ایدهپرداز، روانشناس، نويسنده و استراتژيست كسب وكار. من در زمینههای روانشناسی، سرمایهگذاری، کسبوکار، بازاریابی، نویسندگی و محتوا مینویسم. سایتم: aliheidary.ir
ر. اعتمادی و میلان کوندرا؛ ۲ قطب غیر همسان کتاب خوانان ایران
توجه: این پست ترکیبی از ۲ یادداشت نهال موسوی و سایه اقتصادنیاست.
خبر فوت دو نویسنده معروف در میان کتاب خوانان ایران سر و صدایی به پا کرد، ر. اعتمادی و میلان کوندرا درگذشتند که هر کدام طیف زیادی از کتاب خوانان را برای خود داشتند.
یکی از دوستان جمله جالبی درباره این دو نویسنده گفت: هر دو بر روی چند نسل تاثیرگذار بودند، ر. اعتمادی برای کتاب خوان کردن و میلان کوندرا برای ژست کتاب خوان بودن!
میلان کوندرا هم طرفداران بسیار زیادی در چند نسل از جامعه کتاب خوان ایران دارد، کتابهای سبکی تحملناپذیر هستی یا همان بار هستی، شوخی، عشقهای خنده دار و ... بارها در ایران تجدید چاپ شدهاند و کوندرا از پر طرفدارترین نویسندگان خارجی در بین ایرانیان است.
مگر میشود تب و تاب بحثهای کتابهای کوندرا را در دانشگاه، کافهها و جمعهای مختلف فراموش کرد؟
مثلا در کتاب شوخی نور بر روی موقعیت خاصی میتاباند که یک شخص در اثر یک شوخی در یک جامعه کمونیستی توتالیتر چگونه روند تمام زندگیش تغییر میکند، حال از 4 منظر مختلف آنرا روایت میکند. همیشه مخالف و موافقانی برای هر روایت و هر شخصیت وجود داشت.
هر کدام از این دو نویسنده نماد دو دسته از کتاب خوانی بودند، گروه اول دوستدار داستانهای پر تب و تاب و هیجان دار عشقی، معمایی از داخل کشور و گروه دوم علاقمندان به شناخت جهان خارج از مرز جغرافیایی و حتی کنجکاو درباره اتفاقات رخ داده در کشورهای بلوک شرق و اروپا و پیگیر مسائل سیاسی، فلسفی، روانشناختی.
البته بسیارند کسانی هم که از هر دو کتاب خواندهاند. بهر حال تاثیر گذاری جایگاه هر کدام از این دو نویسنده غیر قابل انکار است و نمیتوان هیچ گونه ارزش گذاری برای هیچ کدام از آنها قائل شد. چون هر کدام بر طیف دنباله رو خود تاثیر گذاشتهاند.
برای زن خانهدار یا مرد کارمند درگیر در روزمرهگی زندگی کتابهای ر. اعتمادی به همان اندازه جذاب و شیرین است که میلان کوندرا برای یک دانشجوی علاقمند به ادبیات جهان.
میلان کوندرا؛ جاودانگی
میلان کوندِرا متولد ۱ آوریل ۱۹۲۹ در شهر برنو جمهوری چک است. کوندرا در سال ۱۹۴۸ تحصیل خود را در رشتهٔ ادبیات و زیباییشناسی در دانشگاه کارلف (دانشگاه چارلز) در شهر پراگ آغاز کرد. ولی خیلی زود خود را به دانشکده فیلم منتقل کرد. به دنبال انتقادهایش از حکومت، در سال ۱۹۵۰ برای نخستینبار از حزب کمونیست چکسلواکی اخراج شد و تا سال ۱۹۵۶ اجازهٔ پیوستن دوبار به حزب را پیدا نکرد.
او در سالهای ۱۹۵۸ تا ۱۹۶۸ ده داستان با نام عشقهای خندهدار نوشت که در آنها به رابطه فرد با اجتماع توجه شده و مضمون بسیاری از رمانهای آیندهاش طرح میشوند.
کوندرا نخستین رمانش به نام شوخی را در سال ۱۹۶۷ نوشت. «شوخی» از زبان چندین راوی روایت میشود و تنها کتاب کوندرا است که در آن خود نویسنده راوی داستان نیست. از شوخی فیلمی در چک نیز ساخته شدهاست.
او که حال شناخته شده بود به همراه بسیاری از هنرمندان و نویسندگان چکسلواکی به حمایت از جنبش اصلاحطلبانه حزب کمونیست چکسلواکی معروف به بهار پراگ در سال ۱۹۶۸ پرداخت. پس از اشغال کشور توسط ارتش سرخ شوروی در اوت ۱۹۶۸ نامش در فهرست سیاه قرار گرفته و انتشار کتابهایش و عرضه آنها در کتابخانهها ممنوع شد. یک سال پس از آن از دانشکده سینما هم اخراج شد. در این مدت، کوندرا خرج خودش را با نوشتن طالعبینی درمیآورد.
در سال ۱۹۷۵ کوندرا به همراه همسرش ورا به دعوت دانشگاه رن ۲ به فرانسه رفت و در آنجا کتاب خنده و فراموشی را نوشت. در این کتاب او از اعتراضات پرشماری که مردم چکسلواکی به اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی داشتند میگوید. کتاب خنده و فراموشی ترکیب عجیبی از یک رمان، مجموعهای داستان کوتاه و تفکرات نویسنده است.
از سال ۱۹۷۵ به فرانسه تبعید شد و در سال ۱۹۸۱ به تابعیت آن کشور درآمد. در دوران زندگی در فرانسه، به دلیل بیان عقاید سیاسی در یک گفتگو و یکی از کتابهایش، ملیت چکسلواکی از او گرفته شد.
در ۱۹۸۴ کتاب سَبُکی تحملناپذیر هستی (در زبان فارسی به نام بار هستی شناخته میشود) را نوشت. این کتاب محبوبترین کتاب کوندرا به حساب میآید. سبکی تحملناپذیر هستی به مشکلات یک زوج چک با یکدیگر و دشواری سازگاری با زندگی در چکسلواکی میپردازد. در سال ۱۹۸۸ کارگردان آمریکایی فیلیپ کافمن، فیلمی از روی این کتاب به همین نام ساخت. با وجود اینکه کوندرا معتقد است که رمانهایش برای ساخت فیلم مناسب نیستند ولی در ساخت این فیلم، به عنوان مشاور همکاری داشت.
در ۱۹۹۰ کوندرا کتاب جاودانگی را به بازار داد. در مقایسه با سایر آثار کوندرا که بیشتر، اندیشههای سیاسی را مطرح میکنند این کتاب از درونمایهٔ فلسفی بیشتر و عمیقتری برخوردار است و مفاهیم جهانیتری را در خود میگنجاند.
سه رمان بعدی او، آهستگی (۱۹۹۵)، هویت (۱۹۹۷) و جهالت (۲۰۰۰) باز هم نشان از دورهٔ تازهای در زندگی کاری کوندرا بودند. یکی برای اینکه همگی به فرانسه نوشته شدند و دیگری اختصار نسبی آنها است. کوندرا سه مجموعه مقاله نیز چاپ کردهاست: هنر رمان (۱۹۸۶)، وصایای تحریف شده (۱۹۹۳) و پرده (۲۰۰۵).
ر. اعتمادی ؛ عالیجناب عشق
هرگز یادم نمیرود که زمان خواندن کتاب آخرین ایستگاه شب ر. اعتمادی بخشی اتفاقات داخل کتاب مانند یک فیلم زنده به بخشی از زندگیم راه پیدا کرد و از اینکه باید به مدرسه بروم و چند ساعت از خواندن کتاب دور باشم تا چه حد ناراحت بودم.
متاسفانه کسانی وجود داشته و دارند که یک متر دستشان گرفته و برای همه چیز میخواهند اندازه تعیین کنند، یا همه چیز را صفر و صدی تعریف کنند. کوندرا را والا و فاخر بدانند و ر. اعتمادی را عامیانه و سطحی. یا برعکس ر. اعتمادی را جذاب و گیرا بدانند و کوندرا را سنگین و فلسفی.
اما واقعیت این است که برای من رمانهای ر. اعتمادی در نوجوانی و جوانی مسائلی را مطرح کرد که در آن سن برایم بسیار جالب بود و حتی از آن درس گرفتم و مدتی بعد از رمان یا داستانهای کوتاه کوندرا به شناختی درباره انسان و فردیت متاثر از جامعه پی بردم که شاید با ساعتها حضور در کلاسهای روانشناسی و جامعه شناسی هم نمیتوانستم این گونه درکش کنم.
به قول سایه اقتصادینیا: « رجبعلی اعتمادی مرا کتابخوان کرد. لذت مطالعه را او به من هدیه داد. انس با کتاب را او به من آموخت. بعد از اینکه کتابهایش، که به جان و جگرم بسته بود، در آن پیت حلبی خاکستر شد، دیگر حتی یک کتاب او را هم ندیدم. به دستم نیفتاد. کسی نداشت لابد. یا اگر داشت، شرمش میشد بگوید دارد.
اسباب خجالت بود. اهانت بود به افکار بلندمرتبهشان، به عقاید متعالیشان، به درخشندگی آرمانهای طلاییشان. اسمش را گذاشته بودند «ادبیات عامهپسند». تا همین حالا هم در تمام پژوهشهای سبکشناختی ادبیات معاصر و مطالعات جریانشناسانه از این میراث کج، از این اطلاق تحقیرآمیز استفاده میکنند. همین نامگذاری طبقاتی کافی نیست، اصطلاح خجالتبار دیگری را هم وارد ترمینولوژی نقد ادبی کردهاند: «ادبیات نخبهگرا».
این طرز طبقهبندی چه فرقی دارد با کشیدن خط فارق بین بچه شمالشهر و بچه جنوبشهر؟ بین زن و مرد؟ بین فقیر و غنی؟ بوی تفرعنی که از چنین طبقهبندیهایی به مشام میرسد، هر شامه سالمی را میآزارد. هر شامه سالمی را لابد، جز شامههایی که از حسد و حرص فروش زیاد و تیراژهای بالای این کتابها آکنده بود. کسی نیست بپرسد کدام عامه؟ و کدام نخبه؟
ر.اعتمادی جزو عوام بود، داخل آدم حساب نبود، برای همین وقتی بعد از انقلاب تا سیزده سال ممنوعالقلم بود و کتابهایش از ارشاد مجوز نمیگرفت کسی از سانسورستیزان یادی هم از او نکرد. داخل آدم حساب نبود، لابد چون عاشق ایران بود و با وجود امکانات مهیا، نرفت در یکی از دهها رسانهای که از بام تا شام در کار انکارند به ایران و ایرانی فحش بدهد و بگوید راه چاره حمله نظامی به ایران است؛
برعکس، گفت «سر ده دوازده روز آنقدر دلم برای ایران تنگ میشد که برای برگشتن ثانیهشماری میکردم. پیش خودم میگفتم اگر بروم و نتوانم برگردم، همانجا دق میکنم. بعد این اعتقاد را داشتم که نویسنده مثل یک درخت است که ریشههایش در یک زمین کاشته میشود و آنجاست که میتواند نیرو بگیرد و شاخ و برگ بدهد.» («تفکر چپ گریبان ادبیات را گرفته است»، مصاحبه حامد داراب با ر.اعتمادی، روزنامه همدلی، شماره ۷۵۰)
من از ر. اعتمادی شروع کردم، اما بدان محدود نماندم. خیلی طول نکشید که رسیدم به داستایوفسکی و معصوم پنجم. و حالا اگر ادبیات را از من بگیرند مستمندم. تهیدستم. فراموش نخواهم کرد که این ثروت را ر.اعتمادی در کف من گذاشت. ثروت و سعادتی بهنام ادبیات.
یاشار نورایی (منتقد سینما) به درستی نوشته است: «تفاوت کیفیت کار و عمق آثار کوندرا به عنوان نویسندهی ادبیات فاخر جهانی و اعتمادی به عنوان پاورقینویس و نویسندهی داستانهای عامهپسند وطنی، آشکار است، اما مگر خیل کسانی که در ایران تسلیم موج مطالعه آثار کوندرا در ... دههی شصت شمسی و شیفتهی آثارش شدند، با خواندن پاورقیها و داستانهای شبیه یا به قلم ر. اعتمادی کتابخوان نشدند؟
اگر ما در کودکی با داستانهای پرویز قاضی سعید و ترجمه/تألیفهای ذبیحالله منصوری به کتاب خواندن عادت کردیم، نمیشود با بالا رفتن سواد و سطح سلیقه، آنها را از یاد ببریم. یاد همهی نویسندگان و آموزگاران پیدا و ناپیدای نوشتن و خواندن ما، در هر مقطع و هر سن، گرامی باد»
هر دو نویسنده بیش از 90 سال زیستند و حاصل آن کتابهایی بود که برای هر خواننده جهانی جدید را ترسیم و قابل لمس کرد. روح هر دویشان شاد.
اگر درگیر گوشی موبایل هستید و برای مدتی میخواهید از این دنیای مجازی و شبکههای اجتماعی کمی فاصله بگیرید توصیه میکنم کتاب شوخی کوندرا و عالیجناب عشق ر. اعتمادی را بخوانید.
در بیانیه انجمن پیشکسوتان مطبوعات ایران درباره ر. اعتمادی نوشته است: «ر.اعتمادی روزنامهنگار پیشکسوت و نویسندهی پرفروشترین کتابهای مردمپسند دهه ۴۰ و ۵۰ خورشیدی در ۹۰ سالگی درگذشت. او همچنین از سال ۴۵ تا ۵۹ خورشیدی پرطرفدارترین مجله ویژه جوانان را منتشر کرد.
رجبعلی اعتمادی که با نام مستعار ر.اعتمادی مینوشت، در سال ۱۳۱۲ شمسی در شهر لار فارس به دنیا آمد. او در سال ۳۵ پس از انجام خدمت سربازی در آزمون آموزشی روزنامه اطلاعات شرکت کرد و نفر ششم شد. روزنامه اطلاعات در حقیقت سکوی پرتاب او به سوی نویسندگی بود.
ر.اعتمادی ابتدا دبیر سرویس شهرستانهای روزنامه اطلاعات شد و سپس در سال ۱۳۴۵ خورشیدی مجله جوانان را بنیان نهاد که تا سال ۱۳۵۹ پرفروشترین مجله ویژهی جوانان شد.
اعتمادی از فرصت حضور در روزنامه اطلاعات استفاده کرد و خبرهایی که در نشریات این موسسه مطبوعاتی منتشر میشد را به داستانهای عشقی، اجتماعی و هیجانی تبدیل میکرد.
او ابتدا این داستانها را که در آنها عشق حرف اول را میزد به صورت پاورقی در مجله اطلاعات هفتگی چاپ میکرد و هنگامی که متوجه میشد داستان مورد اقبال خوانندگان بهویژه جوانان قرار گرفته است، آنها را به صورت کتاب منتشر میکرد.
کتابهای ر.اعتمادی مثل «عالیجناب عشق» و «تویست داغم کن»، بیتردید از پرفروشترین کتابهای مردمپسند دههی ۴۰ و ۵۰ خورشیدی بود.
کتاب «عالیجناب عشق» او ۱۵ بار تجدید چاپ شد. او از اواخر دههی ۵۰ تا اواخر دههی ۷۰ شمسی نمیتوانست با نام واقعی خود چیزی بنویسد اما کتابهایش به صورت غیرمجاز در بساط دستفروشان میدان انقلاب به فروش میرفت.
سبک داستانهای او را منتقدان ادبی عامهپسند میخواندند اما خود او معتقد بود که محبوبیت یک اثر بین همهی قشرهای جامعه به تنهایی دلیلی کافی برای چنین طبقهبندی نمیتواند باشد.»
و نهایتا ۱۶ نکته در مورد ر. اعتمادی
شماره یک | رجبعلی اعتمادی (زاده بهمن ۱۳۱۲) مشهور به ر. اعتمادی نویسنده، رماننویس و روزنامهنگار معاصر ایرانی است. او بیشتر به خاطر نوشتن رمانهای عامهپسند و پرفروش شهرت دارد
شماره دو | رجبعلی اعتمادی در سال ۱۳۱۲ در شهر لار در استان فارس به دنیا آمد. پدرش اسم پدربزرگش را برای او انتخاب کرد ولی مادرش نام او را به مهدی تغییر داد ولی نام شناسنامهای او همچنان رجبعلی باقی ماند.
شماره سه | در سال ۱۳۳۵ پس از اتمام دوره سربازی، در آزمون آموزشی روزنامه اطلاعات شرکت کرد و به عنوان نفر ششم وارد روزنامه اطلاعات شد.
شماره چهار | اعتمادی بنیانگذار و سردبیر اولین مجله با مخاطب ویژه نسل جوان ایران بود. مجله جوانان از نشریات مؤسسه اطلاعات در سالهای دهه چهل و پنجاه با سردبیری اعتمادی (۱۳۴۵–۱۳۵۹) به یکی از پرفروشترین مجلات ایران تبدیل شد که فراتر از مرزهای ایران حتی در دیگر کشورهای فارسیزبان همانند افغانستان و تاجیکستان هواداران خود را داشت
شماره پنج | رجبعلی اعتمادی بیشتر کتابهایش را با نام مستعار ر. اعتمادی به چاپ رسانده است. کتابهایی که با سوژههایی خاص منتشر میشدند. چند نسل جوان ایران بسیاری از کتابهای او را خواندهاند و میشناسند.
شماره شش | اعتمادی ز اواخر دهه پنجاه تا اواخر دهه هفتاد نمیتوانست با نام واقعی خود چیزی را به چاپ برساند اما کپیهای غیرمجاز کارهایش جزو محصولات پرفروش دستفروشهای حوالی میدان انقلاب بود
شماره هفت | ۲۸ کتاب اعتمادی تا کنون چاپ شدهاند که ۱۸ تای آنها قبل از چاپ به صورت پاورقی هفتگی در مجله اطلاعات هفتگی و جوانان منتشر میشدند. به گفته نویسنده همگی رمانهایش بر پایه شخصیتهای واقعی شکل گرفتهاند. به عنوان نمونه ماجرای شهرزاد شخصیت و داستان کتاب شب ایرانی اعتمادی از خبری که در روزنامه بیلد آلمان منتشر شد الهام گرفته شدهاست. رمان عالیجناب عشق او که سال ۱۳۸۱ اولین بار توسط نشر شادان به چاپ رسید در سال ۱۳۹۱ به چاپ پانزدهمین رسید.
شماره هشت | سبک داستانهای اعتمادی عشقی، اجتماعی و عرفانی است. اگر چه منتقدان آثارش را در زمره رمانهای عامه پسند قلمداد میکنند.
شماره ۹ | ر. اعتمادی پس از سالها در آذر ماه سال ۱۳۹۶ گفت و گویی بلند با روزنامه همدلی داشت. این گفتگو در سه صفحه منتشر شد. اعتمادی در جایی از این گفت و گو از دیدارش با آیتالله مکارم شیرازی سخن گفت که رمان «تویست داغم کن» را خوانده بوده. او همچنین از سه ماه حضورش در شهر نو صحبت کرد؛ که منجر به نوشتن کتاب «داستان شهر غم» شد.
شماره ۱۰ | رجبعلی اعتمادی دو دختر دارد که یکی از آنها حقوقدان است و دیگری لیسانس روانشناسی دارد اما هر دو در آمریکا ساکن هستند.
شماره ۱۱ | نخستین داستان رجبعلی اعتمادی خاطرهه عاشقانهاش از دوران خدمت سربازی در آستارا است. نامش را گور پریا گذاشت و در مجله «داستان هفتگی» کنار نام بزرگان چاپ شد
شماره ۱۲ | وقتی پس از ۱۲ سال ممنوعیت، وزارت ارشاد تصمیم به چاپ رمان جدید آبی عشق و تجدید چاپ کتابهای قدیمی ر. اعتمادی گرفت، شرط گذاشت کتابها با اسم کوچک دیگری چاپ شود. رجبعلی رمانهایش را بهمدت دو سال با نام مهدی اعتمادی به چاپ رساند
شماره ۱۳ | خودش در گفتگو با دوماهنامه فرهنگی قدمگاه این خاطره را تعریف کرده است: وقتی کلاس ششم را تمام کردم، پدر برای کار به تهران رفت و بعد از مدت کوتاهی، مادر بهدلیل شلوغبازیهایم، مرا همراه یکی از آشنایان به تهران فرستاد. پدر در خیابان ناصرخسرو منتظر بود و بهمحض اینکه پدر را دیدم، گفتم: «پدر من را به سینما میبری؟» و پدر با لبخند جواب داد: «سینما هم میرویم.» آن زمان شیراز سینما داشت و کسانی که وضع مالی مناسبی داشتند به سینما میرفتند. روزی از دوستم که سینما رفته بود، پرسیدم: «سینما چه شکلی است؟» و دوستم در جواب گفته بود: «سینما جایی است که باران میبارد؛ ولی تو خیس نمیشوی!» از فکرکردن به این مسئله که باران میبارد ولی آدم خیس نمیشود، داشتم دیوانه میشدم. تا اینکه در تهران پدرم که مدیر یک مسافرخانه بود، روزی پنج ریال پولتوجیبی به من داد. کمترین بلیط سینما هم پنج ریال بود و هفتهای دو بار به سینما میرفتم و لذت میبُردم
شماره ۱۴ | ر.اعتمادی خودش را عاشقانهنویس میداند. چون نظرش بر این است که عشق مفهومی ابدی دارد. هرکجای جهان هر داستانی که در آن سخنی از عشق نباشد، فراموش خواهد شد.[۱۳] داستان سیاسی تاریخ مصرف دارد و در مدت زمان مشخصی که مردم تب سیاسی دارند، پرفروش میشود و بعد فروکش میکند؛ ولی داستان عاشقانه همیشه در دل مردم باقی میماند مثل لیلیومجنون و رومئووژولیت
شماره ۱۵ | او تا ۱۲ سالگی ساکن شهرستان لار در شیراز بود. سپس بههمراه خانواده به تهران، خیابان ناصرخسرو آمدند و پس از آن ادامهٔ زندگی خود را در شهرک اکباتانِ تهران گذراند
شماره ۱۶ | مستند عالیجناب عشق که زندگی ر.اعتمادی را روایت میکند، به کارگردانی رحمان حقیقی ساخته شده است.
همچنین بخوانید:
در بازار بردهفروشان/ معرفی کتاب مجمعالجزایر گولاگ
کتاب×میلان کوندرا× خبر کوچ ابدی 2 نویسنده معروف در میان کتاب خوانان ایران سر و صدایی به پا کرد×دلیلِ نوشتن «نارضایتی از جهان» است/ معرفی کتابِ «فقط روزهایی که مینویسم»
۴ کتاب از نویسندگان زن ایرانی که به زبانی غیر از فارسی نوشته شدهاند!
دربارهی جریان سیال ذهن یا «جریان سیال ذهن» چیست؟!
نوشتن؛ آزمونی برای مدرکداران کمدانش
دربارهی سورئالیسم یا همان سورئالیسم چیست؟!
بخوانید: ۴۶ داستایوفسکی نوشته؛ بریدههایی از بهترین کتابهای نویسندهی جنایات و مکافات
مطلبی دیگر از این انتشارات
مطالعه کنید: خلاصه کتاب «بهانه ممنوع» از برایان تریسی
مطلبی دیگر از این انتشارات
با انسانهای سمی چه کنیم؟ + ۱۵ روش برخورد و معرفی ۱۰ نوع آدم سمی!
مطلبی دیگر از این انتشارات
گاهی وقتها هیچ کاری نکنید: هنر "بی عملی"