افاضات و اضافات | علاقهمند به گفتوگو، خوابیدن و خواندن | مدیرعامل نویسش | اُمیدوار | نوازندهی کمانچه | کارگردانِ تئاتر | ایران را دوست میدارم
معرفی کتابهایی که به برنامهریزی بهتر ما کمک میکنند
من عاشق نوشتن درباره و از کتابها هستم. پیشتر هم فهرستی برای راهرو نوشتم که اتقاقا خیلی هم مورد استقبال قرار گرفت. در جلسات تحریریهی راهرو برای پروندهی عیدانهاش، پیشنهاد کردم که مطلبی با عنوان معرفی کتاب هم داشته باشیم. موافقت شد و شد همینی که الان پیش روی شماست.
طرح یک موضوع بیربط، اما حیاتی
سری به یکی از کتابفروشی اطرافتان بزنید و از فروشنده بخواهید که قفسهی کتابهای «روانشناسی» را نشانتان بدهند. بعید است که با حجم بالایی کتاب با عناوینی خوشآیند و جذاب روبرو نشوید: چگونه موفقیت را جذب کنیم، ۱۲ راهحل عملی برای رسیدن به اهداف، برنامهریزی در ۲۴ ساعت و…
روانشانسی عامیانه یا موفقیت، موضوعی نیست که طی همین دیروز و امروز ایجاد شده باشد. نقدش هم، از حوصله و موضوع این مطلب خارج است (در مطلبی جداگانه و به قلم روژان سری مفصلا به آن پرداختیم)
من فکر میکنم کتابهایی که به نوعی سعی بر سادهسازی صورت مسائل حوزهی علوم انسانی و مشخصا روانشناختی دارند، مستقل از اینکه بیفایده و تهی از مفهوماند، یک آسیب دیگر را نیز در بر دارند: حسِ نادانی را به مخاطب القا و او را به سمتِ بیعملی هدایت میکنند. لطفا مطلب روژان را بخوانید و همچنین، اپیذودهای مرتبط به ناپليون هیل را در پادکست چنل بی بشنوید تا بیشتر از دلایلِ این نظر آشنا شوید.
ما در این پرونده، سعی کردیم بر خلافِ جریانِ مرسوم حرکت کنیم. سعی بر سادهسازی مساله، خوشبینیِ افراطی و ارائهی راهحلِ آسان نداریم و تلاش کردیم که بستهای از محتوا را تهیه کنیم که پیش از اینکه راهکار ارائه کنند، مسیری برای تفکر بسازند.
کتابهای پیشنهادی من در ادامه بر همین قاعده استوار است. کمک میکنند که به مسالهی این پرونده -برنامهریزی- با نگاهی بازتر مواجه شوید واحتمالا، کمک میکنند که بهتر عمل کند.
چگونه کتاب بخوانیم؟
من از برنامهای که برای سال آتی در ذهن دارید خبر ندارم، اما امیدوارم که جای مبسوطی برای یادگرفتن و توسعهی مهارتهای فردیتان در نظر گرفته باشید. همانطور که در مطلبی جداگانه مفصلا به آن پرداختیم، یادگیری، خود مهارتیست که نیاز به فراگیری آن داریم. خواندن، برای عمومی آدمها (از جمله خودِ من) یکی از مطلوبترین روشهای درگیر شدن با مفاهیم تازه است.
سالهای زیادی، اشتباه خواندم. کتابهای معتددی را در گذشته خواندم که امروز آنها را بخاطر ندارم. کتاب «چگونه کتاب بخوانیم» که عمری قریب به صد ساله دارد، منبع مناسبی برای یادگیری «چگونه خواندن» است و به ما کمک میکند که هر کتاب یا مطلبی را، آنطور که باید مطالعه کنیم.
خودشناسی به روش یونگ
دربارهی اهمیت خودشناسی، پیشتر نوشتیم و توضیح دادیم که این «خود» که دربارهاش حرف میزنیم، میبایست چه نقش مولفی در تدوین برنامههای پیش رویمان داشته باشد. پیدا کردنِ این «خود» اما، چندان ساده و سریع نیست و زمان و انرژی و اولویت بالایی از شما میستاند.
متدهای مختلفی را پیشنهاد کردهاند و کتابهای پُرشماری در این حوزه وجود دارد. در بینِ مواردی که من خوانده یا تورق کردم، متد و مسیر پیشنهادی یونگ را بیشتر فهمیدم و پسندیدم. نثری آسان و همهفهم دارد و کمتر پیش میآید که در درک بخشهای مختلف با مساله روبرو شوید.
از این کتاب ترجمههای مختلفی در بازار یافت میشود، من تنها ترجمهی جناب اسماعیل فصیح را خواندم و همان را هم پیشنهاد میکنم.
کتاب تصمیم: پنجاه مدل برای تفکر استراتژیک
زندگی ما، بدون اینکه الزاما متوجهاش باشیم، ترکیبی از تصمیمگیریهای متصل در موضوعات مختلف است. الان «تصمیم» میگیریم که فلان متن را بخواهیم و کمی بعد، «تصمیم» میگیریم که غذا بخوریم. هفتهی بعد تصمیم میگیریم که سفر برویم و ماه بعد تصمیم میگیریم که شغلمان را عوض کنیم.
در حوزهی استراتژی و مدلهای تصمیمسازی، دهها کتاب خواندم و حداقل دو-سه تایی برای معرفی به ذهنم میرسد. اما این کتاب کوچک، یک مزیت بزرگ دارد: ساده و سرراست است.
همانطور که از عنوان کتاب پیداست، ما را با ۵۰ مدل تصمیمگیری آشنا میکند و حول هر کدام، توضیح مختصری از شکل اتخاذ هرکدام ارائه میکند. من مدتی طولانی، این کتاب را به عنوان راهنمایی سریع همراه داشتم و در طول روز، گاها به آن سر میزدم. با کمی تردید، میتوانم این کتاب را به عنوان «راهنمایی سریع» پیشنهاد کنم که در موقعیتهایی که دفعتا نیازمند اتخاذ تصمیمی فوری هستید، به کمکتان بیاید.
استراتژی اقیانوس آبی
حرف و پیام کتاب، ساده و سرراست است: در زمینی که رقابت برقرار است، حاضر نشو و پِی ایجاد یا یافتنِ زمینهای بازی جدید باش. اگر قصد راهاندازی کسبوکاری تازه دارید، منطق آن است که سراغ حوزههایی بروید که رقیبی در آن نیست.
محوریت کتاب و مثالهایش، عموما حول موضوعات تجاریست. اما به نظر من، در همهی ارکان زندگی میتوان از قواعدش بهره برد. رقابت جذاب است، اما نیازمند صرف انرژی و در اختیار داشتنِ منابعِ کافیست. بهتر آن است که در هدفگذاریهایمان،مسیرهایی را در پیش بگیریم که موانع کمتری در سر راهش قرار دارد.
ساتیا و من
ماهاتما گاندی را حتما میشناسید و از نقش او در تاریخ هندوستان و جهان مطلعید. کتاب ساتیا و من، مجموعهای از خودنوشتههای خصوصی و عمومی اوست که در بازههایی از زمان، به شکل منظم و روزانه یادداشت کرده است. هر تکه متن، که گاهی چند جمله و گاهی چند صفحه میشود، آموزهای را شامل است که متناسب از تجربهی آن روزِ گاندی، خود برای خود یادداشت کرده است.
من از این کتاب بسیار آموختم. برخی از این آموزهها، آرامشبخشاند و بعضی راهگشا. پیشنهاد میکنم کتاب را کنار تختتان بگذارید وهر شب، یکی از آموزهها را بخوانید.
زندگی و جهان اینشتین
در بین همهی زندگینامههایی که تا کنون خواندم، «زندگی و جهان اینشتین» بیشتر از باقی -و با فاصلهای بسیار زیاد- برایم جذاب و الهام بخش بود. سرسختی و ممارست و جاهطلبی او وقتی برایم عیانتر شد که از زندگی خانوادگی و مسیری که برای «اینشتین شدن» طی کرده مطلع شدم. نویسندهی کتاب، والتر ایزاکسون، همانیست که زندگینامهی معروف استیوجابز را هم نوشته و بیشتر شهرتش را از آن کتاب دارد. اما من به جِد معتقدم که «زندگی و جهان اینشتین» به مراتب روایتی بهتر از زندگیست.
من ترجمهی آقای علی بهمنفر را خواندم. از اینکه ترجمهی دیگری هم موجود است و یا نه خبر ندارم. طبعا، پیشنهادم همین ناشر ( نشر دانشگاه تهران ) و همین مترجم است.
پروست چگونه میتواند زندگی شما را دگرگون کند
به عنوان کسی که تعلق خاطر زیادی به جناب دوباتن دارم، نمیتوانستم این پیشنهادنامه را بدون معرفی اثری از ایشان تمام کنم. در بین همهی آثاری که از آلن دوباتن خواندم (که شامل تمام آثار منتشر شده از اوست!) متناسبترین کتاب به این پرونده را، کتابی میدانم که کمتر ارتباطی به برنامهریزی دارد!
پروست، نویسندهی شهیر و به زعم من مظلومی بود که آثارش را کمتر کسانی خواندند و از آن لذت بردند. خودِ منِ نگارنده، حداقل سه بار تلاش کردم تا مهمترین اثرش، در جستجوی زمان از دست رفته، را بخوانم و هر بار در ابتدای راه باز ماندم. دوباتن دقیقا روی همین موضوع دست میگذارد: چطور از کتابی که در نگاه و برخود اول (و حتی دوم!) جذابیت خاصی ندارد لذت ببریم؟
از نظر من، موقعیتهای زیادی در زندگی شبیه به کتابِ مرحوم پروست است. مساله بیشتر از آنکه به موقعیت و مختصاتش ربط داشته باشد، به شکلِ نگاه و مواجههی ما مرتبط است. نه، از خوشبینی و تمرکز بر نیمهی پُر لیوان حرف نمیزنم! منظور و غرضم، تاکید بر اهمیت «زاویهی نظر» یا همان POVست که دربارهاش حرفهای زیادی میزنیم و کمتر به آن عمل میکنیم.
دوباتن در مواجهه با پروست (و به طور کلیتر، از موضوعی که حولش کتابی نوشته است) ابزارهای فلسلفه و هنر و ادبیات و روانشناسی را به خدمت میگیرد تا نگاهی وسیعتر و درکی عمیقتر از آن موضوع را به ما عرضه کند.
مهم نیست که «در جستجوی زمان از دست رفته» را خواندید یا نه. راستش، به نظرم این کتاب کمتر از آنی که به نظر میرسد به پروست مربوط است. برای من، این کتاب راهنمایی برای «بهتر نگاه کردن» به پدیدههای اطرافم بود.
--
امیدوارم خواندن کتابهای بالا برایتان سودمند باشد. همچنین، نگاهی به مصاحبه با جناب کمالیان بیاندازید و کتابهای پیشنهادی ایشان را هم برای مطالعه در نظر بگیرید.
امیدوارم که سال خوبی را شروع کنیم، بهتر از هر سال!
آنچه که خواندید، بخشی از پروندهی عیدانهی راهرو با موضوع برنامهریزی بود. برای اطلاعات از سایر بخشهای این پرونده و مطالعهی آنها اینجا کلیک کنید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
چگونه از زندگی در روابط پایانیافته رهایی یابیم؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
کارخانه عادت سازی: عادت بسازید، راحتتر به اهدافتان برسید!
مطلبی دیگر از این انتشارات
21 راه برای افزایش خودکارآمدی و دستیابی به اهداف