علیرضا خدائی·۳ روز پیشخواهرمن که رویم نشود از تو بخوانم چیزی رویِ تو بسته به من واژهی اشعار مرا تو همیشه شاکی از پیِ اشعارِ منی که چرا باز نسرایم غزلی یا چیزی روحِ ت…
علیرضا خدائی·۳ روز پیشچشم دلنبودنت یک غم است و نداشتنت هزارانها بیا ببین که چه کردهای میان طوفانها تو مثلِ آرامشِ پیش از هجومِ طوفانی تو رفتی و من ماندم میانِ باران…
علیرضا خدائی·۳ روز پیشفاصلهچشمِ من از دوریِ تو گِله دارد، ای دوست دستِ من از دستِ تو فاصله دارد، ای دوست تو اگر یک نظر از لطف به دل میکردی میشد آسان گذرم در این واد…
علیرضا خدائی·۳ روز پیشچشمان سیاهدر انتظارِ چشمانِ سیاهت نشستهام آری، من آن کشتیِ بر گِل، به راهت نشستهام شب را به نورِ چشمِ سیاهت سحر کنم کز شوقِ آن نگاه، به راحت نشسته…
MEHRIAN·۸ روز پیششیراز، افسونِ بیاختیاریشیراز شهر عشق و خطاست. گهگاه در لجّهای از گناه غرق است، امّا سرافراز است. در شیراز نه از محبت سیر میشوی و نه تشنگیات پایان مییابد…
جواد محمودی·۱۶ روز پیشنشیند لاجرم بر دل...سخنرانی کردن در جمع یکی ازبزرگترین لذت های و فرصت های زندگی است!از خداوند متعال میخواهم که توفیق دهد که انسان شرافتمندی باشم. شرافت در رفتا…
علیرضا خدائی·۱۶ روز پیشسنگمرغ سرگشته ی بامم سنگم زده اند تا به خاکم نشاندن رنگم زده اند من که خود روی سفید بودم و خوش دل عجبا این جماعت به نقش خویش رنگم زده اند…
علیرضا خدائی·۱۶ روز پیشطفل شش ماههبالا بلند شده ای عجب آقا شده ای طفل شش ماه ی من چقدر دریا شده ای مرد میدان و سوار تیر پیکان شده ای ابروی دل این پیر رجز خوان شده ای چه بل…
علیرضا خدائی·۱۸ روز پیشزغال سردزغالِ سرد گرفتهست دستِ من این بار، به نامِ دین، درِ خانهات میزنم این بار. که آخرالزمان است و دلِ خلقان مرده، کسی دگر ز غفلتِ خویش برنخیز…
علیرضا خدائی·۱۸ روز پیشلیلا نیستهمه مجنوناند و این وادی کسی لیلا نیست عاشقانیم، و در این جمع، کسی لیلا نیست همگی غرقِ طوفانِ بلاییم، ولی باز میگوییم از عشقش، که این لیلا…