علیرضا زارع·۹ روز پیشپژوی سبز بابامیشد که بهار از در سفید خانهی ما سبز شود و میشد که پژوی سبز بابا خبررسان بهار باشد. راه شیراز تا بندر طولانی است و راه بندر تا شیراز طول…
rize·۹ روز پیشماجراهایی 21 ساله و بیشتربابا رانندگی را پشت میز کارش یاد گرفته بود. اواسط دهه شصت، یک روز که به مجموعۀ ارتش رسیده بود، موشک جنگنده عراقی از ساختمان بخشش هیچ چیز با…
الهه·۹ روز پیش#دنده_عقب_با_اتو_ابزارتابستون سال ۷۸ بود. من تازه دیپلم گرفته بودم و بابام قول داده بود که اگه معدلم خوب بشه، منو با پیکان آبیرنگ قدیمیش ببره شمال. اون پیکان ی…
leyla javid·۹ روز پیشچند لحظه توقفتا خود صبح می توانستم بنشینم و نگاهش کنم، همینقدر نزدیک و همینقدر واقعی، باورم نمیشد ، چای تازه دم مثل همیشه کم رنگش را که می ریخت یک لحظه…
Amir mohammmad·۹ روز پیشاز پدالهای دور از پا تا در آغوش رویاهااز وقتی چشم باز کردم، دنیای من با صدای استارت خوردن ماشین بابا شروع میشد.مامان همیشه با خنده و کمی نگرانی میگه: «تو هنوز حرفزدن درست بلد…
تنهاترین نفس·۱۱ روز پیشجنگشب اول بود داشتم کابوس میدیدم سیاهی داشت میومد داشت همه رو یکی یکی میبرد.با یک صدا و لرزش اتاق از خواب پریدم بابا رو صدا زدم بیدارش کردم…
m_90114879·۱۴ روز پیشبابای عشق ماشینِ منتوی ماشین اسنپ نشستیم؛ من عقب و بابا جلو. راننده نگاهی به بابا انداخت و گفت: "همیشه به شادی و عروسی."بابا خندید که از پشت سیبیلهای پرپشتش…
Bhag·۱۵ روز پیشاون لحظهای که تسلیم شدم.هروقت که این تصویر رو میبینم، ترس وابهام اونروز وجودمو پر میکنه.ترس از دست دادن یکی از عزیزترین آدمهای زندگیم که داشت از درون نابودم می…
آرتین خدیور·۱۶ روز پیشلاستیک خونیشبی بود از شبهای اواخر خرداد. بابا گیر داده بود برود روستای آبا و اجدادیش. عزیز و باباحاجی پول ساخت دو تا آپارتمان تپل را خرج بازسازی یک…
Mounes Refahifard·۱۷ روز پیشفرمونِ کودکیگاهی فکر میکنم همهی آدمها یه خاطرهی ماشینی شنیدنی دارن؛اما من اون شیرین ترینش رو دارم. اون ماشین سبز براق بابا، که بوی اسانس لیمو و بنز…