داستانطوری! ۱ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه خانهی غم کجاست؟ شبها، ماه نگاهم میکند. بارانِ نور میبارد و با هر قطرهاش کودکی خندا...
مرضیه در داستانطوری! ۲ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه مردی که میترسید از خیابان رد شود مرد ۶۰ ساله به نظر میرسید. جملاتی گفت. متوجه نمیشدم. هم آهسته حرف می...
مرضیه در داستانطوری! ۲ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه میروم، میمانم، ... من میروم، او میماند معتقد است به ماندن، تا آنجا که میتواند دستانش ب...