ویرگول
ورودثبت نام
سپهر سمیعی
سپهر سمیعی
خواندن ۱۶ دقیقه·۳ سال پیش

مرز میان «بروز شدن» و «التقاط»

پیشتر گفته بودیم که مذهب یک معنای خاص دارد و یک معنای عام. معنای خاص آن همان مذاهب رسمی و شناخته شده اند، مانند اسلام، مسیحیت، یهودیت، و غیره. و معنای عام یعنی هر نظام و مجموعه ای از ارزشها که قادر باشد یک یا چند جامعه را حول خود همگرا نماید.

https://virgool.io/@sepehr.samii/%D9%85%D8%B0%D9%87%D8%A8-%DA%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA-%D9%88-%D8%A2%DB%8C%D8%A7-%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%A7%D9%86-%D9%88-%D8%AC%D8%A7%D9%85%D8%B9%D9%87-%D8%A8%D8%AF%D9%88%D9%86-%D9%85%D8%B0%D9%87%D8%A8-%D8%A7%D9%85%DA%A9%D8%A7%D9%86%D9%BE%D8%B0%DB%8C%D8%B1-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-vuly0j8d3sr6

بنابراین، در معنای عام مذهب، حتی سکولاریسم و لیبرالیسم و کمونیسم و غیره هم مصادیقی از مذهب هستند. ولو اینکه بطور رسمی با عنوان مذهب شناخته نشوند، لیکن از آنجا که هر کدام از اینها یک نظام ارزشی ارائه می نماید که اگر توسط بخش اعظم آحاد یک جامعه پذیرفته شود قادر به همگرا کردن آن جامعه خواهد بود، لذا اینها هم ماهیت مذهبی پیدا می کنند.

این مطلب را از زاویه دیگری هم می توان مشاهده کرد.



کلیه مذاهب شامل دو قسمت مجزا هستند. یک هسته بنیانی که هر یک از پیروان باید به آن ایمان داشته باشد، و دیگری مجموعه ای از آداب و رسوم و احکام و دستورالعملهای اجرایی که شریعت نامیده شده و پیروان مذهب ملزم به اجرای آنها هستند.

شرط ورود به هر مذهبی ایمان قلبی به آن هسته بنیانی است. یعنی اگر فردی کلیه قوانین و احکام شرعی در یک مذهب بخصوص را اجرا بکند، چنانچه به آن هسته بنیانی ایمان نداشته باشد پیرو آن مذهب شناخته نخواهد شد. و متقابلا حتی اگر شخصی هیچیک از احکام شرعی یک مذهب را اجرا ننماید، اگر آن هسته بنیانی را پذیرفته باشد همچنان پیرو آن مذهب محسوب می گردد.

بایزید بسطامی از عارفان بنام و بزرگ در تمدن اسلامی و سرسلسله عرفان سُکری بود. هنگامی که از بایزید پرسیدند چرا نمار نمی خوانی؟ جواب داد: نماز باید مرا بخواند.

هسته بنیانی در هر مذهبی همیشه ماهیت زیبایی شناختی داشته و در عرصه حسی پذیرفته می شود، نه عرصه فکری و عقلی. بعنوان مثال، عارف و فقیه بزرگی مانند مولانا که آنچنان غرق در معانی بلند بود که از شعر و شاعری و وزن و قافیه بیزار بوده، اما جلوه زیبایی که در مقابل چشمانش پدیدار شده بود به اندازه ای جان و دلش را گرم کرده و گداخته بود که بالای منبر اشعاری با آن حرارت و گیرایی از عرصه ناخودآگاهش جوشیده و بر لسانش جاری می شد.

رَستم از این نفس و هوا زنده بلا مرده بلا
زنده و مرده وطنم نیست به جز فضل خدا
رَستم از این بیت و غزل ای شه و سلطان ازل
مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مرا
قافیه و مغلطه را گو همه سیلاب ببر
پوست بود پوست بود درخور مغز شعرا
ای خمشی مغز منی پرده آن نغز منی
کمتر فضل خمشی کش نبود خوف و رجا
بر ده ویران نبود عشر زمین کوچ و قلان
مست و خرابم مطلب در سخنم نقد و خطا
تا که خرابم نکند کی دهد آن گنج به من
تا که به سیلم ندهد کی کشدم بحر عطا
مرد سخن را چه خبر از خمشی همچو شکر
خشک چه داند چه بود ترلللا ترلللا

و البته برای ایمان آوردن به یک مذهب، نیازی نیست فردی به آن درجه از کمال و دانش و بینش مولانا یا بایزید بسطامی رسیده باشد. در همین حد کافیست که اندکی از گرمای زیبایی شناسانه هسته بنیانی آن مذهب در دلش نشسته باشد. اکثریت قریب به اتفاق پیروان مذاهب در همین سطح از ایمان بوده و هستند. اگر قرار بود ایمان از طریق استدلالات عقلی و فلسفی حاصل شود، از صدر اسلام تا امروز تعداد بسیار قلیلی مومن حقیقی می شدند.

این مطلب شامل حال مذاهب نو و امروزی مانند سکولاریسم و لیبرالیسم و کمونیسم و غیره هم می شود.

کافیست یک بار با یک انسان مدرن و غربی درباره مسایلی مانند دموکراسی یا سکولاریسم یا این قبیل ارزشهای پذیرفته شده در جوامع غربی وارد بحث شده باشید. اولین نکته ای که مشاهده می کنید میزان تعصب این انسانها نسبت به این ارزشهاست، و نکته دوم میزان بی سوادی و دانش سطحی که در مباحث نظری دارند.

https://virgool.io/@sepehr.samii/%D8%AA%D9%88%D9%87%D9%85-%D8%B9%D9%82%D9%84-%DA%AF%D8%B1%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D9%88-%DA%AF%D8%B1%DB%8C%D8%B2-%D8%A7%D8%B2-%D9%85%D8%B0%D9%87%D8%A8-va8zt5eoclhd

چطور ممکن است کسی در حوزه ای که دانش و سوادی بسیار سطحی دارد اینطور متعصبانه روی عقیده ای پافشاری کند؟

پاسخ واضح است. ایمان به حقانیت و ارزش دموکراسی یا لیبرالیسم یا سکولاریسم و غیره هم در عرصه حسی شکل گرفته. این انسانها از کودکی طوری آموزش می بینند که ایمان به دموکراسی بخشی از هویتشان گشته و زیر سوال بردن آن را کفر می پندارند. طبیعتا این کار از طریق آموزش مباحث سنگین فلسفی و عقلی نیست، بلکه مانند هر مذهب دیگری از طریق مدیوم های هنری و شکل دهی به سلیقه زیبایی شناسی افراد صورت می پذیرد.

ارتباط تنگاتنگ مذهب و هنر از همینجا می آید. هیچ مذهبی بدون بهره گیری از هنر قادر به گسترش نبوده و نخواهد بود. نه اسلام، نه لیبرالیسم. نه مسیحیت و نه سکولاریسم. و نه هیچ مذهب و نظام ارزشهای اجتماعی دیگری.



قدرت اقناع و گسترش مذاهب وابسته به قدرت نظام زیبایی شناسی است که در هسته آن مذهب قرار گرفته. لذا در برخورد میان مذاهب، دو اتفاق رخ می دهد:

1- برخی پیروان و رهبران مذهبی هسته زیبایی شناسی مذهب جدید را بکلی تکفیر کرده و از اساس نفی می کنند. این گروه اصرار می ورزند مذهب خود را بصورت ناب و بی تاثیر از مذاهب دیگر حفظ نمایند.

2- برخی پیروان و رهبران مذهبی هسته زیبایی شناسی مذهب خود را حفظ کرده، و در عین حال تلاش می نمایند مدیوم و ابزارهای هنری مذهب نو را در خدمت مذهب خود مورد استفاده قرار دهند.

3- عده ای هم کاملا مغلوب هسته زیبایی شناسی مذهب نو شده و مذهب خود را رها می کنند.

بعنوان مثال، پس از ورود اسلام به ایران، برخی ایرانیان بکلی اسلام را رد کرده و با آن مبارزه کردند، برخی بکلی در مذهب نو ذوب شدند و هویت گذشته خود را رها کردند، و برخی دیگر مسیری را رفتند که موجب رویش و شکوفایی فرهنگ ایرانی از درون زمین حاصلخیزی شد که امکانات مذهب نو فراهم آورده بود. بطوریکه پس از ورود اسلام، شعر و نثر و ادبیات فارسی با استفاده از ابزارها و امکاناتی که از زبان عربی اخذ کرده بود و همچنین معانی و مضامینی که از تفکر اسلامی کسب کرده و با زیبایی شناسی ایرانی سازگار بود به اوج شکوه و کمال خود رسید و بزرگانی همچون فردوسی و نظامی و مولانا و سعدی و حافظ را پدید آورد.

https://virgool.io/@sepehr.samii/%DA%86%D8%B1%D8%A7-%D8%B3%D8%B9%D8%AF%DB%8C-%D8%B1%D8%A7-%D9%BE%DB%8C%D8%A7%D9%85%D8%A8%D8%B1-%D9%BE%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%DA%AF%D9%88%DB%8C-%D9%86%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D9%86%D8%AF-wqeziww7qhyq

از آنسو، وقتی اسلام وارد ایران شد هم عده ای از عروب مسلمان بکلی میراث هنری و فرهنگی ایرانی را نفی کردند، عده ای در آن ذوب شدند، و عده ای هم جلوه هایی از آن را اخذ کرده و در خدمت تمدن نوین خود بکار گرفتند.

همین مطلب در ورود مدرنیته به ایران و بطور کلی در برخورد قدرتهای استعماری با جوامع مستعمره بروز نمود. بعنوان مثال، برخی ایرانیان با دیدن زرق و برق تمدن فرهنگی تصمیم گرفتند از فرق سر تا نوک پا فرنگی شوند، برخی بکلی هر چیز فرهنگی را تکفیر کرده، و عده ای هم هویت ایرانی خود را حفظ کردند و به دنبال اخذ امکانات مذاهب مدرن در خدمت هسته زیبایی شناسی ایرانی برآمدند.



از میان این سه گرایش دو تا در دو انتها قرار داشته و یکی وسط و فی مابین دو انتها قرار دارد. آنها که اسم خودشان یا فرزندانشان را عوض کرده و یک اسم فرنگی انتخاب می کنند در یک انتها، و آنها که استفاده از رادیو و تلویزیون و یخچال و کولر را خلاف شرع می دانند در انتهای دیگر قرار دارند. اما بخش اعظم افراد میان این دو انتها قرار می گیرند. و نکته مهم اینجاست که این بخش میانی هم یکدست نیست.

در بخش میانی هم هر کسی ممکن است به یکی از دو انتها بیشتر متمایل باشد. هر چه میزان و دوز و مقداری که هسته زیبایی شناسی مذهب نو بر جان و دل شخص تابش کرده باشد بیشتر باشد، شخص بیشتر به مذهب نو تمایل و گرایش پیدا کرده، و متقابلا هرچه هسته زیبایی شناسی مذهب قبلی بیشتر بر او تابیده باشد هویت سنتی در فرد استحکام بیشتری پیدا می کند.

باورهای مذهبی هر چه که باشند، صرفنظر از میزان اعتبار و صحت این باورها، مکانیزم و شیوه ای که این باورها در ذهن افراد و به طریق اولی بر تحولات و گرایشات جوامع اثر می گذارند کاملا علمی و واقعی است. تا جاییکه اگر شخصی نسبت به این موارد آگاهی و تسلط داشته باشد می تواند بر مسیر تاریخ یک جامعه تاثیرات قابل توجهی بگذارد.

بعنوان مثال، دکتر عبدالکریم سروش یکی از روشنفکران ایرانی است که از ابتدای انقلاب در عرصه فرهنگی و سیاسی ایران حضور داشته. اوایل انقلاب قرائتی از اسلام را ترویج می کرد که مستقیما در تضاد با مارکسیست ها بود. اما پس از فروپاشی شوروی و ظهور جناح سیاسی تسلیم طلب غربگرا، سروش هم در حمایت از این جریان وارد عمل شد.

وسعت مطالعات و معلومات سروش و تسلط وی بر متون مذهبی و ادبی او را به سخنوری توانا و صاحب کلامی نافذ بدل کرده. مستمعی که عشق و علاقه ای به اسلام و فرهنگ و ادب ایرانی داشته باشد وقتی پای سخنان سروش می نشیند معمولا تحت تاثیر قرار گرفته و به وجد می آید. بخصوص که سروش با استادی از اشعار زیبای فارسی که در حفظ دارد استفاده کرده و کلام خود را گرم و گیرا می نماید. لیکن شنونده علاقه مند اما کم سواد، متوجه تناقضات گفتاری او نشده و این را هم نمی داند که شیوه ارائه مطالب می تواند معنا و مفهومی کاملا معکوس القا نماید.

https://virgool.io/@sepehr.samii/%DA%86%D8%B1%D8%A7-%DA%A9%D9%84%DB%8C%D9%87-%D8%B1%D8%B3%D8%A7%D9%86%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D9%86%D8%AA%D9%82%D8%AF-%D9%87%D9%85%DB%8C%D8%B4%D9%87-%D8%B9%D9%88%D8%A7%D9%85%D9%81%D8%B1%DB%8C%D8%A8%D9%86%D8%AF-zdoc9losneze

اگر به مجموعه سخنرانی های سروش درباره سعدی گوش کنیم، دو خصوصیت در آن وجود دارد:

1- با شیوه بیانی بسیار استادانه و دلنشین از سعدی می گوید بطوریکه احتمالا هیچ استاد دیگری چنین ارائه نافذ و گیرایی نداشته.

2- بسیار استادانه شنونده را به سمتی سوق می دهد که ناخودآگاه به این باور برسد که جهان بینی سعدی همان جهان بینی تسلیم طلبی است که در روزگار ما می شود غربگرایی!

سروش قسمت هایی از سعدی که در تضاد با فرهنگ غربی قرار می گیرد را کمرنگ کرده و قسمتهایی که در تایید فرهنگ غربی یا در تایید تسلیم در برابر قدرت های برتر است را پررنگ می کند. از جلسه اول تا آخر دایما یادآوری می نماید که سعدی در دوره ای زندگی می کرده که مغولها به ایران یورش آوردند و جنایات و فجایع بسیاری آفریدند. و بالاخص تاکید موکد می کند که اتابکان فارس که بر شیراز حاکم بودند تمام جواهرات خزانه خود را به اضافه هر آنچه طلا و جواهر و زیور آلات که بر گردن و دست و پا و گوش زنان شیراز بود جمع آوری کرده و یکجا تقدیم مهاجمین مغول نمودند و به این ترتیب با تسلیم شدن بطور مطلق، توانستند شیراز را از قتل عام و ویرانگری مغولها نجات دهند!

نهایتا سروش می خواهد شنونده را به این باور برساند که خِرد ایرانی حکم می کند ما هم امروز تسلیم مطلق در برابر آمریکا شویم، و اگر نشویم فجایعی که مغولها ایجاد کردند دوباره تکرار خواهد شد.

و البته شنونده آگاه این را می داند که نه سعدی حقیقتا چنین دیدگاهی داشت، و نه آمریکا امروز در برابر ما چنان قدرتی دارد که قابل قیاس با هجوم مغولها باشد.

https://virgool.io/HASHOOR/%D8%A2%DB%8C%D8%A7-%D8%A2%D9%85%D8%B1%DB%8C%DA%A9%D8%A7-%D8%A7%D8%A8%D8%B1%D9%82%D8%AF%D8%B1%D8%AA-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-encuc1a8pkk7

لیکن بخش اعظم مخاطبان سروش چنین سطحی از آگاهی ندارند و کلام گرم و گیرای او با سوار شدن بر حس زیبایی شناسی ایرانی و سوء استفاده از سخن سعدی، موجب می شود براحتی فریب او را خورده و به تدریج به سمتی هدایت شوند که ارزشهای نولیبرال غربی را پذیرفته و مخالفان با نولیبرالهای غربی را بی خرد و جنایتکار ببینند!

التقاط دقیقا یعنی همین.



سینما و تلویزیون و اینترنت و فضای مجازی همگی از غرب وارد کشور ما شده اند. همه اینها می توانند در خدمت هسته زیبایی شناسی اسلامی و ایرانی قرار گرفته و تمدن نوین اسلامی را پدید آورند. اما ضعف در شناخت ماهیت زیبایی شناختی هویت ملی و مذهبی ما موجب شده تا انواع و اقسام گرایشات التقاطی همراه با دستاوردهای مثبت و قابل استفاده مدرنیته وارد جامعه ما شوند. بطوریکه امروز عرصه هنر تقریبا بطور کامل در اختیار ترویج کنندگان هسته زیبایی شناسی غربی و ضد ایرانی قرار گرفته.

در یکی از مصاحبه های پس از دوره ریاست جمهوری، خبرنگاری از احمدی نژاد پرسید چرا «جنبش بهار» شما اینقدر به تفکرات و خصوصیات فرقه بابیه شباهت دارد؟ چرا شما مراجع دینی را کنار می گذارید و مستقیما می خواهید به امام زمان متصل شوید؟

احمدی نژاد در پاسخ گفت «زندگی اندیشه است، یا احکام؟... اندیشه است... اصول دین مگر تقلیدی است آقا جان؟!... اصول دین را مراجع باید بگویند یا خودت باید بیاندیشی و استدلالاً پیش خدا جواب بدهی؟... اصول دین، حوزه اندیشه را شما استدلالی باید قبول کنی. هر انسانی باید با عقل و اندیشه بپذیرد، تک تک...»

https://www.aparat.com/v/5wWus

نکته دقیقا همینجاست که بر خلاف تصور احمدی نژاد، اصول هیچ دینی، از جمله دین اسلام، در عرصه فکری و عقلی و فلسفی پذیرفته نمی شوند. اصول دین در همان هسته زیبایی شناسی قرار گرفته و در عرصه حسی قابل دسترسی است. بحث های عقلی و فلسفی درباره اصول ادیان همیشه محدود به حلقه های خواص و نخبگان علمی و فکری بوده و اتفاقا کسانی که خطاب به عوام اصول دین را در عرصه فکری و عقلی مطرح می کنند معمولا شیادانی هستند که قصد عوامفریبی و منحرف کردن مخاطبان ساده لوح خود را دارند. چون بدیهی است که مخاطب عام مسلح به دانش و معلومات لازم برای محک زدن به اینگونه مباحث نیست. خواه بحث بر سر اصول دین اسلام باشد، و خواه بحث بر سر اصول لیبرالیسم و دموکراسی و کمونیسم و غیره.

هر فردی باید ابتدا در عرصه حسی به این نتیجه برسد که لیبرالیسم زیباست. که نظم لیبرال زیباست. که تمدن لیبرال زیباست. که جهان لیبرال زیباست. و بعد با ایمان به این زیبایی وارد احکام و دستورالعمل های شریعت لیبرالیسم شود.

https://virgool.io/@sepehr.samii/%D8%AE%D9%88%D8%B4%D8%AD%D8%A7%D9%84%DB%8C-%D9%88-%D8%B3%D8%B1%D9%88%D8%B1-%D8%A7%D8%B2-%DA%A9%D8%B4%D8%AA%D9%87-%D8%B4%D8%AF%D9%86-%D9%82%D8%A7%D8%B3%D9%85-%D8%B3%D9%84%DB%8C%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C!-mx5yvs7igz6p

انسانی که به مذهب سکولاریسم ایمان آورده، سوال نمی کند چطور ممکن است دین از سیاست جدا باشد اگر بخش اعظم آحاد جامعه قایل به مشروعیت حکومت نباشند. و سوال نمی کند اگر بخش اعظم آحاد جامعه قایل به مشروعیت حکومت باشند، پس یعنی ارزشهای مذهبی غالب در آن جامعه شکل حکومت آن جامعه را مشروعیت بخشیده و لذا باز هم دین غالب از سیاست جدا نیست. یعنی عملا دین و سیاست همیشه تفکیک ناپذیرند. پس مساله اصلی جدایی دین از سیاست نیست، بلکه تغییر دین رایج بصورتی است که عملکرد سیاسی در جهت منافع عده ای بخصوص قرار گیرد.

اساسا مذهب پدیده ای اجتماعی است و در ساحت فردی شکل نمیگیرد. محدود کردن دین به ساحت فردی در حقیقت شیوه نرمی است برای وارد کردن افراد به دینی جدید. به این ترتیب فرد دچار این توهم می گردد که همچنان پیرو دین آباء واجدادی خود است، اما در عمل شریعت دین جدید را پذیرفته.

اما چرا بجای اینکه صراحتا از تغییر احکام دینی صحبت کنند، این شعار غلط و بی معنا و بی مفهوم «جدایی دین از سیاست» را مطرح می کنند؟

چون مساله تغییر احکام و قوانین و دستورالعملهای شرعی نیست. بلکه مساله تغییر کلیت هسته زیبایی شناسی مذهب موجود است.

تغییر احکام که چیز جدیدی نیست و نیازی به اختراع کردن ادیان جدید ندارد. امام خمینی در نامه ای که خطاب به آیت الله خامنه ای نوشتند، تصریح کرده بودند که در صورت مصلحت مسلمین، دولت اسلامی می تواند حتی نماز و روزه مردم را هم لغو یا تغییر دهد.

باید عرض کنم حکومت، که شعبه‌ای از ولایت مطلقه رسول الله- صلی الله علیه و آله و سلم- است، یکی از احکام اولیه اسلام است؛ و مقدم بر تمام احکام فرعیه، حتی نماز و روزه و حج است. [...] حکومت می‌تواند قراردادهای شرعی را که خود با مردم بسته است، در موقعی که آن قرارداد مخالف مصالح کشور و اسلام باشد، یکجانبه لغو کند. و می‌تواند هر امری را، چه عبادی و یا غیر عبادی است که جریان آن مخالف مصالح اسلام است، از آن مادامی که چنین است جلوگیری کند. حکومت می‌تواند از حج، که از فرایض مهم الهی است، در مواقعی که مخالف صلاح کشور اسلامی دانست موقتاً جلوگیری کند.
آنچه گفته شده است تا کنون، و یا گفته می‌شود، ناشی از عدم شناخت ولایت مطلقه الهی است. آنچه گفته شده است که شایع است، مزارعه و مضاربه و امثال آنها را با آن اختیارات از بین خواهد رفت، صریحاً عرض می‌کنم که فرضاً چنین باشد، این از اختیارات حکومت است.

امام خمینی (ره)؛ 16 دی 1366
بيشتر بخوانيد: http://emam.com/-/vGyhkb

پس ما مشکلی در تغییر قوانین شرعی نداریم.

اما تا زمانی که هویت ایرانی و اسلامی زنده بماند، ملت ایران هم زنده می ماند. مطالبه جدایی دین از سیاست در حقیقت یعنی تغییر هسته زیبایی شناسی سنتی به شیوه ای که از فرق سر تا نوک پا فرنگی شویم. چیزهایی را زیبا بدانیم که غربی ها می پسندند. از رنگ مو و مدل لباس و ذائقه غذایی تا روابط خانوادگی و پیوندهای اجتماعی و مواضع سیاسی.

یک زمانی این هدف بطور علنی بیان می گردد، که می شود عناد. یک زمانی هم بطور غیرعلنی بیان می گردد، که در اینصورت می شود التقاط. کسانی که آشکارا اسلام و مسلمین یا ایران و ایرانی را زیر دشنام و ناسزا می گیرند معاندند. و کسانی که از رنسانس دینی صحبت کرده و قرائت های سازگار با ارزشهای غربی یا تکفیری از دین ارائه می دهند هم منافقند.

منافقین هم دو دسته اند. یک دسته مانند سروش مثال دزدان با چراغی هستند که گزیده تر برند کالا. دسته دیگر هم ساده لوحانی که قربانی این گرایشات فکری شده اند و یا خودشان منفعت بخصوصی از عقایدی که پذیرفته اند نمی برند، یا اگر هم می برند بطور تصادفی و اتفاقی بوده و حسابگری و تعقلی پشتش نبوده.

در حال حاضر، عرصه فرهنگی در ایران بطور کامل در قبضه معاندین و منافقین قرار گرفته. تا حدی که وطن فروشی نه تنها دیگر قباحتی ندارد، بلکه مایه مباهات و فخر فروشی هم شده! کار به جایی رسیده که اگر کسی بخواهد هویت اصیل خود را حفظ نماید باید حساب پس بدهد!

از طرفی نمی توان نسبت به این وضعیت بی تفاوت ماند، اما از طرف دیگر هم آب از سر گذشته و چاره ای جز مدارا باقی نمانده. فقط می توانیم بگوییم ای کسانی که دلسوز دین و ملت و مملکت خود هستید، عرصه هنر را دریابید!

فروع را رها کنید و اصول را دریابید. بحث های عقلی و نقلی را رها کنید و زیبایی و سرگرمی را دریابید. در عرصه جنگ نرم و مبارزه با التقاط و عناد چه چیزی واجبتر از موسیقی و طرب؟! چرا رقص و پایکوبی باید در انحصار دشمنان ما باشد؟ وقتی گوش خلق الله در اختیار نوازندگان و سرایندگان و خوانندگان معاند و منافق قرار گرفت، از ابتدا معلوم بود که به تدریج این درجه از ابتذال و فروپاشی فرهنگی نصیبمان خواهد شد. آلات بزم را به دست دشمن دادیم و خیال کردیم آلات رزم ما را بس است. غافل از اینکه بزم و رزم لازم و ملزوم یکدیگرند و هر کدام را رها کنیم آن دیگری هم به تدریج بی اثر خواهد شد.

https://virgool.io/@sepehr.samii/%D8%B2%DB%8C%D8%A8%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C-rmsczb2druka

مغولها با آن قوه قهریه و توان نظامی مخرب و مقتدری که داشتند، نهایتا خودشان در فرهنگ ایرانی و اسلامی حل شدند و بزم و زیبایی شناسی ایرانی بر رزم و شمشیر مغول غالب گردید. از آنسو، ابرقدرتی مانند آمریکا آنچنان فرهنگ مادی و سطحی پیدا کرده که پس از بیست سال تقلا با ذلت از مقابل یک نیروی چریکی مانند طالبان فرار می کند. ملتی به اقتدار و شکوه ماندگار دست می یابد که رزم و بزمش در هم گره خورده و عرصه های سخت و نرم را همزمان فتح نماید.

مولانا در مجلس اول از مجالس سبعه می فرماید:

پس حمزه ایشان را جواب داد که آن وقت زره میپوشیدم به وقت جنگ، زیرا سوی مرگ میرفتم و سوی زخم میرفتم. عقل نبود سوی مرگ، بی زره و بی حجاب رفتن. این ساعت به نور ایمان میبینم که چون در جنگ می آیم، سوی زندگی میروم، عقل نبود سوی زندگی و حیات، با زره و حجاب رفتن:
« سوی آن حضرت نپوید هیچ دل با آرزو با چنین گلرخ، نخسبد هیچکس با پیرهن»

بروز شدن در احکام و شریعت است و چیز جدیدی هم نیست و همیشه وجود داشته. لیکن التقاط یعنی لق کردن همان «نور ایمان»، به طریقی که در طول زمان ایمان جدیدی شکل گیرد که در تضاد با ایمان قبلی بوده.

https://virgool.io/@sepehr.samii/%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D9%85%D9%86%D8%A7%D8%B8%D8%B1%D9%87-%D9%88-%D8%B3%D8%B1%DA%A9%D9%88%D8%A8-%D9%85%D8%AE%D8%A7%D9%84%D9%81%D8%A7%D9%86-dybqyfm2p7vz


التقاطآزادی بیاناندیشه دینیمذهبمدرنیته
علوم انسانی - اقتصاد - اقتصاد سیاسی - جامعه شناسی - علم سیاست - انسان شناسی - ادبیات - تاریخ - هنر - موسیقی - سینما - فلسفه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید