کتایون آتاکیشیزاده | Katayoon Atakishizadeh·۳ سال پیشفرزندِ نداشتهام!.فرزندِ نداشتهام،میخواهم بدانی تو، صرف پارهی تنِ من بودن، لایق دوست داشته شدن هستی. اطمینان میدهم عشقی که به تو میورزم، صرفا به سبب ن…
کتایون آتاکیشیزاده | Katayoon Atakishizadeh·۳ سال پیشمن،همه نیستم!اگه همه بگن چشمات سیاهه؛ من میگم چشمات رنگ آسمون شبه! اگه رنگ لبخندت رو به صورتی شباهت بدن؛ من بهت میگم لبخندت همرنگ شکوفه گیلاسه!اگه همه…
کتایون آتاکیشیزاده | Katayoon Atakishizadeh·۳ سال پیشآنها ترسناک اند!!!بیخوابیهایی ناشی از کافئین افکار!
کتایون آتاکیشیزاده | Katayoon Atakishizadeh·۴ سال پیشبرگه دیگری از دستنویس هامرگ مرا آرزو نکن برای مرگ باید سبک بود...من نمی میرم... دوری تو روی دلم سنگینی میکند •͡• بــ•قلمِ•ـه: کتایون آتاکیشی زاده •••تو دور میشوی…
کتایون آتاکیشیزاده | Katayoon Atakishizadeh·۴ سال پیشقلم زده شده با خون دل...من اسیر مجسمه ای شده ام که از تو به جا مانده است مدفون خاطرات و مغلوبِ ترک کردن است...برای فراموش کردنت عکس هارا ، فیلم ها و یادگاری هارا ا…
کتایون آتاکیشیزاده | Katayoon Atakishizadeh·۴ سال پیشاز انجام این کارها عاجزم!میدانید ماجرا چیست...؟! من نمیتوانم دلگیر شوم... ناراحت میشوم ها... اما به دل نمیگیرم من نمیتوانم قهر کنم...یعنی زورم به طرف نمیرسد! با خو…
کتایون آتاکیشیزاده | Katayoon Atakishizadeh·۴ سال پیشپاییزی نوشت •͡•تنهایی چیزی از پاییز کم ندارد...اما در پاییز تشدید میشود! پاییز هم حق دارد! نمیشود این همه رفتن را به چشم دید و تلخ و دلگیر نشده... تنهای…
کتایون آتاکیشیزاده | Katayoon Atakishizadeh·۴ سال پیشاینجا دل مینویسد ، دست ها واسطه اندبی صدا اشک می ریخت... مرا یاد باران هایی می انداخت ، که شب ها بی صدا می باریدند... و صبح از نم زمین ، متوجهشان می شدیم! از سرخی چشم ها...…
کتایون آتاکیشیزاده | Katayoon Atakishizadeh·۴ سال پیشاین فصل شبیه هر فصلی هست الا پاییزپاییز برای ما اشک هایی است که حتی در خفا هم سرکوب کرده ایم پاییز یک لباس بافتنی است که آستین هایش را تا نک انگشت هایمان کشیده ایم به دیوار…
کتایون آتاکیشیزاده | Katayoon Atakishizadeh·۴ سال پیشنامه ای که از میان مشتش بیرون کشیدماین قسمت:این یک اطلاعیه مهم است!