«دنبالهروِ هرکسی نباش، ولی از هرکسی توانستی یاد بگیر!» آدرس سایت: dastandaz.com | ویراستی: Dast_andaz@ | ایمیل: mohsenijalal@yahoo.com
فیلم | آیا برای اهلی شدن، باید وحشی شد؟!
مقدّمه:
در این یادداشت، به صورت دلی و غیرحرفهای، میخواهم در مورد فیلم کمدی ماجراجوییِ "شکار مردمان وحشی" یا "شکار انسانهای سرگردان"، بنویسم. فیلمی سرراست، ساده و بیادعا که به نظرم حرفهای زیادی برای گفتن دارد و تماشایش بر هر فیلمباز بدون تعصّبی (تعصّب روی ژانر، کارگردان و یا بازیگر خاصّی) از اوجب واجبات است!
دربارهی فیلم: (بدون خطر اسپویل!)
نوجوان سرراهیِ ناآرام، خاطی، جامعهگریز و شاید دارای اختلال سلوک که دزدی میکند، به آتش میکشد و البته در میان این صفات ترسناک، عاشق موسیقی رپ و عاشق هایکو (اشعار کوتاه و چندکلمهای ژاپنی) است، به خانوادهای متشکل از مرد و زنی میانسال و بدون فرزند تحویل داده میشود که در یکی از بکرترین و خلوتترین نقاط نیوزیلند، زندگی میکنند.
نوجوان در بدو ورود چرخی در خانهی آن مرد و زن میزند و با رفتاری که یعنی آنجا مورد پسندش واقع نشده است، یکراست سوار خودرویی میشود که او را برای تحویل دادن، آورده بودند تا برگردد به همانجایی که از آنجا آمده است. امّا ماجراهای داخل فیلم جوری پیش میروند که پسر نوجوان ماندگار میشود و ابتدا به آن زن که عمّه صدایش میزند و پس از یک اتّفاق، به ناچار، به آن مرد به ظاهر خشن و اخمو که عمو صدایش میزند، دلبسته میشود.
پس از وقوع یک سلسله وقایع جالب و کمدی در فیلم، پسر و پیر مرد، مجبور میگردند مدّتی را در میان طبیعت و حیات وحش، زندگی کنند. این نوع زندگی، از این پسر نوجوان به ظاهر وحشی، یک آدم کاملاً اهلی و دوستداشتنی میسازد. میتوان گفت، بیقراریها و ناآرامیهای مکرّری که برای او اتّفاق میافتند، او را بر سر قرار آورده و آرام میکنند.
چرا گاهی برای اهلی شدن، باید وحشی شد:
این که میگویم "وحشی" با معنای زشت و مذموم جاافتاده در کلام عامّهی مردم، از زمین تا آسمان فاصله دارد. مثلاً وقتی اسم شاعر خوشقریحهی خودمان "وحشی بافقی" را به کار میبریم به این معنی نیست که یک آدم چاقوکش و خلاف که اهل شهر بافق بوده، در میان قتل و غارتها و جنایتهایش، محض تفنّن، شعرهایی آنچنان لطیف و دلنشین نیز میسروده است. خیر، این به ظاهر "وحشی"، از خیلی از انسانهای به ظاهر "اهلی" زمانش، اهلیتر بوده نیز است.
"وحشی"، در حقیقت کسی است که خودش، تک و تنها و بدون امر و نهی کردن و تعلیم و تربیت هیچگونه معلّم و یا استادی، درصدد تربیت خویش برآید.
این تربیت با تامّل و تفکّر در باب هستی و زندگی بیواسطه در دل هر کدام از مصادیق و مظاهر طبیعت، حاصل میگردد.
مشاهدهی اینگونه انسانها، خط بطلانی است بر تمام نظریهها و تئوریهای غالباً خشک و بدون انعطاف علوم آموزشی و تربیتی.
هیچکدام از پیامبران تاریخ، به مدرسه نرفتند و معلّمی نیز نداشتند. هیچ پیامبری برای اینکه بتواند پیامبر شود، به مدرسه نرفته و تحت تعلیم فرد خاصّی قرار نگرفته است. اصلاً هیچ پیامبری، خودش با پای خودش، به استقبال پیامبری نرفته است. تمام پیامبران، دارای سامانهی خودمراقبتی و خودتربیتی بودند. آنها عاشقانه و با تمام وجود، دل به تربیت خویش دادند و چون تربیت یافتند، از طرف ربّ و مربّی عالم، ماموریت یافتند که مربّی همنوعان پرورشنایافته یا کمتر پرورشیافتهی مردمان زمانشان و مردمان تمام زمانها باشند.
آری، میتوان گفت که پیامبران و انسانهای بزرگ و انسانساز تاریخ، اگر وحشی نمیبودند و دل در گروی تربیت خویش نمینهادند، هرگز این چنین اهلی و تسلیم نمیگشتند. اهلیترین در برابر تمام مخلوقات عالم و تسلیمپذیرترین، در برابر خالق یکتای بیهمتای جهان هستی.
افزون باد نسل وحشیانی اینچنین به غایت اهلی و وحشیانی اینچنین به غایت تسلیم.
در گوشهگوشهی دنیا، بارها و بارها ثابت شده است که بیتردید، عالم هستی، طبیعت و حیات وحش و تامّل و تفکّر عمیق در خصوص آنها، قادر هستند بهترین مربّیان برای پرورش کسانی باشند که انتخاب کردهاند خودشان از عهدهی پرورش خویش برآیند و کسانی که حاضر نیستند برای پرورش خود، تن به کلاس و مدرسه و حرفهای دیکتهشدهی هیچ معلّمی بدهند.
بیهوده نیست که حضرت محمّد (صلّیاللهعلیهوآله) در کوه نور و حضرت موسی (علیهالسلام)، در کوه طور، به پیامبری مبعوث میشوند.
بیهوده نیست که سیدارتا گوتمای نپالی در زیر درخت انجیر معابد، بودا میشود و به روشنایی دست مییابد و شهابالدین سهرهوردی با سر به کوه و بیابان گذاشتن و نور خوردن، شیخ اشراق میگردد.
کسانی که به قول حافظ عزیز:
به مکتب نرفتند و خط ننوشتند، ولی به غمزهای مسئلهآموز صدها مدرّس شدند!
سه یادداشت پیشین:
اگر دوست داری بنویسی ولی نمیدونی چی بنویسی، یه سری به پُست پایاننامهی دستانداز! (آخرین گاهنامه) بزن!
اگر وقت دارید: به نوشتههای هشتگ «حال خوبتو با من تقسیم کن» سر بزنید و اگر خودتان حال خوبی برای تقسیم داشتید، لطفاً دست دست نکنید و آن را با این هشتگ بین دوستان خودتان تقسیم کنید. بِسمِالله.
حسن ختام:
مطلبی دیگر از این انتشارات
نقد فیلم قهرمان
مطلبی دیگر از این انتشارات
تفاوت به اندازهی یک «ویرگول» است: نه، همین لباس زیباست نشان آدمیت!
مطلبی دیگر از این انتشارات
در جستجوی خوشبخطی - یادداشتی بر The pursuit of happyness