شمای مسلمان اهل تبریز:
میدانم دل خیلی از شما با دیدن این تابلو، به سمت مشهد و حرم امام رضا علیهالسلام پر میکشد. هر چه هم فاصلهتان دورتر باشد و مدت زمانی که نتوانستید به زیارت بروید بیشتر، دلتنگیتان برای حضرت افزونتر است. بیایید تصوّر کنیم شما اهل تبریز هستید و از تبریز تا مشهد، بیش از ۱۵۰۰ کیلومتر که با خودروی شخصی و اتوبوس، معمولاً بیش شانزده ساعت طول میکشد را میپیمایید تا برسید به این تابلو. وقتی به این تابلو میرسید چه حالی دارید؟
شمای مسلمان اهل مشهد:
حالا بیایید تصوّر کنیم شما یکی از اهالی مشهد هستید و هر روز مسافتی را با موتور، خودروی شخصی و یا با خودروی سرویس ادارهتان طی میکنید تا به شهر مشهد برسید و این تابلو در سر راه شما است. شما شاید هر روز به زیارت حرم امام رضا علیهالسلام نروید ولی اگر بخواهید میتوانید کمتر از یکساعت خودتان را به حرم رسانده و یک دل سیر زیارت کنید؛ ولی به دلیل دچار شدن به روزمرگی و یا هر علّت دیگری، معمولاً این کار را نمیکنید. از دور که گنبد حرم را میبینید یک سلامی عرض میکنید و زندگیتان را در پیش میگیرید. شما که هم به این مسیر و هم به این تابلو عادت کردهاید، آیا با دیدن این تابلو دچار حس خاصی میشوید؟ آیا اصلاً این تابلو را میبینید و یا متوجه آن میشوید که روی حال شما تاثیری بگذارد؟
شمای مسلمان اهل تبریز و شمای مسلمان اهل مشهد
آیا حال شمای مسلمان اهل مشهد که هر روز چشمتان به گنبد حرم امام رضا علیهالسلام و به این تابلو میافتد با شما مسلمان اهل تبریزی که بعد پنج سال چشمتان به این تابلو افتاده است، حال یکسانی دارید؟
حالا اگر این شماهای مسلمان، شیعه نباشند و اهل سنّت یا از فرق دیگرِ اسلام باشند، ماجرا باز هم کمی فرق خواهد کرد. امّا اگر این دو شما، اصلاً مسلمان نباشند و مسیحی باشند، چه اتّفاقی خواهد افتاد؟
شمای مسیحی اهل تبریز:
تصوّر کنید شما یکی از ارامنهی اهل تبریز هستید و دینتان هم مسیحی است. شما بعد از چند سال تصمیم میگیرید به یکی از آشنایان همزبان و همکیش خودتان در مشهد سری بزنید. پس مسافت و زمان زیادی را صرف میکنید تا به این تابلو برسید. با دیدن این تابلو، هر چقدر که نسبت به آن آشنایی که قصد دیدارش را دارید ارادت بیشتری داشته باشید، شوق بیشتری پیدا میکنید و ضربان قلب بیشتری پیدا میکنید. ولی تقریباً هیچ شناخت و احساس خاصی نسبت به امام رضا علیهالسلام به عنوان یکی از امامان شیعیان ایران ندارید.
شمای مسیحی اهل مشهد:
تصوّر کنید شما یکی از ارامنهی اهل مشهد هستید و دینتان نیز مسیحی است. شمای مسیحی اهل مشهد، همان آشنای شمای مسیحی اهل تبریز هستید. شما هر روز مسافتی را با خودروی شخصیتان طی میکنید تا به شهر مشهد برسید و این تابلو در سر راه شما است. شما به این مسیر و به این تابلو نیز عادت کردهاید، آیا با دیدن این تابلو حس خاصی به شما دست میدهد؟ آیا اصلاً این تابلو را میبینید و یا متوجه آن میشوید که روی شما تاثیری بگذارد؟
شمای مسیحی اهل تبریز و شمای مسیحی اهل مشهد
آیا حال شمای مسیحی اهل مشهد که هر روز چشمتان به این تابلو میافتد با حال شمای مسیحی اهل تبریزی که بعد پنج سال چشمتان به این تابلو افتاده است، یکسان است؟
بیشترین شوق در کدام "شما" ایجاد شد؟ شمای مسلمان شیعهی اهل تبریز، شمای مسلمان شیعهی اهل مشهد، شمای اهل سنّت تبریز، شمای اهل سنّت مشهد، شمای مسیحی اهل تبریز یا شمای مسیحی اهل مشهد؟ به طور طبیعی، پاسخ باید مسلمان شیعهی اهل تبریز باشد. ولی... !
امّا آیا اگر آن مسلمان اهل تبریز، از مسلمانیاش چیزی نمانده باشد و ارادت خاصی هم به امام رضا علیهالسلام در او باقی نمانده باشد و بعد از پنج سال برای یک ماموریتِ اجباری گذرش به این تابلو و شهر مشهد بیفتد، چه حالی دارد؟ پاسخ معلوم است همان حالی که در هنگام ماموریتهای دیگر و رسیدن به شهرهای دیگر دارد. هنوز اگر یک پژوهشگر مسلمان یا حتی غیر مسلمان از آن سر دنیا بلند شود بیاید ایران تا دربارهی امام رضا علیهالسلام و میزان ارادت شیعیان ایران نسبت ایشان مطالعه کند، با دیدن این تابلو شور و شوق بیشتری در دلش ایجاد میشود تا آن مسلمان نیمبند اهل تبریز که برای یک ماموریت اداری به مشهد میرود.
هنوز میتوان تا فردا صبح، این تفاوت در بینش و نگرشهای مختلف را بسط داد. امّا برای نتیجهگیری همین مقدار کافی است. ما در جامعهای زندگی میکنیم که مردمانش دارای بینشها و نگرشهای بسیار متنوعی هستند. اگر هر کدام از این بینشها و نگرشها بخواهد به بینشها و نگرشهای دیگر توهین کنند و آنها را با لحن شوخی و جدّی مسخره کنند، جامعه به سوی تفرقه و نفاق بیشتری پیش خواهد رفت. ما باید بدانیم که تابلوی "مشهد ۵ کیلومتر" در همهی ما، احساس یکسانی را بر نخواهد انگیخت.
آخرین یادداشتها:
حُسن ختام متنی: به نقل از کتاب «زندگی کوتاه شگفتانگیز اسکار وایو» نوشتهی «جونو دیاز»
اما اگر این سالها چیزی به من یاد داده باشند، آن چیز این است: هیچ وقت نمیتوانی فرار کنی. هیچ وقت. تنها راه خروج، از درون است.
حُسن ختام آهنگی:
یادداشتهای پیشنهادی: