Dast Andaz
Dast Andaz
خواندن ۸ دقیقه·۲ سال پیش

غرق سرابیم و سخنگوی آب!

میدان جنگ پیش رو، میدان جنگ عجیبی است. از این جنگ‎‌هایی نیست که بگوییم قبلاً پیش آمده و می‌‎توانیم با مطالعه و پژوهش بر روی آن‌ها، پیروزی خود را تضمین کنیم.

در میادین جنگ‌های قبلی رسم بر این بود که دشمن یک طرف و دوست طرف دیگر می‌‎ایستاد. ولی در میدان جنگ جدید که بسترش رسانه است حکایت کاملاً فرق می‎‌کند. دیگر نمی‌‎توان گفت دوست کدام طرف ایستاده و دشمن کدام طرف. چرا که در لابلای لشکر دشمنان، می‎‌توان چند دوست یافت و در لابلای لشکر دوستان، می‎‌توان چند دشمن. به خیالمان در لشکر دوستان قرار داریم و با دشمنان می‌‎جنگیم که به ناگه یکی از همین دوستان، پهلویمان را با دشنه‌‎ی کلمه، صوت و تصویر چنان سوراخ می‌‎کند که نگو و نپرس.

چرا جنگ چنین شده است؟ تفرقه‌‎ی بی‌‎سابقه در بین دوستان و اتّحاد بی‎‌سابقه در بین دشمنان. تفرقه‎‌ی به وجود آمده بین دوستان نیز بخشی از همان جنگ تبلیغاتی دشمنان است که ما از آن غفلت کردیم و یا بلد نبودیم آن را خنثی کنم.

این‎‌ها را گفتم که بگویم در مسیر این جنگ کلماتی که پس از آن ماجرای شهریور رخ داد، در جاهایی بنده دوستان را با دشمنان اشتباه گرفتم و دشنه‎‌ی کلمه‌‎ای که باید در قلب دشمن فرو می‌‎کردم را در قلب برخی از دوستانم فرو کردم. و در جاهایی هم دلم به دوستانم خوش بود ولی آن‎ها ناجوانمردانه از پشت جوری دشنه را فرو کردند که تا قلبم دریده شد. در جاهایی نباید وارد جنگ می‌شدم و شدم. در جاهایی، باید اعلام آتش‎‌بس می‎‌دادم ولی حمله کردم. در جاهایی باید حمله می‎‌کردم و اعلام آتش‌‎بس دادم. متاسفانه در جاهایی افسار نفسم را از کف دادم.

ما، یعنی هر دو طرف، ثابت کردیم که در این جنگ، بسیار ناشی بودیم. یادم می‌‎آید یکی از معلّم‎‌های دوران مدرسه تعریف می‌‎کرد که خیلی از شهدایی که ما در جنگ تحمیلی یا همان دفاع مقدس دادیم به این دلیل بود که قالب نیروهای ما یا آموزش دیده نبودند و یا اگر آموزشی دیده بودند، آن‎‌قدر کم بود که کفاف ایستادگی و رزم در برابر آن دشمنان متحد شده و تا بن دندان مسلح را نمی‎‌داد. برای همین این جنگ، بیش از دویست هزار نفر شهید و هزاران نفر مفقودالاثر، زخمی و جانباز، به دنبال داشت.

حالا فرزند سه ساله‌‎ی ما، بدون ذرّه‌‎ای آموزش، گوشی اندرویدی در دست می‎‌گیرد و بی‌‎آنکه بداند پا به میدان جنگی عظیم می‎‌گذارد. جنگی که به دلیل پیچیدگی آن، سی‎‌ساله‌‎هایش از تشخیص دوست از دشمن، عاجر هستند چه برسد به سه ساله‌‎ها. جنگی که مانند جنگ‎‌های پیشین، دوست در یک سو و دشمن در سویی دیگر نایستاده است. در این جنگ دشمن از آن سوی دنیا، از میان دوستان ما در این سو، سربازگیری می‌‎کند و این سرباز در قالب دوست کاری بر سر لشکر دوستان می‌‎آورد که از عهده‎‌ی هزاران نفر از لشکر دشمن در آن سو بر نمی‌‎آید.

تفرقه‎‌ها هم دقیقاً از همین جا و با مکر دشمن، درست می‎‌شوند. دشمن هم می‌‎داند چگونه‎ سربازگیری کند. ضعف‎‌های ما را درشت می‎‌کند و خودش را مدافع مردم ما جلوه می‎‌دهد و لباس نجات غریق می‎‌پوشد و فریاد بر می‌‎آورد که ای غرق‎‌شدگان در دریای ظلمت ایران، ما آماده‌‎ام که بیاییم و شما را برای همیشه نجات دهیم. حال آن‎که این دشمنی که لباس نجات غریق پوشیده، غالباً از نجات کسانی که در دو قدمی‌‎اش در حال غرق‎‌شدن است، عاجز محض است.

ما به دلیل آموزش ندیدن و نابلدی در جنگ رسانه‌‎ای شکست خوردیم و اگر از این شکست نیاموزیم دگر باز نیز شکست مفتضحانه‌‎تری خواهیم خورد. ما این‌‎قدر بد و ناشیانه عمل کردیم که رهبری برای این‎‌که به طور غیرمستقیم مهندسی افتضاح خودمان را سرزنش کند، به مهندسی خوب دشمن آفرین گفت!

دست‌‎انداز در جاهایی اشتباه کرد. تند رفت. توهین کرد. برخی را رنجاند، دل برخی را شکست. دوستان دست‎‌انداز نیز در جاهایی مثل خودش تند رفتند و کارهایی کردند که نباید می‌‎کردند، چیزهایی گفتند که نباید می‌گفتند. امّا این‎‌گونه نبود که دست‎‌انداز آن‎ها را تایید کند. دست‌‎انداز در جاهایی تذکر داد ولی در جاهایی هم این‎‌قدر عصبانی بود که با چیزی نگفتن از تندروی آن‎ها ناخواسته حمایت کرد. دست‌‎انداز به دوستی هم که هنوز است که هنوزه کامنت‎‌های تند برای مخالفانش می‎‌گذارد تذکر داد ولی او گفت شما کار خودتان را بکنید و اجازه بدهید من کار خودم را بکنم! یعنی گاهی کسی که مثلاً تو را دوست دارد حاضر است از روی تو رد شود!

امّا طرف مقابل هم اشتباه کرد. تند رفت. توهین کرد. به دست‎‌انداز بی‎‌عقل گفت. مزدور گفت. ماله‌‎کش گفت. عرزشی گفت. ساندیس‎‌خور گفت. چیزهایی گفت که حتی تکرارش خوب نیست. حتی تهدید به اعدامش هم کرد! بعد هم آنفالو و بلاک کرد و فلنگ را بست. البته برخی هم ماندند و همچنان بر همین ادبیات و بر همین روش اصرار می‌ورزند!

هر دو طرف سعی کردند هر جوری که می‌‎شود طرف مقابل را حرص بدهند و هر دو طرف هم کم و بیش در این کار موفق عمل کردند. امّا بیایید حالا که این جنگ، این جنگ عجیب و پیچیده کمی فروکش کرده است، به جای زخم زدن به همدیگر، زخم‎‌های هم را مرهم کنیم. تا جای زخمی بسوزد و دردش آزار بدهد، مغز نمی‌‎تواند خوب فکر و عمل کند.

ما اهل آتش‎‌بس با دشمن که نیستیم و نباید هم باشیم وگرنه بی‌غیرت هستیم. ولی بیایید لااقل بین خودمان آتش‌‎بس اعلام کنیم. بیایید اگر دین نداریم لااقل آزاده باشیم. دوگانه عمل نکنیم. هر دو طرف اگر حرف حساب زدند قبول کنیم و اگر حرفی زدند که منطق فکری و عقلی نداشت قبول نکنیم. توهین نکنیم، ولی با عقل و منطق قبول هم نکنیم. حق سکوت هم نداریم. نمی‎‌شود بر سر دست‌‎انداز فریاد کشید ولی در مقابل دیگری سکوت کرد و یا بالعکس!

این آتش‌‎بس تا زمانی ارزش دارد که هر دو طرف از خر شیطان بیایند پایین. وگرنه بنده خودم اولین کسی خواهم بود که این آتش‌‎بس را خواهد شکاند!

دستی کسی نباشید. نه دستی دست‌‎انداز باشید نه دستی فلان کاربر. خودتان مستقل فکر و عمل کنید. دست از لشکرکشی بردارید. بیایید هر دو گروه یک لشکر تشکیل بدهید و اسمش را بگذارید لشکر حق و حقیقت. هر جا کسی از حق عدول کرد، دست‎‌انداز یا هر گل دیگری هم که بود، تذکر بدهید. کاری به این طرف و آن طرف نداشته باشید، اگر جایی باید تذکر بدهید، تذکر بدهید. سکوت نکنید. شما هم باید به دست‌‎انداز تذکر بدهید که می‌‎خواهید که از او خوشتان نمی‌‎آید و هم به آن تاج سری که دوستش دارید.

امّا بیایید کمی نرمتر، منصفانه‌تر و صادقانه‌تر بنویسید. نمی‌‎توان از یک‌سو اطوار گفت‌‎وگو آمد و از سوی دیگر یادداشتی با مضمون زدن، بستن و کوباندن نوشت! بعد آن کسانی هم که اهل گفت‌‎وگو هستند یا حداقل این‎‌گونه جلوه‎ می‎‌کنند با این‌‎که میانه‌‎ای با زدن و کوباندن ندارند، چون طرف را مقابل دست‌‎انداز می‎‌بینند، سراسیمه به استقبالش می‎‌شتابند. این بی‌‎انصافی است. ما هر جایی که بر طبق امیال پاکمان عمل نکنیم و مرید نفسمان شویم، ناخواسته در حال خیانت هستیم. حال چه با این نفس اماره به استقبال دست‎‌انداز برویم و چه به استقبال دیگری.

خواهش می‎‌کنم بیایید برای خودتان ایدئولوژی داشته باشید. البته نه ایدئولوژی زدن و کوباندن و آشوب و بلوا! گاهی به این سو و گاهی به آن سو کج نشوید. به والله بنده دستی هیچ کس نبوده و نیستم. نه دستی دشمنان هستم و نه دستی دوستان. حداقل با تمام وجود سعی کرده‌‎ام نباشم. به والله قسم برای چیزهایی که می‌‎نویسم از هیچ کسی، از هیچ سازمانی، پول نمی‎‌گیرم که هیچ، از جیب کوچک و سوراخ خودم برای این‎ کلمات خرج هم می‌‎کنم. با عشق هم این کار را می‌کنم. الان چهار تا کتاب خوب بخواهی بخری و بخوانی باید یک میلیون هزینه کنی.

به والله قسم در خرج شب عیدت مانده باشی، چند ماه کرایه‎‌ی عقب افتاده هم داشته باشی، کلّی قرض و دین هم داشته باشی، بعد به مزدور و ماله‌‎کش بودن متهم شوی، خیلی زخم است. زخمی که با وجود سوزش و دردناک بودنش، زنندگانش را حلال می‌‎کنم. چرا؟ چون معتقدم آن‎‌که زخم می‌‎زند، خود از جایی دیگر زخم خورده است. آن کسی که از او زخم خورده‌‎اند را برای زخم زدن نمی‎‌یابند، زخمش را به دست‌‎انداز که نزدیک و قابل دسترس است می‌‎زنند. هیچ اشکالی هم ندارد. بنده هم بابت تمام پست‎‌ها و نظراتی که تحت تاثیر این زخم‌‎ها نوشته‌ام و با آن‎‌ها ناجوانمردانه به شما زخم زدم، حلالیت می‌‎طلبم. بنده هم آن کسانی که از آن‎ها زخم خورده بودم را نیافتم، ناگزیر به شما زخم زدم. وای بر ما که به جای این که بر کسانی که بر ما زخم زدند زخم بزنیم این زخم را بر کسانی زدیم که خود زخم خورده بودند!

به قول سلیمان بن صرد خزاعی در سریال مختارنامه:

خوشا به حال حبیب بن مظاهر

خوشال به حال مسلم بن عوسجه

خوشال به جال آنان که خود را به کاروان عشق رساندند

و بدا به حال ما که ذلیل نفس اماره شدیم!

پ.ن:

عنوان این یادداشت را از قطعه شعر زیبایی از مرحوم مسعود دیانی گرفتم. این شعر را با صدای خودشان می‎‌توانید از اینجا بشنوید.

آخرین یادداشت‎‌ها:

فهرست بدهکاری‌‌ها‎ی احتمالی یک بشر!

یک درنگ بر هنگِ منگ و لنگِ فرهنگ! (۴)

آیا شعار سال ۱۴۰۲ رهبری تحقق خواهد یافت؟!

حالِ نوی شما مبارک! ?

مشهد ۵ کیلومتر!

حُسن ختام: به نقل از کتاب «سخت‌‎ترین نکات در مورد سخت‌‎ترین چیزها» نوشته‌‎ی «بن هوروویتز»

همواره سعی کرده‎ ام در کارم از اولین اصل بوشیدو که شیوه‌ی جنگجویان سامورایی است، پیروی کنم: همیشه مرگ را در نظر داشته باشید. اگر یک جنگجو همیشه مرگ را در نظر داشته باشد و جوری زندگی کند که انگار هر روز آخرین روز عمر اوست، تمام کارهایش را درست انجام خواهد داد.

یادداشت بعدی:

یک مرحله بعد از آتش‌بس!

حال خوبتو با من تقسیم کندست اندازویرگولرسانهجنگ
«دنباله‌‎روِ هرکسی نباش، ولی از هرکسی توانستی یاد بگیر!» آدرس سایت: dastandaz.com | ویراستی: Dast_andaz@ | ایمیل: mohsenijalal@yahoo.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید