کمند...·۱ ماه پیشخاک ما!کودکان ما ندانند آرزو از آن چیست...خاک حاصلخیز ما تشنه به خاک افتادهاست.خاک و خون برپا شده دل بی صدا افتادهاست.دستهای پینه بسته دردشان ح…
Ehsan·۳ ماه پیش«نوشتههای پراکنده» : دریای افکارسوار بر قایق ذهن، پارو زنان در دل دریای افکار به پیش میروم ...
مَِهدیدرخودکار آبی·۳ ماه پیش«از رختکن بازنده ها صدای دست و جیغ می آید!»روز های آخر تابستان هزار و چهارصد و سه است. آخرین هفته تابستان . هفته آخر شهریور. هفته آخر تمام آن برو و بیا ها است. چند روز دیگر شهر من خا…
غریبه| doyle·۳ ماه پیشنجات دهنده یا قاتلی در آیینه؟خود را در خانه ای پوشالی به آتش کشیده بودم. من خود را در اقیانسی از سیاهی ها غرق کرده بودم.
پارسا زندی·۴ ماه پیشیک سرگذشت از علوم پایه|از دنیای طبچند وقت پیش می خواستم یک نوشته به تفکیک ترم بنویسم اما راستش را بخواهید آنچه از دل براید لاجرم بر دل نشیند. از آنچه که تجربه کردم می نویسم.…
پارسا زندی·۵ ماه پیشدر ملامت ناکافی بودن|از دنیای طبروز های گرم تابستان می گذرند و کلافه تر از بیهودگی گذر زمان به دور خودم می پیچم.منطقی نیست.غایتی نیست که هنگامی که به آن رسیدم کمی خیالم را…
glasses/عینک?·۷ ماه پیشوضعیتم عالیه ، از نوع دروغینش 🙂لبخند امروز ، غم هرروز ، ترک های گذشته ، حال و آینده !