گفت‌وگوهای پراکنده! (۲۵)

یک:

- به این دخترهایی که باهاشون می‌پری چی می‌گی که هر بلایی بخوای می‌تونی سرشون بیاری.

+ با هر کدومشون که تنها می‌شم می‌گم درسته من تا حالا با چند تا دختر رابطه داشتم ولی برای ازدواج فقط و فقط به تو فکر می‌کنم!

- اونا چی می‌گن؟

+ اونایی‌شون که مثل خودم هر روز با یکی هستند، مثل خودم خالی می‌بندن که برای ازدواج فقط به من فکر می‌کنند! اون بدبختایی هم که آکبندند و بار اولشونه، مثل آب خوردن باورشون می‌شه که می‌خوام باهاشون ازدواج کنم، اینا بهترند. برای این‌که خودشونو توی دلت جا کنن، به هر شکلی که بگی در میان، به هر کاری که بگی تن می‌دن!

دو:

- ببخشید نویسنده‌ی کتاب "دیگر وقتش رسیده که از منطقه‌ی امن خود بیرون بیایید و از زندگی لذت ببرید" شمایید؟!

+ بله بله خودمم!

- خدا لعنتتون کنه!

+ می‌شه مودب باشید؟ چرا توهین می‌کنید؟

- شکم منو ببینید! این تقصیر شماست!

+ خانم چرا تهمت می‌زنید؟ من بار اوله دارم شما رو می‌بینم، اونوقت بارداری شما چه جوری می‌تونه تقصیر من باشه.

- مگه کتاب "دیگر وقتش رسیده که از منطقه‌ی امن خود بیرون بیایید و از زندگی لذت ببرید" رو شما ننوشتید؟!

+ بهتون گفتم که، من نوشتمش!

+ خُب دیگه، منم از منطقه‌ی امنم اومدم بیرون، خواستم از زندگیم بیشتر لذت ببرم ولی گند زدم به زندگیم رفت!

- می‌شه بپرسم منطقه‌ی امنتون کجا بود؟

+ خونه‌ی بابام!

- خُب بعدش که از این منطقه‌ی امن اومدید بیرون خواستید بیشتر لذت ببرید چه کار کردید؟

+ رفتم خونه‌ی دوست‌پسرم!

- کتاب منو کامل خونده بودید؟

+ نه! فقط خریدمش، ولی وقت نکردم بخونمش!

- خُب برای همین کار دست خودتون دادید دیگه!

+ ولی شما روی جلد کتابتون نوشته بودید: "دیگر وقتش رسیده که از منطقه‌ی امن خود بیرون بیایید و از زندگی لذت ببرید"

- خُب شاید شما اگر لای اون کتاب رو یکبار باز کرده بودید، هیچ‌وقت لای خودتون... !

سه:

- چه جوری از مشتری‌هات دوبرابر کمیسیون می‌گیری؟

+ با ترس انداختن به جونشون! می‌گم این خونه همین الان پنجاه میلیون بالای قیمتی که شما خریدید مشتری داره! کمیسیون نیم درصده، اگر یک درصد بدی، من سریع معامله رو برات جوش بدم!

- حالا راست می‌گی؟

+ نه بابا! مشتری پنجاه میلیون بالاتر کجا بوده؟! معمولاً مشتری اول و آخر خودشونند!

چهار:

- کوفت! برای چی این‌جوری می‌خندی؟ بگو مام بخندیم!

+ چنگیز رو دیدی هر جا چند نفر صحبت می‌کنن که فلان اتّفاق براشون افتاده، فوری می‌گه برای منم اتّفاق افتاده؟

- خُب؟

+ امروز سه تا از بچه‌ها با هم قرار گذاشتیم که جلوش بگیم ما وقتی بچه بودیم بهمون تجاوز شده، ببینیم بازم می‌گه به منم تجاوز شده یا نه؟ همین که ما سه تا گفتیم بهمون تجاوز شده، اونم گفت منم وقتی بچه بودم بهم تجاوز شده!

- حالا این کجاش خنده‌داره؟

+ اینجاش که ما سه نفر الکی گفتیم، ولی بعدش معلوم شد اون بینوا داره راست می‌گه!

پنج:

- تو که این همه می‌نویسی چرا یه کتاب چاپ نمی‌کنی؟

+ می‌خوام عجیب‌ترین کتاب دنیا رو بنویسم!

- خُب چرا نمی‌نویسی؟

+ به سه دلیل!

- می‌شه بگی چه دلیلایی؟!

+ دلیل اول اینه که برای نوشتن عجیب‌ترین کتاب دنیا، باید عجیب‌ترین آدم دنیا باشی و من مطمئن نیستم همچون آدمی باشم. دلیل دوم اینه که اگر عجیب‌ترین آدم دنیا هم باشم، باید بتونم عجیب‌ترین کتاب دنیا رو بنویسم ولی مطمئن نیستم بتونم این کار رو بکنم. دلیل سوم هم اینه که از کجا معلوم همون موقعی که من فکر کنم عجیب‌ترین آدم دنیا هستم و دارم عجیب‌ترین کتاب دنیا رو می‌نویسم، صد هزار نفر دیگه همین فکر رو نکرده باشند؟ این جوریه که من هیچ‌وقت نمی‌تونم عجیب‌ترین کتاب دنیا رو بنویسم. پس هیچ‌وقت هم هیچ کتابی چاپ نمی‌کنم!

شش:

- داری چه کار می‌کنی؟

+ می‌خوام یه چیزی اختراع کنم!

- می‌خوای چی اختراع کنی؟

+ یه چیزی که تا حالا اختراع نشده باشه!

- حالا اگر یه چیزی اختراع کردی و بعدش فهمیدی که قبلاً اختراع شده بوده چه کار می‌کنی؟!

+ هیچی دیگه، دوباره یه چیز دیگه اختراع می‌کنم!

- تا حالا چیزی هم اختراع کردی؟!

+ چیزی که قبلاً اختراع نشده باشه، نه!

https://www.aparat.com/v/2Y14e
هفت:

- آقا چرا تاریخ تولدتون رو ننوشتید؟

+ من هنوز متولد نشدم!

- گرفتی ما رو؟ می‌خواید استخدام بشید یا نه؟

+ می‌خوام استخدام بشم ولی نه با دروغ!

- مجبور نیستی دروغ بگی، فقط تاریخ تولدی که توی شناسنام‎ته رو بنویس.

+ مشکل همین جاست که اون تاریخ تولد، تاریخ تولدم نیست.

- توی شناسنامت یه تاریخ دیگه رو نوشتن؟

+ نه، تاریخ درست رو نوشتن!

- پس چی؟

+ از اون تاریخ سی سال می‌گذره، ولی من هنوز متولد نشدم!

- آقا تو رو خدا علّاف نکن! من وقت ندارم. کلّی آدم اون بیرون منتظرند که بیان این فرم را پر کنند. اگر نمی‌خوای پر کنی، برو بذار نفر بعدی بیاد. ولی بهت گفته باشم فرم‌هایی که ناقص تکمیل شده باشن همون اول کار کنار گذاشته می‌شن. شمام چون تاریخ تولدتو ننوشتی، فرمت حذف می‌شه.

+ پس لطف کنید برگه رو بدید تا تاریخ تولدم رو بنویسم.

- چه عجب از خر شیطون اومدید پایین! بفرما! لطفاً سریع‌تر.

+ آقا! داری چه کار می‌کنی؟ به جای نوشتن تاریخ، دارید انشاء می‌نویسی؟

- شما گفتید باید کامل کنم. منم کاملش کردم. واقعیت رو هم نوشتم. اگر حذفم کردید هم کردید. برای استخدام می‌رم یه جای دیگه!

+ حالا چی نوشتی؟

- نوشتم من روزی متولد می‌شم که بتونم علّت تولدم را بفهمم.

مجسمه‌های مراحل خلقت جنین تا تولد نوزاد، روبروی یکی از بیمارستان‌های زنان و زایمان در قطر
مجسمه‌های مراحل خلقت جنین تا تولد نوزاد، روبروی یکی از بیمارستان‌های زنان و زایمان در قطر
هشت:

- عاشق اسمشم!

+ اسمش چیه؟

- نازی.

+ هیچ‌وقت گول اسم کسی رو نخور؛ هیتلر، اسم لشگرش با اون مخوفی رو گذاشته بود نازی!

- این جمله مال خودت بود؟

+ والّا من دیگه موندم کدوم جمله مال خودمه کدومش مال این و اون!

https://www.aparat.com/v/A5m9a
نه:

- بچه‌های مدرسه راست می‌گن تو و اون دوستت همیشه دونفری با هم می‌رید توی یه دستشویی؟!

+ آره آقا!

-برای چی؟

+ برای این‌که ما ترس از مکان بسته داریم!

- هر دوتاتون؟

+ بله آقا!

- اون‌وقت وقتی دوتایی می‌رید توی یه مکان، اون مکان باز می‌شه؟

+ نه ولی این‌جوری همدیگه رو دلداری می‌دیم، راحت‌تر می‌گذره!

- یه بار دبگه بفهمم دوتایی رفتید توی یه دستشویی، یه کاری می‌کنم که ترس هر جفتتون برای همیشه از همه‌چی بریزه!

دستشویی‌های  بدون در و دیوار در کشور چین
دستشویی‌های بدون در و دیوار در کشور چین
ده:

- به نظر تو بزرگترین اتّفاقی که از اول خلقت تا الان افتاده چی بوده؟

+ خورشت بادمجون!

- به نظر تو چه اتّفاقی بوده؟

+ سس مایونز!

یازده:

- تا حالا به این فکر کردی که خوشبختی یا بدبخت؟

+ من همیشه به این فکر می‌کنم و همیشه هم یه جواب بیشتر براش ندارم!

- جوابت چیه؟

- این‌که بدبختم!

+ از کجا به این نتیجه‌ی قطعی و همیشگی رسیدی؟

- برای این که دوست ندارم وسط این همه آدم که می‌گن بدبختند، فقط خودم احساس خوشبختی کنم!

دوازده:

- هنوز با اِلی جونت هستی؟

+ نه!

- یعنی الان دیگه با کسی تو رابطه نیستی؟

+ چرا! هستم.

- ای شیطون! بازم بلوند و قدبلنده؟

+ نه!

- چه عجب! پس تصمیم گرفتی بقیه‌ی گونه‌ها رو هم امتحان کنی! قشنگه؟

+ این یکی یه چیز دیگه‌ست!

- یعنی از تموم قبلی‌ها قشنگ‌تره؟!

+ با هیچ کدومشون قابل مقایسه نیست!

- من می‌شناسمش؟

+ نمی‌دونم. شاید بشناسیش!

- اسمش چیه؟ اسمشو بگو شاید شناختمش.

+ صداش می‌کنن خدا!

فهرست پُست‌هایم برای دستیابی آسان‌تر (به کوشش دوست خوبم حجت عمومی):

پُست‌های «دست‌انداز» (از الف تا ی)

پُست‌های «دست‌انداز» (به ترتیب انتشار)

♤ چنانچه عشقتان کشید، می‌توانید به یادداشت‌های داخل سایت دست‌انداز هم سر بزنید. 🚶‍♂️
https://dastandaz.com/
اگر کمی حال خوب می‌خواهید، در لابلای یادداشت‌های هشتگ «حال خوبتو با من تقسیم کن» بگردید. می‎‌‌یابید!
در مسابقه‌ی جالب و جذاب «کیش و مات» به سرپرستی «دختر مهتاب» شرکت کنید، برنده شوید و جایزه بگیرید.
اگر برای نوشتن دنبال بهانه هستید، به انتشارات «چالش هفته» و یادداشت‎‌های آن سر بزنید.
اگر می‌خواهید نوشتن را شروع کنید ولی هنوز تردید دارید انتشارات «سکّو» را دریابید.
اگر به مباحث خودشناسی علاقه‌مند هستید به انتشارات «یازده» سرک بکشید.
حُسن ختام: به نقل از "برتولت برشت"

زیر درختانِ کنار دریاچه،

خانه‌ای است خُرد

که از پشت‌بام آن دود بلند می‌شود.

اگر دود نباشد،

چه‌قدر بی‌معنی است

خانه، درختان و دریاچه!