«دنبالهروِ هرکسی نباش، ولی از هرکسی توانستی یاد بگیر!» آدرس سایت: dastandaz.com | ویراستی: Dast_andaz@ | ایمیل: mohsenijalal@yahoo.com
محکومیت،به جرم بیگانگی!
کتاب«بیگانه»نوشته آلبر کامو.چرا این کتاب سبک و روان را تا حالا نخوانده بودم؟کتابی که اتفاقاً شخصیت اصلی داستانش یعنی«مورسو»در یک جاهایی به طرز عجیبی شبیه به خودم بود.
«مورسو»در مراسم ترحیم مادرش یک قطره اشک نریخت و بعدها همین تفاوت جزئی با مردم عادی،برایش بدجور درد سر شد.تا جایی که پس از انجام یک قتل تقریباً اتفاقی،بستر را برای صدور حکم اعدامش فراهم کرد!
«مورسو»،یک آدم معمولی است با اخلاق و رفتارهای خاص خودش،ولی چون همرنگ جماعت نمی شود،در جامعه خودش همچون یک«بیگانه»به نظر می رسد و این بیگانگی با جامعه دست آخر برای او گران تمام می شود.گران،یعنی به قیمت جانش!
به اندازه«مورسو»،بی احساس نیستم ولی در محل کارم با هیچ کس شوخی ندارم و در مسائل کاری،کمترین احساس را به خرج می دهم.همین موضوع باعث شده که حرفها و ملامتهای ناجوانمردانه زیادی را متحمل شوم.
یادم می آید مادر بزرگ و پدربزرگم که به رحمت خدا رفتند،بعد از مراسم سوم و هفتم،لباس مشکی ام را درآوردم.ولی دامادمان که تنها رابطه فامیلی اش با ما،از طریق همان ازدواج با خواهرم است،تا چهلم مادر بزرگم لباس مشکی پوشید و ریشش را هم نزد.آن هم کسی که تا پیش از این،هرگز با ریش رویت نشده بود!
علی رغم ارادت خاصم به امام حسین علیه السلام،بر خلاف همه عزیزانی که از اول محرم تا چهلم امام را لباس مشکی می پوشند،فقط در روز عاشورا،لباس مشکی می پوشم.
داخل خانه مان شبیه به داخل خانه هیچ کدام از نزدیکان درجه یک،درجه دوم و درجه های دیگر،نیست.نه از مبل خبری است نه از پشتی ها و فرش های آنچنانی.روشنی خانه را به لوسترهای گرانقیمت نسپرده ام.چند لامپ ساده خانه کوچکمان را به خوبی روشن می کنند.هیچ قاب عکسی بر روی درو یوار خانه نصب نکرده ایم.
موزاییک های کف حیاط مربوط به چهل سال پیش است.وقتی روی آنها راه می روی شروع به نواختن موسیقی می کنند.کاری که از عهده هیچ سنگ فرش جدید و مدرنی بر نمی آید.
مورسو را نمی دانم ولی نگارنده مطلب،برای انتخاب این سبک زندگی،دلایل خاص خودش را دارش.عمده دلیل آن می تواند مبارزه باشد.مبارزه علیه تمام چیزهایی که بیهوده و بدون دلیل،عرف شده اند.مبارزه با مسابقه بی سابقه ای که اکثر مردم درگیرش هستند.مبارزه با مسابقه تجمّلات و چشم و چشمی های هلاک کننده.مبارزه با افراط و تفریط.و کدامین مبارزه تاوانی به دنبال نداشته است؟
بیگانگی با جامعه،نه به عنوان یک پُز،بلکه به عنوان یک روش زندگی،همیشه همراهم بوده است و از بابت آن،هرگز ناراحت نبوده و نیستم.حرفهای یواش و بلندی که جلو و پشت سرم می زنند،باعث نشده است که سبک زندگی ام را تغییر دهم.البته بعید نیست که روزی مانند«مورسو»،این بیگانگی ام با جامعه،برایم گران تمام شود.
دو مورد از تفاوت های عمده ام با«مورسو»:
- با همسایه ها هیچ رفاقت خاصی ندارم.چه برسد به رفاقت با همسایه ای که دلّال محبّت(!!)است،تا ته آن به درد سر بزرگی مثل قتل،ختم شود.
- او به خدا اعتقادی نداشت و بارها از پذیرفتن کشیش در زندان،سر باز زد.ولی به احتمال زیاد اگر روزی به اعدام محکوم شوم.روحانیی که چند روز یا چند ساعت قبل از اعدام،می آورند تا مرا آرام کند،را می پذیرم. به او می گویم که یک مطلب به نام«همه چیز زیر سر آخوندهاست!»را در مورد شماها نوشتم و آن را منتشر کردم.البته چون نمی داند داخل این مطلب چه نوشته ام و برای نوشتن آن چه عواقبی را متحمل شده ام،بعید نیست از روی اسم مطلب مذکور،مرا قضاوت کند و کاری کند که زودتر اعدامم کنند.این می شود عاقبت همان بیگانگی!
مطلب قبلیم:
جدیدترین پست های منتشر شده با هشتگ«حال خوبتو با من تقسیم کن»:
انیمیشن Coco:نوشته آذرخش عزیزی
چقدر خوبه که ...: نوشته Hosein Hojat Ansari
یک فیلم خوب A beautiful mind : نوشته سیمین.ح
انجیر معابد نوشته احمد محمود : نوشته سیمین.ح
آدرس دادن : نوشته حسین قربانی
پیشنهاد:
لطفاً به این صفحه که ویرگول زحمت آن را کشیده،سر بزنید و به گزینه «نشریه الکترونیکی ویرگول» و گزینه های خوب دیگر،رای بدهید تا در اولویت ویرگول برای آبدیت های بعدی قرار بگیرند.
حُسن ختام»:
دکلمه شعر زمستان مرحوم«مهدی اخوان ثالث»با صدای زیبای ایشان،به بهانه نزدیکی فصل زمستان:
مطلبی دیگر از این انتشارات
صدای آهستهی خطای کبریایی - اثر محمد رضایی راد
مطلبی دیگر از این انتشارات
شب های روشن
مطلبی دیگر از این انتشارات
چگونه به کتاب کار عمیق عمل کنیم؟