اگر «داش علی» را نمیشناسید. لطفاً قبل از خواندن این متن، ابتدا یادداشت زیر را بخوانید:
"داش علی" در حالیکه دارد با چشمانش، رفتوآمدهای داخل مغازه را کنترل میکند با من وارد بحث میشود:
عمو جلال! این یارو که الان با چند تا کیسه میوه رفت بیرون رو شناختیش؟
همون پسر جوونه؟!
نه بابا اون یارو کچل مو قرمزه که یه کمی هم قوز داشت رو میگم!
آره دیدمش ولی نشناختمش!
چه جوری نمیشناسیش؟ شیرینیفروشی نبش میدون برای اینه دیگه!
نمیدونستم.
عمو جلال! توی محلّ کم آفتابی میشی، از هیچی خبر نداری!
والّا من اون موقع هم که آفتابی میشدم از هیچی خبر نداشتم. خودت که میدونی سرم بیشتر تو لاک خودمه!
اصلاً یادم رفت چی میخواستم بگم! چی داشتم میگفتم؟
داشتی از این بنده خدا شیرینی فروشه میگفتی!
آهان! آهان! راست میگی. میخواستم اینو بگم. به اون قیافهی گری گوری خودش نگاه نکنیا!... آخ! آخ! این لامصب یه دختر داشت، (نوک انگشتان یکی از دستهایش را جمع میکند و محکم میبوسد!) آن!، مامان!، عینهو عروسک! کیم داداشیان (منظورش کیم کارداشیان بود!) باید میرفت جلوش لُنگ مینداخت! عمو جلال! جون تو دخترش توی این محلّ به هیچکس محلّ سگ نمیداد، به جز من! من احمق به یکی چاقو زدم دو سال افتادم زندون. همین که اومدم بیرون، رفتم دم پنجرهی اتاق دختره که طبقهی سوم یه آپارتمان بود. دو تا شن زدم به پنجرهی اتاقش. خداشاهده همین که منو دید، میخواست خودش رو از اون فاصله پنجره پرت کنه پایین! عشقه دیگه بیپدر!
پس خیلی دوستت داشت؟
دوستم داشت؟ برام میمُرد! منم خوشگل، بدنسازی رفته، هیکل چهل تیکه! هر دختری نگام میکرد دلش هری میریخت!
هنوزم ماشاءالله هیکلت خوبه!
جون عمو، فقط ماهی پنجاه میلیون دارو خرج این هیکل میکنم! الانشم که الانه فقط روزی دو ساعت وزنه میزنم!
ماشاءالله. پس کارت درسته.
(با دست پیشانیاش را میگیرد) مردهشور این حافظه رو ببرن! چی داشتم میگفتم؟
اینکه دخترا وقتی میدیدنت دلشون هری میریخت!
آره آره. هیییییی یادش به خیر!
نگفتی کارت با دختر این بنده خدا به کجا رسید؟ با هم ازدواج کردید؟
(با حالت اخم): ازدواج؟! چی میگی عمو؟! چه ازدواجی؟!
از هم جدا شدید؟
لاکردار تقصیر خودش بود! عمو شوما که از خودمونی! یه بار یواشکی، توی اون کوچه تنگهی ته شهید افاضی بوسیدمش. هنوز روی ابرها، گرم گرم بوسیدنش بودم، بیمعرفت یکهو خودش رو کشید عقب، گفت دهنت بو گند میده! همونجا فهمیدم ما به درد هم نمیخوریم! رابطهمونو تعطیل کردم. میدونی؟ طرف اگر واقعاً عاشقت باشه، اگر دهنت بوی موش مرده هم بده، وقتی با عشق بوسش میکنی، به روت نمیاره! طرف اگر واقعاً عاشقت باشه، اگر دهنت بوی سگ مرده هم بده، وقتی با عشق بوسش میکنی، تو چشمات نگاه نمیکنه بگه دهنت بو گند میده!
خُب داش علی مگه چی میشد حالا یه مسواک میزدی؟!
تیر و طایفهی ما یه جوریه اگر مسواک بزنیم دندونامون خراب میشه! تو فامیل ما هر کی مسواک زده به چهل نرسیده دندوناش عملی شده!
عجیبه!
دختره هم بهونهش بود. من از اون روز به بعد، کم کمش هزار نفر رو بوسیدم، حتی یکیشون نگفت دهنت بو گند میده! جون عمو خودتم بیا دهنمو بود کن! (دهانش را باز میکند و توی صورت من ها میکند!) دهنم بو میده؟!
(دهانش بوی سیرابی و شیردان بُز میدهد!) نه بوی خاصی نمیده!
گفتم که بهونهش بود!
دختره چی شد؟ ازدواج کرد؟
آره بابا. همون سال رفت با یکی ازدواج کرد. یارو هم عملی از آب دراومد. طلاق گرفتن. الان با دو تا بچه خونهی باباشه!
اگر هنوزم میخوایش برو با باباش صحبت کن؟
چی میگی عمو؟! حالت خوبه؟ داری سر به سرم میذاری؟! آخه دیگه کی اونو میخواد؟ با دو تا بچه! بدنش مثل شمع ریخته! از مادر خودم پیرتر شده! مگه خل و چلم اونو بخوام؟ کلّمو مگه خر گاز گرفته؟ جون تو عمو یه دخترهایی میان اینجا نخ میدن، بهشون محل سگ نمیدم! اونوقت برم سراغ اون؟!
ای بابا!
میدونی عمو، من که خوشحالم نیستم. ولی تموم این بلاهایی که سرش اومد حقش بود! به خاطر این بود که اونروز بدجور دل من رو شکوند!
همون روز؟
آره، همون روزی که بوسیدمش گفت دهنت بوی گند میده! اونروز اول غرورم شکست، بعدشم دلم! غرورم شکست، گفتم به جهنم، ولی وقتی دلم شکست، دیگه آدم نشدم!
یادداشت پیشین:
حُسن ختام: به نقل از کتاب «کتاب نجیب زادهای در مسکو» نوشتهی «آمور تولز»
آدمها، در ذات خود، آنقدر دمدمی مزاج، پیچیده و به شکل دلنشینی متناقض هستند که نه تنها شایستگی توجه ما، بلکه شایستگی توجه چندین و چندبارهی ما را دارند و همینطور لیاقت اینکه تا وقتی در همهی زمانها و همه ی شرایط در کنارشان نبودهایم، دربارهشان نظر ندهیم.
یادداشتهای پیشنهادی: