ایدهپرداز، روانشناس، نويسنده و استراتژيست كسب وكار. من در زمینههای روانشناسی، سرمایهگذاری، کسبوکار، بازاریابی، نویسندگی و محتوا مینویسم. سایتم: aliheidary.ir
روایتهای سینمایی از ظهور و سقوط غولهای دنیای تجارت + ۹ روایت
به بازار نشر و کتاب، حتی در کشور خودمان نگاه کنید؛ سهم عمدهای از بازار را کتابهای نانفیکشن (ناداستان) بهخود اختصاص داده که داستان موفقیت شخصیتها و برندهای بزرگ را روایت میکنند. طبعا در دنیایی که همه برای رسیدن به موفقیت دنبال میانبر میگردند، چنین داستانهایی میتواند الهامبخش باشد. همین رویکرد خیلیزود به سینما هم راه پیدا کرده و روز بهروز هم بیشتر مورد توجه قرار میگیرد.
مثلا در همین بهار امسال، سه فیلم «تتریس»، «ایر» و «بلکبری» به نمایش درآمده که هر کدام روی یک برند یا بیزینس مهم در سالهای پایانی قرن بیستم دست گذاشته است. چندین فیلم و سریال دیگر نیز با همین رویکرد در دست تولید قرار دارند. به همین بهانه بد نیست که نگاهی داشته باشیم به تعدادی از آثار شاخص دهه گذشته در دنیای سینما و تلویزیون که ظهور و سقوط برندهای معروف در دنیای تجارت را دستمایه خلق درام قرار دادهاند.
شبکه اجتماعی / The Social Network
دستاورد عظیم دیوید فینچر و آرون سورکین که در هزاره جدید به یک الگو تبدیل شد و توجه خیلیها را به سمت کتابهای غیرداستانی درباره پدیدههای نوظهور جلب کرد. فیلم براساس کتاب «میلیونرهای اتفاقی» نوشته شده و نشان میدهد که چطور فیسبوک از یک کلکل شاید نوجوانانه شروع میشود و تا جایی پیش میرود که دنیا را تسخیر میکند. تا پیش از «شبکه اجتماعی»، مارک زاکربرگ بهعنوان جوانترین میلیاردر دنیا حکم چهرهای الهامبخش و الگوی موفقیت برای نسلهای تازه را داشت.
فیلم روی نیمهتاریک شخصیت زاکربرگ دست گذاشت و تصویری که از این کارآفرین جوان ارائه میداد، بهتدریج روی پرسونایش در دنیای واقعی سایه انداخت. البته رسواییهای بعدی هم بیتاثیر نبود، تا جایی که امروز زاکربرگ از دید خیلیها چهرهای با سویه شرورانه تلقی میشود! موفقیت «شبکه اجتماعی» خیلیزود موجی تازه را بهراه انداخت و خیلیها را به سمت روایت داستانهای مشابه در دنیای تکنولوژی و تجارتهای جدید هل داد، اما چه در متن و چه در اجرا، بهقدری دستنیافتنی بود که نمیشد بهسادگی از روی دستش تقلب کرد. با این وجود آثار پرسروصدای وامدار آن کم نیستند.
استیو جابز / Steve Jobs
بعد از مرگ استیو جابز، بهعنوان یکی از مهمترین آیکانها در آمریکای معاصر، خیلیها منتظر روایت سرگذشت او و کمپانی اپل در عالم سینما بودند. اقدام اول با نقشآفرینی اشتون کوچر در نقش اصلی، فیلمی کاملا معمولی و ناامیدکننده از کار درآمد که چیزی فراتر از ویکیپدیا و البته شباهت بازیگر اصلی برای ارائه نداشت. در گام بعدی، آرون سورکین بر اساس کتاب زندگینامه استیو جابز به قلم والتر آیزاکسون فیلمنامه را نوشت و گزینه اول برای کارگردانی دیوید فینچر بود.
از کریستین بیل هم بهعنوان گزینه اصلی برای ایفای نقش جابز نام برده میشد. ولی فینچر با استودیو به توافق نرسید و بعد از چند بار دست به دست شدن، سکان پروژه به دنی بویل سپرده شد و نقش اصلی به مایکل فسبندر. «استیو جابز» فیلم موفقی از کار درآمد ولی با «شبکه اجتماعی» قابل مقایسه نبود، شاید چون بهجای دست گذاشتن روی جنبههای تاریک ماجرا، رویکردی همدلانه و تا حدودی ستایشبرانگیز را نسبت به موسس اپل دنبال میکند.
موسس / The Founder
بعد از موفقیت «بردمن» که باعث شد تا مایکل کیتون تا نامزدی اسکار هم پیش برود، خیلیها انتظار داشتند که سناریوی بازگشت بازیگران کهنهکار برای کیتون هم تکرار و او تبدیل شود به یکی از مدعیان دائمی در فصل جوایز. به همین دلیل روی «موسس» حساب ویژهای باز کرده بودند، فیلمی که چگونگی شکلگیری بزرگترین فستفود آمریکا را به تصویر میکشد.
موضوع جالب بود ولی فیلم متوسط از کار درآمد و به همین دلیل اصلا وارد کورس رقابت در فصل جوایز نشد. با این وجود، بعد از اکران، با انتشار نسخه ویدئویی در میان مخاطبان عام بهچشم آمد و حتی به فیلم محبوبی تبدیل شد. «موسس» داستان تاجر واخوردهای را تعریف میکند که با دیدن پتانسیل بالا در یک همبرگرفروشی به فکر گسترش آن در ایالتهای مختلف میافتد. وقتی با قصه همراه میشوید، تازه میفهمید که چرا در داستان موفقیت مکدونالد، بازار معاملات ملکی بیشتر از کیفیت غذا موثر بوده است!
فورد علیه فراری / Ford vs. Ferrari
با اینکه در اصل با یک درام ورزشی درباره اتومبیلرانی طرفیم، «فورد علیه فراری» به خوبی و در قالب داستان جذاب و نفسگیرش رقابت میان دو غول صنعت خودروسازی را به تصویر میکشد. در شرایطی که فراری سلطان بلامنازع بازار اتومبیلهای سوپراسپورت است، فورد که توسط نوه فورد کبیر به ارث برده شده، وضع خوبی ندارد و تبدیل شده به یک خودروی بدون هرگونه جذابیت و خلاقیت. یک مهندس جاهطلب روی یک ایده دیوانهوار قمار میکند تا با ساختن یک خودروی سوپراسپورت برای فورد و رفتن به جنگ فراری، بازی را تغییر دهد. اگر نسبت به ماشین و صنعت خودرو کنجکاو هستید، این ساخته جیمز منگولد شاید بهترین فیلم در تمام سالهای اخیر باشد که برای چند ساعت حسابی درگیرتان میکند.
خاندان گوچی / House of Gucci
طبعا عنوان گوچی، یعنی یکی از بزرگترین برندهای دنیای فشن، بر روی فیلم است، ولی در عمل با فیلمی مواجهیم که بهجای مد و فشن، به روابط سیاه و غیرمعمول اعضای خاندانی میپردازد که این برند بزرگ را برای چندین سال اداره میکردند. همهچیز بین دو برادر بدون دردسر پیش میرود، تا زمانیکه پای دختری از طبقه کارگر به این خاندان باز میشود و نوکیسگی و طمع تازهعروس مثل کبریت روشن در انبار باروتی است که از کینههای قدیمی انباشته شده. قطعا «خاندان گوچی» را نمیشود کنار آثار مهم ریدلی اسکات قرار داد. چه در متن و چه در اجرا، عیب و ایرادها بیشتر از آن است که قابل اغماض باشد. با این وجود فیلم همچنان سرگرمکننده است و در مواردی با بالاترین سطوح از خالهزنکی در صنعت فشن، درگیرتان میکند. «خاندان گوچی» هم مثل اکثر آثار این فهرست، اقتباسی از یک کتاب غیرداستانی پرفروش با همین عنوان است.
سقوط کردیم / WeCrashed
«ویوُرک» با دست گذاشتن روی ایده فضای کار اشتراکی و بسط آن از نیویورک به سایر نقاط، ظرف چهارده سال به یک کمپانی چند میلیارد دلاری تبدیل شد و طبعا روی خیلی از صنایع و تجارتها تاثیر گذاشت. اما بعد از سقوط ارزش سهام این کمپانی و اتفاقات ویرانکنندهای که سال ۲۰۱۹ برای صاحبان آن پیش آمد، خیلیها تازه در زمان شکست متوجه اهمیت آن شدند. بهار دو سال قبل سرویس استریم هولو مستندی را درباره ظهور و سقوط «ویورک» منتشر کرد که با استقبال مواجه شد.
بلافاصله اپل تیوی پلاس ساخت سریالی بر اساس همین موضوع را در دستور کار قرار داد. «ویکرشد» (یا سقوط کردیم) با حضور جرد لتو و آن هاتاوی در نقشهای اصلی یکی از محصولات پرسروصدای این اپل در سال گذشته بود که واکنشهای متفاوتی را به دنبال داشت. حالا تمام ماجراها درباره پیچوخم بهثمر رسیدن یک استارتاپ و بعد سقوط آن به کنار، قلب تپنده سریال رابطه میان آدام و ربکا نویمان است که البته یکبار دیگر با نقشآفرینی بهشدت برونگرایانه از جرد لتو همراه شده!
دراپآوت / Dropout
همیشه قرار نیست که داستان برندهای موفق مورد توجه قرار بگیرد. اوایل هزاره جدید، الیزابت هلمز دختر جوانی بود که با یک ایده درخشان در صنعت مثل بمب صدا کرد. هلمز صاحب شرکت تازهتاسیسی بهنام ترانوس بود که با ایده ساخت کیتهای آزمایش خون سریع و چندگانه، ظرف کمتر از یک دهه سرمایهای هنگفت را جذب کرد و به جوانترین میلیاردر زن در آمریکا تبدیل شد. نمونهای تحسینبرانگیز از رویای آمریکایی در دنیای مدرن.
اما چند وقت بعد گند قضیه درآمد و معلوم شد که خانم هلمز و رفقایش یکی از بزرگترین کلاهبرداریهای قرن را رقم زدهاند! شهرت هلمز حفظ شد البته این بار بهعنوان یک شیاد نابغه! کتابی که درباره ماجراهای هلمز توسط جان کریرو نوشته شد، فوقالعاده پرفروش و باعث ساخت چندین اثر مهم از جمله یک پادکست پرمخاطب و مستندی بود که توسط الکس گیبنی جلوی دوربین رفت. موضوع آنقدر جذاب بود که آدام مککی سریع حق اقتباس از کتاب جان کریرو را بخرد و جنیفر لارنس را هم برای ایفای نقش انتخاب کند. اما وقفه در تولید فیلم باعث شد که هولو با اقتباس از یک منبع دیگر (پادکست ایبیسی) مینیسریالی را بر اساس این سوژه جذاب و با نقشآفرینی آماندا سایفرد را در مسیر ساخت قرار دهد.
تتریس / Tetris
الان را نگاه نکنید که صنعت ویدئوگیم در سودآوری حتی از سینما پیش افتاده و به بخشی از روزمرگی چندین نسل تبدیل شده. در دهه هشتاد بازیهای ویدئویی پدیدهای نوظهور بود و به همان نسبت صنعت هم نوپا. اخیرا شاهد هستیم که در قالب مستند به تاریخ گیم زیاد پرداخته میشود، چون علاوه بر ناگفتههای این بازار، دهه هشتاد نیز فرصت مناسبی را فراهم میآورد برای نقب زدن به گذشتهای که پاپ کالچر امروزی بر روی همان دوران بنا شده.
نمونه دراماتیکش را میتوانیم در «تتریس» ببینیم، فیلمی که توسط سرویس استریم اپل منتشر شده و داستان چگونگی ورود یکی از معروفترین بازیهای تاریخ به آمریکا را روایت میکند. تتریس بازی حیرتانگیزی بود، ساخته شده توسط یک مهندس روس در شوروی. در نتیجه قدم گذاشتن به آنسوی دیوار آهنین و یافتن راهی برای عرضه این بازی در آمریکا، دستکمی از عملیات غیرممکن نداشت. «تتریس» سعی کرده همین ماجرا را به تصویر بکشد. گرچه کمی در درامپردازی زیادهروی کرده و بیشتر به یک تریلر سیاسی درباره جنگ سرد تبدیل شده و البته برای جبران تولید ارزان و جمعوجورش هم به سراغ بازیگوشیهای بصری رفته است.
ایر / Air
یک دهه قبل، همهچیز برای بنافلک رویایی پیش میرفت. بعد از آنکه «آرگو» جایزه اسکار بهترین فیلم را گرفت، برای ایفای نقش بتمن در دنیای سینمایی دیسی انتخاب شد و دیگر کسی او را بهعنوان بازیگر بیاستعدادی نمیشناخت که عمده شهرتش را مدیون قرار گذاشتن با جنیفر لوپز بود. اما اوضاع ناگهان کابوسوار شد. زندگی خانوادگیاش بههم خورد، حضورش در نقش بتمن با واکنش منفی مواجه شد و چند سال تلاشش برای ساختن فیلم با محوریت شوالیه تاریکی هم به بنبست خورد.
برای همین افلک خیلیزود تبدیل شد به نماد ناکامی و افسردگی. با این وجود موفق شد که خودش را از تاریکی بیرون بکشد و امسال دوباره به عرصه کارگردانی برگشت، آنهم با فیلمی که واکنشهای مثبت منتقدان را به همراه داشته و به گفته خیلی از منتقدان شاید حدیث نفس خودش از سروکله زدن با کمپانیهای فیلمسازی باشد. داستان درباره این است که در دهه هشتاد چطور برند نهچندان قدرتمند نایکی که در آستانه تعطیل کردن خط تولید کفشهای کتانی قرار گرفته، بعد از جوش دادن یک معامله تبلیغاتی بزرگ با مایکل جردن وضعیتش زیر و رو میشود. «ایر» اکران قابل قبولی داشت و بعد از عرضه روی سرویسهای استریم با استقبال مواجه شد.
همچنین بخوانید:
۱۲ فیلمی که برای موفقیت در کسب و کار باید ببینید!
توصیه دیدن ۳ فیلم به تمام جنگ افروزان جهان / عاشقان بمب!
روایتهای تلویزیونی از پشت صحنه استارتاپها + معرفی ۸ سریال درباره استارتاپها
همه چیز درباره «مذاکره» + ۱۰ فیلم + ۳ سریال و ۴ کتاب
همه چیز دربارهی Kpiها (شاخصهای کلیدی عملکرد) در دیجیتال مارکتینگ! + معرفی ۹ دسته شاخص اصلی
دیالوگهای ماندگار فیلم و سینما
نقشه راه عربستان برای ساختن یک تصویر تازه از خود/ یک ریبرندِ جاهطلبانه
مطلبی دیگر از این انتشارات
افکار مزاحم یا ناخواسته چیست و چگونه از شّر آن خلاص شویم؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
بهترین رفیقم سینما: یک روایت ۴۰ ساله از معاشرت و همنشینی با فیلم
مطلبی دیگر از این انتشارات
دربارهی دنگ شیائوپینگ؛ منجی چین و انقلابش