فریبا حسین زادگان·۳ سال پیشدوچرخه ی اجاره ای*دوچرخهی اجارهای*پامو میذارم روی رکاب و با قدرت رکاب رو به سمت پایین فشار میدم رکاب از زیر پام سر میخوره و برای چند لحظه تعادلم رو از…
فریبا حسین زادگان·۳ سال پیششیطان در بایگانیجلسه ی مهمی پیش روست. جلسه ای درباره ی سرنوشت شغلی یکی از کارکنان ... به ساعت نگاه می کنم ... به پرونده های انبوه روی میزم؛ به رفت و آمد بچ…
فریبا حسین زادگان·۳ سال پیشمزه ی آخرراستش مردهاي همکارم چون مدتها با زن ها محشور بودند بفهمي نفهمي حالات زنانه به خودشان گرفتند در صورتيکه اوايل اينطور نبودند. از بس با زنه…
فریبا حسین زادگان·۳ سال پیشادامه ی طعم کارمندیگاهي هم پيش مي آيد که گلناز دولا دولا راه مي رود و کمرش درد مي کند بعضي وقت ها هم انگشتِ کوچکِ پايِ چپش درد مي گيرد ولي با همه اين احو…
فریبا حسین زادگاندرکتاب باز·۳ سال پیشطعم کارمندیپشت ميزم نشسته بودم و به انبوه پروندههايي که روي ميزم انبار شده بود نگاه ميکردم خميازم گرفته بود و حوصله نداشتم به پروندهها رسيدگي کنم م…
فریبا حسین زادگان·۳ سال پیشگفت و شنود فیل و فنجونرفته بودم برای خودم چایی بریزم وقتی برگشتم همین که می خواستم روی صندلی پشت میزم بنشینم منشی با صدای بلندی گفت: ساعت دو آقای مدیر با شما کار…