یونگ میگه: زندگی بدون رنج نیست، ولی خالی از دلیل و معنی هم نیست.
گاهی پیش میآید که اصلاً در بهوجودآمدن رنجی که با آن مواجهه هستیم هیچ نقش و تقصیری نداشتهایم، ولی خوب دچار آن شدهایم و شاید هم اسیر آن شدهایم. اما چاره چیست؟
ویلیام گلسر در بخشی از نظریه مشهور خود یعنی نظریه انتخاب اینگونه عنوان میکند:
کلید مهار هیچکس و هیچچیز در دست ما نیست و عموماً ما هیچ تسلطی به آنها نداریم و ما جز بر خودمان نفوذ و کنترل صددرصدی بر هیچکس و هیچچیز نداریم. پس نتیجة این مطلب میتواند این باشد که بجای حسرت خوردن و ماتمگرفتن بهخاطر نداشتهها و نرسیدهها بپذیریم و حرکت کنیم و به اکتشاف خود بپردازیم.
برای شناخت بیشتر خود می توانید به مطالب زیر رجوع کنید...
پس راهحل و چارهای نداریم جز تغییر خود که کنترل صددرصدی و کامل بر روی آن داریم.
چقدر در طول تاریخ پر بودند از آدمهایی که رنجها و نبودها، موانع و کمبودهای بیرونی مانع یا سد راهشان برای رسیدن به خواستهها و علایق زندگیشان نشد و تنها در حوزه محدودیتها و موانع و بلوکهای ذهنی و باوری خودکار کردند و با رشد دادن خود و اصلاح نگاه خود به موانع بیرونی تا حدودی خود را به خواستههای خود رسانند. یا بهتر بگویم که حداقل در مسیر واقعی زندگیشان قرار گرفتند. آنها هیچ تفاوتی با ما نداشتند. ولی فقط برای حرکت و رسیدن برای اصلاح شرایط بیرونی فقط و فقط به توانمندسازی خود و اصلاح و تغییر نگرشهایشان پرداختند. به همین خاطر بدون حسرت زندگی نکردند. چون امکان نرسیدن به خواستهها برای هر کس وجود دارد. یا به قول سعدی:
به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل
و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم