در ادامه نوشته «جستاری در باب پادکست رواق»، خلاصهای از قسمت/اپیزود هشتم پادکست رواق از فرزین رنجبر را آوردهام. قسمتهای قبلی را در همان نوشته یا در انتهای این پست میتوانید بخوانید. همچنین این متن را از این لینک در سایتم میتوانید بخوانید.
«در این قسمت در ادامه خوداستثنا پنداری، سری به ادیان و اسطورهها میزنیم تا نحوه مواجهه آنها با مرگ را ببینیم و از ماجرای مفتش اعظم بهره میجوییم»
آشنایی با یک جهانبینی تازه بدون درد و خونریزی نیست.
«اگر مردم از رنج مرگ آگاه شوند، هرگز لبخند بر لب نخواهند داشت»
درک واقعیت مرگ میتونه خوشی زندگی را از بین میبره.
مرگ واقعی و مرگ آرایش شده. ارزش دادن به شهادت.
عصر اصالت وجوده، کمتر کسی جونش را میده.
بی ارزش کردن وجود، ترس از دست دادنش رو کم میکنه. سامورایی.
امام صادق: عبادت کنندگان سه دسته اند.
پرستش از روی ترس آتش جهنم، کسی که از روی عقوبت خدا خدا را می ترستد، به مقام یقین رسیده و آتش جهنم پیش چشمشه. پس کدوم ترسه که پست حساب شده؟
تافته جدا بافته خدا بودن. من یه خدایی دارم که همهش مراقب منه. خدای یکتایی که من براش دردانهم. ترس از اینکه من با اونی که کف خیابون له میشه تفاوتی ندارم.
آغشته به شرکه. با اسلام کاری ندارم، فقط خدا. میدونم هوامو داری.
آتئیسم به معنای دست شستن از نیروی غیبی کمتر وجود داره. بیشتر دین گریزیه. دعا کردن و چیزی را از نیروی غیبی خواستن. باور به نیروی غیبی در تسکین هر ۴ اضطراب تاثیر داره. تاریخ ابتدا شاهد امر پرستش بوده. رد پای پرستش خدای واحد ۳ هزار ساله که وجود داره و ۲ هزار سال رواق بیشتر و ۱۲ قرن استیلای کامل.
مسیحیت و کارامازوف. قرن ۱۶ در زمان سلطه کلیسا مسیح دوباره ظهور میکنه که بگه
«این اون چیزی نبود که من براتون میخواستم». مفتش میگه «من که میدونم تو مسیحی ولی با برگشتنت داری کار ما را خراب میکنی. تو چیزایی را برای مردم میخوای که خودشون نمیخوان. اونا نمیخوان مثل مسیح باشن، اونا میخوان مسیحی باشن».
اون چیزی که مردم نمیخوان چیه؟ آزادی. من میدونم تو برای مردم آزدی میخوای اما بعد تو، مردم آزادی را دو دستی آوردن تقدیم ما کردن چون ترسناک بود.
وسوسه مسیح. هنگامی که گشنه و آواره دشت و بیابون بوده ۳ وسوسه بهش میشه:(پیشنهاد میکنم داستان مفتش اعظم را کامل بخونید/گوش بدید، پاسخهای مسیح به هر وسوسه میتونه دنیای جدیدی رو براتون باز کنه)
این صحبتها را در وانشناسی به گفت و گوهای ذهنی که در سختی به سراغ مسیح اومده و در تلاشه تا سازوکارهای دفاعی اضطراب مرگش را بیدار کنه میشه دید. وادار کنه به اون خدای حامی و مراقب ایمان بیاره. خلاصه مسیح حاصر نشد به اون خدایی که امام صادق تمسخرش کرد ایمان بیاره.
خاک تو سرت ما هر سه تاشو قبول کردیم چون چاره دیگهای نداشتیم، تو هم باید قبول میکردی. شاید از آرمانهات فاصله میگرفتی اما جز از این راه نمیشه مردم را اداره کرد. ما سلطنت را از آن خود کردیم، نان مردم را میدهیم و خدایی که برای مردم ساختیم. خداییه که خودشون برای خودشون میخواستن.
کارکردش برای اونایی که توان مواجهه با ترسهای وجودی را ندارند یه خواب خرگوشی میسازه که با چشم پوشی از هستی، ترس از نیستی را کم میکنه.
سازوکارها یا شخصی هستن یا مدون شده. دین و اسطوره و سنت مدون شده هستن.
قهرمان اسطورههای نورث. اودین و لوکین. در روز موعود دوباره به جهان ما میان تا دوباره بمیرن و تبدیل به عدم بشن. چون در راه حق و در یک روز خاص به نیستی تبدیل میشن خوشحالن، به این میگن یک مرگ خوب. یک لایه تسکین با انکار میده(آن دنیایی) یکی هم با آرایش کردن(با شرافت مردن). عدم مطلق و پایان مطلقی برای جهان.
آرایش کردن مرگ یک سازوکار دفاعیه.
در گذشته سن بیشتر معادل دانش و درک و امتیاز بیشتر بوده. الان به معنای برکنار بودنه.
فرزند و نوه داشتن مسکنه برای اضطراب وجودی.
داستان مفتش و ۳ وسوسه مسیح(و طبیعتا مواجهه و منش مسیح) با اختلاف از جالبترین داستانهاییه که استعاره و کشفیات عمیقی توش پیدا کردم برای خودم.
اگر دوست داشتید بیشتر بخونید میتونید این لینک را بخوانید و البته محمدرضا شعبانعلی هم در این لینک درموردش گفته و توی کامنتها نکات جالبی مطرح کردن هم آقا معلم و هم دیگر دوستان.
نسخه صوتی مفتش اعظم در فیدیبو
میلاد هر پیامبر، مرگ آیینیست
برساختهی مردمانی
مرگ هر یکی
میلاد آیینی