رویا شاکری·۴ سال پیشمسابقه مدرسهمن برگشتمنمی دونم چند روزه که ننوشتم فقط می دونم از تعداد روزای سال گذشته. حال الانم مثل خوردنی بستنی تو دل تابستونه.چقد دلم برای نشتن تنگ…
Mahsa Ebrahimnia·۴ سال پیششماره چهارصدای تيکتاک ساعت روميزیاش را با ريتم پلک زدنش هماهنگ کردهبود و سعي داشت که هر دوی آنها را با ريتم دم و بازدماش هماهنگ کند ولي هرچه سع…
Mahsa Ebrahimniaدرکتاب باز·۴ سال پیششماره سهتریلی از کوچه رد شد، با سرعت زيادی هم رد شد، صدای بلندش پسر کوچک را بيدار کرد، با ترس و هول و هراس بلند شد، البته نه برای خودش، بيشتر برای…
Mahsa Ebrahimnia·۵ سال پیشلیوان لبپَرهمه چیز توی اون صبح مرطوب مه گرفتهی زمستونی فرق داشت.زمینه برای عصبی شدن مهیا بود.دستم زیر سرم مونده بود و خواب رفته بود.تیکتاک ساعت دیوا…