زهرا خوببختدرپناهگاه نویسندگان·۳ ماه پیشلبخنجوقتی از طنز حرف میزنیم زخمها جایگاه ویژهای پیدا میکنند. زخمها بخشی از طنزند. بخش جدانشدنی آن. بخشی که در ابتدا دیده نمیشود.
ح جیمی.·۱ سال پیششماره چشمتان چند؟بدون چشم مسلح یعنی عینکم، نمیتونم اجسام رو از فاصله ۶۰ سانت دورتر ببینم...میبینم اما شفاف و واضح نمیبینم، بطوریکه اصلا قدرت تشخیص چهرهه…
زیبا مغربیدرعتیقه فروشی خاطرات·۱ سال پیشاز دید یک جفت چشم سبزشاید نوشتن سرودی ستایشآمیز برای چشمانی سبز رنگ، داستانی رنگورورفته و دستچندم به نظر بیاید اما داستان من این گونه نیست.بازگشت به دانشکده…
رضا م ز ک·۲ سال پیشدیدن ؟!باید نوشت ، نوشتن بودن است ؛ باید دید ، دیدن برداشتن است دیدن ترمینال و آدم ها چشم ها را آزرده میکند، دیدن آنچه را که خود ساخته ایم برایم…
حسن شیخدربهارک·۲ سال پیشیادم نمیرود به تماشای من توئیگیاهان شباهت عجیبی با زنها دارند. هر دو را باید دقیق تماشا کرد. هر دو را هر روز باید خواند، خط به خط، کلمه به کلمه. پیچ و تاب مو، حالت صور…
حامد قزل سفلی·۲ سال پیشآدمها، هر آدم یه نقشکسی خودش رو انتخاب نکرده، اما همه خودشون رو دوست دارن. حتی اونایی که شفاهن به خودشون احترام نمیذارن اما برای حفظ خودشون غذا می خورن، می خوا…
فرهاد کرم زاده·۳ سال پیشتجربه نوشت، قسمت اول، خوب دیدن و شنیدنسال 1370 به صورت رسمی در یک موسسه آموزشی استخدام شدم، البته از سال 1368 و پس از پایان خدمت مقدس سربازی مشغول به کار بودم اما رسمی و به عنوا…
بابای طاها·۳ سال پیشدنیای کد شده (ناتمام فاطمه ... جلد ١ صفحه ٥٢)بنیامین یا سمت موضوعی نمیرفت یا اگر میرفت سعی میکرد تا تهش رو در بیاره... کارش به جایی رسید که بعد از سه الی چهار هفته به دوستش گفت : نگاهم