بامداددردیالوگ·۳ ماه پیشدر انتظار گودونوشتن معرفی یا در واقع مرور بر کتابهایی که خوندهم برای من کار راحتی نیست. اما از به چالش کشیدن خودم استقبال میکنم و ادامه میدم به این…
بامداد·۱ سال پیشمصلوبِ مغموماحساس مرگ میکنی بی آنکه مرگ نزدیکت باشد. کابوسهای شعلهور شدهات بیدار شدهاند و چیزی از درون گلویت را چنگ میزند. بالا میآوری کلمه و خو…
بامداد·۱ سال پیشگذشتن و رفتن پیوستهلیلی روی قالیچهی میان راهرو، در اتاق خالی، دراز کشیدهست.دیوار اتاق را بوسه زدم. قاب عکسی که در آن خندیدم از سینهی دیوار افتاد. کف اتاق…
بامداد·۱ سال پیشملاقات-چرا زمانیکه از حقوق طبیعی خودت به نفع او صرفنظر کردی، یادت نبود که تو انسانی؟ چرا در آن شش ماه هر بار میدیدیاش تظاهر میکردی که لب…
بامداد·۱ سال پیشجنگل سرخیهامیبینمش، در انتهای جنگلی دور در انگشتانم ریشه دوانده و با حریر قرمزی بر تن، کولیوار میرقصد. به من خیره میشود "اگر تو مرا نبینی من نیستم…