من یک نویسنده واقعی نیستم.همیشه دوست داشتم که باشم ولی توان و قدرت قلم یک نویسنده رو نداشتم.گاهی اوقات، لطف دوستان شامل حالم میشد و به من انرژی خوبی برای ادامه نوشتن میدادن.همیشه کوتاه می نوشتم و خلاصه ولی این دفعه تصمیم به نوشتن یک داستان بلند گرفتم.
نام این داستان، ممنوعه است.داستان درمورد شرح حال عشقی ممنوعه در شرایطی سخت بین شیرین و عرفان که هردو متاهل هستند اتفاق میوفته.داستانِ عشقی پرشور که در انتها با شرایط سختی روبرو میشود و باعث تغییرات اساسی در زندگی و تفکر اونها میشه.داستان سرشار از صحنه هایی از امید، عشق، فراق، وصال و جدایی است.
داستان ممنوعه درسی است برای افرادی است که خود را بیگانه با هرگونه خیانت و دروغ میدانند.در این داستان خواننده با لحظاتی روبرو میشود که بین خوبی و بدی گیر کرده و در دوراهی تصمیم انتخاب های سختی را به همراه عرفان و شیرین خواهد گرفت.
این داستان مربوط به تاریخ معاصر میباشد.شیرین و عرفان هردو از خانواده ای مدرن و رو بروشد بوده و چندین سال از زندگی آنها میگذرد که در پی اتفاقاتی با یکدیگر آشنا شده و داستان آنها شروع میشود.
داستان در بخش هایی از زبان عرفان، بعضی از زبان شیرین بیان می شود.
حق تمامی داستان و ایده اصلی برای نویسنده محفوظ بوده و تکثیر و چاپ آن علاوه بر اشکال شرعی غیر قانونی نیز میباشد.
سرفصل های داستان :
بخش های جدید بعد از تعلیف در لیست زیر اضافه میگردد.