پرتو·۱ ماه پیشهنوز نمیدانم زندگی بی تو چگونه خواهد بود...مقدمت گلبارانعزیز مهربانم... مهربان مهمان نوازم... یک هفته است که بار سفر بستی و رفتی... یک هفته است که نیستی... همه خواب رفتنت را میدیدند…
نجوا·۲ ماه پیشمادر ناطنیما آدمها حال بهم زن ترینیمیکی از علت های که از مادربزرگم خوشم نمیاد همین رفتاراشهمثلاً میگین چه رفتارهایی!امشب عروسی خواهر زندایم هستیمکه ت…
کامیشا | Kamisha·۲ ماه پیشعزیز ترین رفیقِ زندگیم ..بیست و هفتم مرداد ماه هزار و چهارصد و سه، ساعت شش و بیست و پنج دقیقه صبح، ترسِ از دست دادنش تموم شد. از سی و یک خرداد ماه، میدونستم که روز…
مونا قمی پور·۳ ماه پیشژن غم ...روزی یکبار به مادرت زنگ میزنی که نه حال اون روزش رو بپرسی بلکه غم نامتنهایی شو کم کنی و بزاری روی شانه های خودت.هروقت به تفریح میروی به فکر…
نعیم نوشت·۴ ماه پیشخاطره هاتا حالا شده برای چیزی تلاش کنی تا مالکش بشی و بعد که بدستش آوردی ببینی مال تو نیست مثلا دیدی خیلی مادربزرگ قدیمیا ظرف و ظروفشون ملامین بوده…
دختر ماه·۵ ماه پیشکتابخانه وحشت (پارت 2)این عکس اصلیه و ربطی به الان داستان نداره!.. در حالی که بازی می کند توپش به زیرزمین سر می خورد. با عجله به زیرزمین می رود تا توپش را برای ا…
دختر ماه·۵ ماه پیشکتابخانه وحشت(پارت 1)کتابخانه وارد کتابخانه می شوم،اوه لعنتی! چه تاریکه! مخوف ترین کتابخانه ی شهر! فروشنده ی پیر مثل همیشه روی صندلی کهنه که صدای غژ غژ آن خبر ا…