سیما مشکات·۴ ماه پیشادلاین، مرد جنگ! پارت دوم- سیما مشکاتنیم روزی بیشتر راه نبود و اسبهای جوان هم با سرعت هر چه تمام تر تاختند و ما سحرگاهان به قصر رسیده بودیم. شهر در خواب بود و تنها خانواده سرب…
سیما مشکات·۴ ماه پیشادلاین، مرد جنگ! پارت اول- سیما مشکاتهمیشه دخترها رو به رنگ صورتی و لطافت بیاندازه شناختیم، اما اگر کسی وَرای تصور ما بیاد و بخواد این تفکر رو تغییر بده چی؟بوی خون و دود همه…
saeedeh.ahmadzadeh·۵ سال پیشجای زن تو خونه است!شما بگو دل، من میگم ترمینال. هر روز خدا یکی رو پیدا میکرد که عاشقش باشه! پشت تلفن یه عشوه و غمزهای برا طرف میومد که آدم خیال میکرد واقعا چ…