آن-·۲ ماه پیشافکار مشوشم در طلب تسلسل آرمیدهاند.خواستم درس بخوانم دیدم مراد اینچنین حاصل نشود مگر فرد گذارمش، دوات برقصانم و بر دم ِقاصدک کشیده و برایش اندر این احوالات بنویسم.چیزی از هجد…
fatemeh ghasemiدرکنج داستان نویسی·۳ سال پیشبرای دل ِ نازم:)زخم ِ 19 و نیم سالگی، شد انگشتر شرف شمسی که آمد و آرام نشست روی انگشت دست راستم. که تمام سالهای دانشگاه نشانۀ من بود برای آدمهای مختلف. ت…
s.askariasl·۵ سال پیشبیا بگذریم...طفلی هنوز، بسته گهواره فنامرد آن زمان شوی، که شوی از همه جدا(خاقانی شروانی)برای رسیدن به کمال، باید از دوست داشتنی هات، تعلقاتت بگذری... و…