ریحانه برفر·۳ سال پیشخواستگاراین روزها بیش از حد دلتنگم .دلتنگ صدای گرم آرام مردانه ات دلتنگ آغوشی که سالها حسرتش را با خود دنبال کردم وتو چه بی رحمانه آن را از من دری…
ریحانه برفر·۳ سال پیشدختری از دیاری غریبزمستان بود و هوا بشدت سوزناک، بی شک امشب آسمان زمین را مهمان سپیدی خود می کرد و از فردا جشن با شکوهی برگزار می شد. خیابان ها یخ بسته و ع…
ریحانه برفردرکنج داستان نویسی·۳ سال پیشملیکااتاق تقریبا نیمه تاریک بود ،و به زور می شد اطراف رو دید کمی خودم تکون دادم ،که یه دردی توی دستام و پاهام پیچید .دستام بالا بردم و مقابل چشم…
ریحانه برفردرکنج داستان نویسی·۳ سال پیشکابوس،پارت#هفتموقتی به بیمارستان رسیدم محیطش خیلی شلوغ بود مثل اینکه یه مینی بوس تفریحی چپ کرده بود و زخمی هاش رو به اینجا انتقال داده بودن،صدای ناله و گر…