حتماً تا الان بارها و بارها این شعر معروف فروغ فرخزاد را خوانده و یا شنیدهاید، به خصوص آن دو جملهی کلیدی آخرش را:
آن دو جملهی آخر که به نظرم به کلّ این شعر و حتی خیلی از شعرهای فروغ فرخزاد میارزد، ماجرایی دارد که شاید تا الان چیزی در موردش نخوانده باشید. این ماجرا را به نقل از کتاب «کسی که مثل هیچکس نیست؛ دربارهی فروغ فرخزاد، گردآوری پوران فرخزاد» و از زبان يدالله رؤیایی بخوانید:
«در یکی از شبهایی که در خانهی من جمع بودیم، فروغ شعری سرود و آن شعر را بر روی صفحه کاغذ نازک زرورقی نوشت و به من داد. آخر شب که از اتاق بیرون آمد و خداحافظی کرد که برود... ناگهان از میان پلّهها برگشت و آن ورق کاغذ نازک را خواست. صفحهی کاغذ پر شده بود و دیگر جایی برای نوشتن نداشت. فروغ در حاشیهی کاغذ به صورت عمودی این دو مصراع را اضافه کرد: پرواز را به خاطر بسپار / پرنده مردنی است. این بار خداحافظی کرده واقعاً رفته بود...»
حالا با این نقل قول چه میخواهم بگویم؟
اگر فروغ فزخزاد که در آن زمان اوضاع روحی مناسبی نیز نداشت، به هزار و یک دلیل، بیخیال نوشتن دو جملهی «پرواز را به خاطر بسپار، پرنده مردنیست» شده بود، آیا شعرهای فروغ، چیزی کم نداشت؟
شاید ما به اندازهی فروغ فرخزاد ذوق شعر و نویسندگی نداشته باشیم، امّا بیایید سعی کنیم به جای جور کردن هزار بهانه برای ننوشتن، یک بهانه برای نوشتن پیدا کنیم. شما اگر میتوانید حرف بزنید، چه با زبان و چه حتی با اشاره، بدون تردید میتوانید بنویسید. شاید بگویید من کیفیت را به کمیّت ترجیح میدهم. این حرف بسیار صحیح است ولی تا کمیّت رخ ندهد، کیفیّتی به دست نخواهد آمد. ما باید آنقدر بنویسیم و در معرض نقد و نظر دیگران قرار بدهیم تا کم کم به آن کیفیّت مورد نظر مخاطبان و صد البته خودمان برسیم.
یادداشت مرتبط نوشته دوست خوب ویرگولیمان، آقای حمیدرضا محمدی عزیز:
سه یادداشت پیشین:
برای دستیابی به لینک آخرین و تنها دستهبندی نوشتههای دستانداز، میتوانید به این یادداشت مراجعه کنید.
اگر دوست داری بنویسی ولی نمیدونی چی بنویسی، یه سری به پُست پایاننامهی دستانداز! (آخرین گاهنامه) بزن!
اگر وقت دارید: به نوشتههای هشتگ «حال خوبتو با من تقسیم کن» سر بزنید و اگر خودتان حال خوبی برای تقسیم داشتید، لطفاً دست دست نکنید و آن را با این هشتگ بین دوستان خودتان تقسیم کنید. بِسمِالله.
حُسن ختام: