Salman Yaghoobi·۱۳ ساعت پیشبلوارِ تمام نشدنیبه گمانمخدایش از مناسباببازیِ گمشده و بیصاحبی ساختهو دودستیمراتقدیمِ پاییز کرده است.من هم،در پیِ احوالِ او،تمامِ این فصل راقدم میزنم.ن…
Dark_void_11·۱۹ ساعت پیشجان پس از عمری دویدن لحظه ای آسوده بودجان پس از عمری دویدن لحظه ای آسوده بودعقل سرپیچیده بود از آنچه دل فرموده بودعقل با دل رو به رو شد صبح دلتنگی بخیرعقل برمی گشت راهی را که دل…
خیال نویس·۱ روز پیشمن بی حفاظ، در برابر تونه من هیچگاه احساس تنهایی نمی کردم، نه تا زمانی که چشمانت را نمی دیدم. هیچگاه احساس تنهایی نمی کردم تا زمانی که دستانم را می گرفتی. دستانت…
maryam. mohseni·۱ روز پیشقصه ی من(۲)قصه ی من (۲)سپس پا گذاشتم به سرزمین کودکی؛جایی که حلقههای کوچک خیال، مثل زنجیرهای روشن، دورم میچرخیدند—حلقههایی که بعدها «ارباب حلقهها…
maryam. mohseni·۲ روز پیشهست را گر قدر ندانی، می شود بود.هست را گر قدر ندانی، می شود بود هست را گر قدر ندانی، میشود بود…
Salman Yaghoobi·۳ روز پیشجایی که تو نیستی.کاش کنارم بودیتا مجبور نبودممیانِ مسافرانِ تنهااز این خیابانهاعبور کنم.مجبور نبودمتحمیلِ افکارم را بپذیرمو اندوهِ تو راقدمبهقدمبا خود بک…
AAF·۳ روز پیشقلبِ کوزهایحکایتی از یک عشق ناخواسته بچه شهری،نسبت به دختر روستایی حاجمحمود،و خواستگاری کدخدا برای پسرش...در قالب شعر سپید.