ℂ𝕠𝕟𝕗𝕦𝕤𝕖𝕕 𝕚𝕟 𝕥𝕙𝕖 𝕕𝕒𝕣𝕜درچرند و پرند·۱ سال پیشروانکاو - پارت 8احساس کوفتی و خستگی می کنم با این حال گرسنگی بیشتر به من فشار می آورد!یک هفته ای می شود که از گلرخ خبر ندارم و او را ندیده ام_سرم خیلی شلوغ…
ℂ𝕠𝕟𝕗𝕦𝕤𝕖𝕕 𝕚𝕟 𝕥𝕙𝕖 𝕕𝕒𝕣𝕜درچرند و پرند·۱ سال پیشروانکاو - پارت 6با ناراحتی الگو را روی پارچه می کشیدم.بدون شک می توانم بگویم یکی از برتری های دیگر خواهرم نسبت به من مهره مارش بود! من بیشتر از یک سال بود…
??ℜ?:((✨·۱ سال پیشداستان چند پارتی ؟! پارت 5داستان چند پارتی ؟! پارت 5صدای پا اومد . دیدم دختر خانومس . وقتی میا و لباس قشنگش رو دید سریع دویدسمت اتاق . مامانش هم رفت دنبالش . منم به…
??ℜ?:((✨·۱ سال پیشداستان چند پارتی ؟! پارت 4داستان چند پارتی ؟! پارت 4از اتاق اومدم بیرون ، دو سه ساعتی بیدار بودم و داشتم به همه چی فکر میکردم . دو سه ساعتی که گذشت رفتم تو اتاقش ، ع…
??ℜ?:((✨·۱ سال پیشداستان چند پارتی ؟! پارت 3داستان چند پارتی ؟! پارت 3رفتم تو اتاقش و ازش پرسیدم : چرا گریه میکنی ؟+دلم برای مامان و بابام تنگ شده ._چرا مردن ؟+اون موقع خیلی کوچولو بو…
??ℜ?:((✨·۱ سال پیشداستان چند پارتی ؟! پارت 2داستان چند پارتی ؟! پارت 2 پارت دو :))اون دختر کوچولو رو بردم خونه ، کمی هم توی راه براش خوراکی خریدم و بهش دادم . بردمش حموم ، خیلی کثی…