خرابی اوضاع یک محّله، همچون محله ی دروازه غار را حتی می توان با کمی جستجو در گوگل، تشخیص داد:
چند مورد از تیترهایی که در باره ی محله ی دروازه غار زده شده و گوشه ای از مطالب حیرت انگیز آنها:
«دراین محله یک توپ پیدا نمیشود اما به راحتی مواد مخدر در دسترس است، ما یک سوال بزرگ از مسئولان طرحهای ضربتی جمعآوری معتادان داریم، چرا با وجود اجرای همه این طرحها، به سیستم کلان توزیع موادمخدر ضربه جدی وارد نمیشود؟»
چون فیلترشکن نداشتم، نتوانستم ببینم. پس: بگذریم!
اینجا دروازه غار است؛ آخر دنیا
همه چیز در دروازه غار با مناطق دیگر فرق می کند. اینجا حکومت، حکومت وحشت، معتادان و دوره گردها است. در دروازه غار کمتر کسی جرات می کند بعد از تاریکی هوا تنها در کوچه های تنگ و باریک قدم بگذارد.
بیش از نیمی از مردم دروازه غار معتاد هستند و این محل پاتوقی برای فروشندگان مواد پایتخت تبدیل شده است بطوریکه معتادان از مناطق مختلف شهر برای خرید مواد به این محل میآیند.
بازداشت خاله لیلا و همدستش در دروازه غار
سلطان شیشه دروازه غار در جنوب تهران معروف به خاله لیلا به همراه همدستش خاله نسرین دستگیر شدند.
گشت ضربت سرکلانتری هفتم فاتب، یگان امداد پلیس پایتخت و تنی چند از ماموران مبارزه با مواد مخدر، عامل اصلی توزیع شیشه به نام "خاله لیلا" مشهور به "سلطان" و همدستش به نام "خاله نسرین" که سوابق متعدد کیفری در مراجع قضائی دارند دستگیر و به مقر پلیس منتقل شدند.
فقر اعتیاد محرومیت و آسیب در محله دروازه غار....
مطلبی بدون نوشته که حاوی عکس هایی جانسوز از این محلّه است.
محله دروازه غار مکانی که کودکان با مرگ سلفی می گیرند
زنان و مردانی که در گوشه ای از پارک نشسته اند و سر هایشان از شدت خماری و نشئگی به زمین می رسد، در گوشه ای دیگر از محله حسن زاغچی با همین زن ها و مردها بسته و قرص رد و بدل می کند، معامله هایی که گاهی بر سر پول به خشونت می رسد یعنی زنها و مردهای معتاد محله به دست و پای حسن زاغچی می افتند تا مواد را از او بگیرند و حسن هم وقتی می بیند آنها پول ندارند و التماس می کنند آنها را کتک می زند. گاهی هم فحش های رکیک و شوخی های خیلی غریب چاشنی این تعاملات است.
زیر پوست دروازه غار/حکمرانی خاله پروانه و نوچهها تا توزیع مواد مخدر با وانت
خاله پروانه بزرگترین ساقی محله دروازه غار است که تعداد زیادی نوچه دور و برش دارد. ابوذر و سعید هم از ساقی های بزرگ این محله هستند که نمی دانم چرا هیچوقت دستگیر نمی شوند. خاله و چند پخش کننده مواد محله را تامین می کنند و دلال ها و نوچه هایش مواد را به فروش می رسانند.
و چه عجیب که یک محلّه ای با این اوصاف، توانسته است از دیروز تا امروز دو گونه ی انسانی متفاوت، با دو طرز تفکر و ایدئولوژی کاملاً مختلف را پرورش دهد!
محلّه ای که هم توانسته یک نفر مثل «علی دروازه غاری» را پروش دهد:
هم یکی مثل«طلبه دروازه غاری» را!
مستند «طلبه ی دروازه غاری» را ببنید، بلکه متوجه شوید کسی که روزی مطلب پرحاشیه ی«همه چی زیر سر این آخونداست!» را نوشت(همان مطلبی که پس از انتشارش، خیلی ها عطای دست انداز را به لقایش بخشیدند!)، چقدر از تماشای یک همچون مستندی لذت برده و حالش خوب شده است؟!
و چه انتخاب های متفاوتی است:
و چه انتخاب قابل تحسینی:
خوبی در جمع بدان باشی و بدون سرزنش و سرکوفت، برای خوب شدن آنها، تلاش کنی و هر چه در توان داری بگذاری.
قانون های غیر اساسی وضع شده از سوی دوستان عزیز که شاید بیشتر از خیلی از قانون های اساسی، به کارمون بیان!
دو مطلب قبلیم:
یادش به خیر: مهم نیست کی نوشتمش!
بلغوریات قدیم!: پنج مطلب پنجم دست انداز در ویرگول.
مختصر ترین تعریف دنیا از بازیگر خوب و بازیگر بد!
حُسن ختام: به نقل از کتاب«تاملات» اثر مارکوس اورلیوس و ترجمه عرفان ثابتی:
صبحگاهان که از خواب بر می خیزی، با خود بگو: امروز با فضولی، ناسپاسی، گستاخی، بی وفایی، سوء نیت و خودخواهی روبرو خواهم شد-تمام این ها ناشی از آن است که خطاکاران نمی توانند خوب را از بد تمیز دهند. ولی من مدت هاست که به طبیعت خوبی و شرافتش، طبیعت بدی و رذالتش، و طبیعت شخص خطاکار پی برده ام، خطاکاری که برادرم است( نه به این معنی که از یک گوشت و خون هستیم، بلکه از این رو که هر دو از موهبت عقل برخورداریم و از امر الهی بهره و نصیب برده ایم)؛ بنابراین، هیچ یک از این چیزها نمی توانند به من آسیب برسانند، زیرا کسی نمی تواند مرا در زشتی و تباهی شریک و سهیم سازد. من هم نمی توام به برادرم غضب کنم یا از او متنفر باشم؛ زیرا ما آفریده شده ایم تا همچون پاها، دست ها، چشم ها و دو ردیف دندان های بالا و پایین با یکدیگر همکاری کنیم. ایجاد مانع در برابر یکدیگر، خلاف قانون طبیعت است- و مگر غضب و نفرت نوعی ایجاد مانع نیست؟
چقدر خوب است بعد از کتابهایی مثل قرآن، نهج البلاغه، صحیفه سجادیه، دیوان حافظ و سعدی، مثنوی معنوی مولانا و شاهنامه ی فردوسی، در هر خانه ای، یک نسخه از کتاب«تاملات» وجود داشته باشد.