میم. ز·۵ سال پیشبهترین...روزی در جمع دوستانم میان بحثمان، حرف از شخصی شد که نمیشناختمش، فرد مذکور، که او را «ب» خواهیم نامید، کتابی معرفیکرده بود و تمام دوستانم، ش…
میم. ز·۵ سال پیشافروختن نوری در تاریکی مطلقامروز بعد از فرو رفتن تا فرق سر در آبهای ناامیدی، با روان جزغاله، سعی کردم خیلیهارو دلداری بدم که شاید از من جزغالهتر بودن، سعی کردم دوس…
میم. ز·۵ سال پیشسکوننمیدانم چطور این همه سکون در من جا شد، چطور در ظرفی ریخته شدم، شکل گرفتم، یکجا نشین شدم. من تنها در رفتن زنده بودم، من در رفتن زنده بودم،…