Meteor95·۷ ماه پیش-*( مهمان باخوانده )*-وقتی آماده باشی؟ مسافر و مهمان ممکنه برات زیاد بیاد. همراه با تجربیات خودشون
Elham.mohammadi9069·۷ سال پیشخاطرات قزوین!اولین خیابان سنگ فرش ایران را که گز میکردم, تمام مدت خیال زنی را در سرم میپروراندم! زنی بلند قامت,باریک, با چشمانی برجسته و مشکی, لبانی سرخ و ابروانی کمانی! زنی که با صدای سه تاری مست میشد! زنی که با خواندن شعری عاشقانه به وجد می امد، زنی که هنگام دلتنگی موهای مشکی و بلندش را در اسمانی ابی رها میکرد. همانطور که قدم میزدم تاریخ کشورم روی سرم اوار میشد! به عالی قاپو که ر...
Elham.mohammadi9069·۷ سال پیشطنزنامه قشمساعت ده دقیقه به 9 صبح روز پنج شنبه بود، از روی اسکله پیاده شدیم و به سمت در خروجی رفتیم، تابلوا به جزیره نیلگون خلیج همیشه فارس عروس جزیره های ایران ،قشم خوش امدید هم خودنمایی میکرد. اینقدر گرسنه بودیم که کمتر تونستیم این جمله پرمغز را رو به باد تمسخر بگیریم. هوا عالی بود، نه سرد نه گرم، دریا هم آرام بود و زیبا، آرش برای صبحانه چنتا تی تاپ و شیرکاکائو خرید و روی سب...
Elham.mohammadi9069·۷ سال پیشخاطرات جزیزه بکر هرمز!کوچک بود اما وسیع، اهالیش تیره پوست ولی روشن دل، آسمانش کمی یک رنگ تر، دور تا دورش را آبی دریا پوشانده بود! من اما پی نوری بودم از بلندای نخلستان های سرسبزش، دشت های وسیع، نسیمی که چون شلاقی به تن لخت ساحل می وزید و گیسوان دختری که در آسمان میرقصید. چه آبی بودم آن روز، درست به رنگ ابی دریاها، نور میپاشید به رگهایم! زنده بودم، نفس میکشیدم، تنم اما هوشیار تر از همیشه! رو...