?

مقدّمه:

ترازوهای قدیمی را به خاطر بیاورید. فرض کنید در یک کفه‌ی این ترازوها چیزی قرار دارد که وزنش اندکی از چیزی که در کفه‌ی دیگر آن قرار دارد کمتر یا بیشتر است. در این حالت کفه‌های ترازو بالا و پایین می‌روند تا این‌که با هموزن کردن دو طرف، کفه‌های ترازو آرام می‌گیرند.

ما انسان‎ها ترازو نیستیم که دارای دو کفه‌ی به هم چسبیده باشیم. ولی در مواقع غم، شادی، تنهایی و ترس، حالت بی‌قراریی شبیه به همان حالت بالا و پایین شدن کفه‌های ترازو را داریم.

ما وقتی بسیار غمگین، شاد و یا تنها هستیم و آن‌‎گاه که ترسیده‌‎ایم، نیاز شدیدی به آغوش داریم. چراکه تحمّل آن‌‎چه در این لحظات بر ما می‌گذرند، به تنهایی آسان نیست.

مگر در هنگام آغوش گرفتن همدیگر، چه اتّفاقی برای ما می‌‎افتد که چنین راهگشا است؟ در هنگام هم‌آغوشی، قلب‎‌‌ها نزدیک‎ترین حالت را به هم دارند. آن‌قدر که حتی می‌‎توانند صدای تپش یکدیگر را بشنوند. گویی قلب‌ها در هنگام هم‌آغوشی، بر سر آن‌چه دارد درونشان می‌گذرد، به گفت‌وگو نشسته و به تعامل و تعادل می‌رسند‌.

در آغوش کی بار زندگی می‌افتد از دوشم؟ آغوش یعنی غم، شادی، تنهایی و ترس یک نفر، تقسیم بر دو.

انسان خوشحال به هر حال کسی را برای هم‌آغوشی خواهد یافت. چرا که شریک‌شوندگان در لحظات شادی، بسیارند ولی انسان غمگین، تنها و ترسیده را باید دریابید و به هم‌آغوشی‌اش شتافت تا قبل از آن‌که دیر شود. چه بسا یک آغوش گرم بتواند جلوی یک انتحار را بگیرد.

ما آدمیزادگان با در آغوش گرفتن هم، گویی یکدیگر را به هم پیوند می‌زنیم و از کثرتی جان‎فرسا، به وحدتی روح‎‌افزا دست می‌یابیم. آغوش تنها‌ جسم‌ها را به هم نزدیک نمی‌کند، آغوش روح‌ها را در یکدیگر محو می‌کند. برای همین است که وقتی کسی را در آغوش داریم، روحمان به سبک‌ترین حالت خود درآمده و خلسه‌ای خوش و خاص را تجربه می‌کنیم.

هر انسانی، هر سنّ و سال و دین و مذهب و رنگ و قومی که داشته باشد، آغوش جزو نیازهای ضروری‌اش است.

آمریکایی‌ها هر سال ۲۱ ژانویه را به مناسبت روز آغوش جشن می‌گیرند ولی ای کاش محض یادآوری و تذکر هم که شده است، سازمان بهداشت جهانی دست به کار می‌شد و روزی را به عنوان "روز جهانی آغوش" به ثبت می‌رساند تا نقشی که "آغوش" در بهداشت و امنیت روانی دارد، در تمام نقاط جهان، پررنگ‌تر می‌شد.

هر چه قدر دنیا از معنا تهی شده و رو به سردی معنوی، میل کند، تن‌ها، برای دوام آوردن و قلب‎‌ها برای تاب‌آوری و تپیدن بهتر، بیش از پیش، به گرمای یکدیگر، نیاز دارند.

آدم شکم سیری که در فقر آغوش به سر می‌برد، بسیار گرسنه‌تر از آدم گرسنه‌ای است که از نعمت آغوش متنعّم است. آدمی که آغوش دارد، گرسنگی را تاب می‌آورد ولی آدمی که آغوش ندارد، هر چقدر هم که بخورد و بیاشامد، باز هم گرسنه است. گرسنه‎‌ی محبّت.

فقیرترین آدم کسی نیست که پول ندارد و یا حساب بانکی‌اش خالی است، فقیرترین آدم کسی است که هیچ آغوشی در زندگی‌اش ندارد!

چه مواقعی به آغوش بیشتری نیاز داریم؟
  • جدایی:
کودک را بنگر که وقتی از بطن مادرش جدا می‌شود چگونه گریه برمی‌آورد و تا کسی او را در آغوش نگیرد، آرام نمی‌گیرد. آن‌ زمان که مسافری دارد از خویشان و آشنایانش جدا می‎‌شود، برای تحمّل جدایی پیش رو، به آغوش یکدیگر پناه می‌برند.
  • غم:
آن‌گاه که رنجور یا رنجیده‌ای را به آغوش می‌کشیم، نباید جز برای این باشد که از پیمانه‌ی لبریز رنجش، کمی برداریم و بر پیما‌نه‌ی رنج خود بیفزاییم. آن‌گاه که دو رنجور یا دردمند یکدیگر را در آغوش می‌کشند، رنج‌ها و دردهای خود را به توازن می‌رسانند و این یکی از ستوده‌ترین و نیکوترین توازن‌های هستی است. مرهمِ کسی که از فرط غم، اشک می‌ریزد و سینه‌اش از درد سنگینی می‌کند، آغوش است. در هنگام در آغوش گرفتنش است که کمی از سنگینی غمی که او در سینه دارد را کاسته و به سینه‌ی خود می‌افزاییم. آن کس که اندوهش بسیار است، باید کسانی که او را در آغوش می‌گیرند، هم بسیار باشند. چون بارِ اندوه، بسیار سنگین است. ما هرگز نمی‌توانیم برای همیشه به فرد غمگین بچسبیم ولی می‌توانیم به اندازه‌ی یک آغوشی ساده هم که شده، بین دردهای او و بی‌دردی یا دردهای کمتر خودمان، تعادل ایجاد کنیم. و وای به حال آن‌کسی که غم در سینه‌اش، چون کوهی سنگینی می‌کند ولی به دلیل تنهایی و بی‌کسی، حتی یک نفر را ندارد که او را در آغوش بگیرد و لااقل به اندازه‌ی قلوه‌ سنگی از حجمِ کوهی که وزنش را تحمّل می‌کند، بکاهد.
  • شادی:
ما هرگز نمی‌توانیم به دیگران بگوییم که بر اثر اتفاق خوبی که برایمان افتاده است چقدر خوشحال و هیجان‌زده‌ایم، فقط می‌توانیم با آغوش گرفتن دیگران مقداری از حجم خوشحالی‌مان را به آن‎‌ها انتقال دهیم. آغوش گرفتن کسی از روی شادی، به منزله‌ی تقسیم بخشی از شادیی است که در سینه‌مان داریم. آن کسی که شاد است، برای تقسیم شادی‌اش، نیازی به آغوش‌های بسیار ندارد. چون شادی، وزنِ چندانی ندارد و سبک است.
  • ترس:
اگر کسی آغوش مطمئنی داشته باشد، کمتر می‌هراسد. چنانچه کسی را داشته باشیم که بدانیم همیشه آغوشش برایمان باز است، کمتر می‌هراسیم. و آن کس که ترس بر او قالب شده است نیز به شدّت به آغوش نیاز دارد. آسیب‌دیده‌ را قبل از رساندن به طبیب، می‌توان با آغوش کمی مرهم بود.
  • تنهایی:
چاره‌ی تنهایی آغوش است. دو تنها که به آغوش هم برسند، قدر آغوش یکدیگر را بهتر می‌دانند تا دو نفر که به آغوش یکدیگر عادت کرده‌اند. هر چند عادت به هم‌آغوشی، خوش عادتی است ولی می‌توان با در هم آمیختن هم‌آغوشی با جملات زیبا، از عادت شدنش کاست.
  • دلدادگی:
دو دلداده یکدیگر را در آغوش می‌کشند، تا یکدیگر را از حرارت آتش سوزان عشقی که در دل دارند آگاه کنند. آن‌که آتش عشقش سوزان‌تر است، آغوشش گرم‌تر است. گرمای چنین آغوشی می‌تواند حتی یخ‌های قطبی را آب کند.
یادی از آغوش‌هایی که خیلی پُر حاشیه شدند و درست یا نادرست، بر چهره‌‌ی درخشان آغوش خدشه وارد ساختند:
  • رتبه‎‌ی اول: محمود احمدی نژاد با در آغوش گرفتن مادر چاوز و علیرضا افتخاری.
  • رتبه‎‌ی دوم: شهاب حسینی با در آغوش گرفتن سردار نقدی و بهروز وثوق.
  • باقی رتبه‎‌ها را می‌توانید از این‌جا پیدا کنید.
دو یادداشت مرتبط:
https://virgool.io/@Jalal-Mohseni-Sh/%D9%84%D9%85%D8%B3%D9%85-%DA%A9%D9%86%D8%AF%D8%B1-%D8%A2%D8%BA%D9%88%D8%B4%D9%85-%D8%A8%DA%AF%DB%8C%D8%B1-%D9%88-%D8%A8%D8%A8%D9%88%D8%B3%D9%85-xz3fbwtair8a
https://virgool.io/@Jalal-Mohseni-Sh/%D8%B4%D8%A8%D8%A7%D9%87%D8%AA-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%DA%A9%D9%85-%D9%BE%DB%8C%D8%AF%D8%A7-%DB%8C%DA%A9-%D8%B4%D8%A8%D8%A7%D9%87%D8%AA-%D8%A8%DB%8C%D9%86-%D8%AF%D9%88-%D8%AA%D8%B1%D8%A7%D9%86%D9%87-f34cubgorsbh
دو یادداشت پیشین:
https://virgool.io/WwwwAbi/%D8%B9%D8%B4%D9%82-%D8%AF%D8%B1%D8%AF-%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%AF-ihmjq7nsajsq
https://virgool.io/@Jalal-Mohseni-Sh/%D9%BE%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D9%90%D9%86%D8%A8%D8%B1-%D8%B9%D9%84%D9%91%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%B7%D8%A8%DB%8C%D8%B9%D8%AA-%D8%AF%D9%88-fx8q6q1upnh1
برای دستیابی به لینک‎ آخرین و تنها دسته‌‎بندی نوشته‌‎های دست‌‎انداز، می‌توانید به این یادداشت مراجعه کنید.
اگر دوست داری بنویسی ولی نمی‌دونی چی بنویسی، یه سری به پُست پایان‌نامه‌‌‌ی دست‌انداز! (آخرین گاهنامه) بزن!
اگر وقت دارید: به نوشته‌های هشتگ «حال خوبتو با من تقسیم کن» سر بزنید و اگر خودتان حال خوبی برای تقسیم داشتید، لطفاً دست دست نکنید و آن را با این هشتگ بین دوستان خودتان تقسیم کنید. بِسم‌ِ‌الله.
حُسن ختام: شعری از محمد علی شفایی‌ (دکتر علی آبان):

سردم شده بدجور عزیزم بغلم کن

یخ کردم از این سوز دمادم بغلم کن

تا باد مرا با خود از این کوچه نبرده

بی‌دغدغه با دغدغه محکم بغلم کن

دنیا همه مشتاق تو هستند ولی تو

با وسعت شوق همه عالم بغلم کن

شد شایعه غم خورده در این کوچه یکی را

تا آن که نبلعیده مرا هم بغلم کن

این شهر همه در پی حرفند و حسودند

آهسته و پیوسته و کم کم بغلم کن

از لطف تو هر بی سر و پایی شده آدم

امید که من هم شوم آدم بغلم کن

من داوطلب آمده‌ام تا که بمیرم

این‌جاست همان خط مقدم بغلم کن

گیریم که پیش از همه با این عمل زشت

رفتیم جهنم به جهنم بغلم کن

حتی بشود محشر عظمی همه دنیا

ای رهبر دل های معظم بغلم کن

انکحت و زوجت دلم عاقد و شاهد

ای عشق شدم من به تو محرم بغلم کن...!