berad davoodi·۲ روز پیشبیژنبیستوهفتمِ پاییز روزِ اولِ روایتصبح که چشم باز کردم، هوا بوی خاکِ نمخورده میداد؛ بویی که همیشه مرا پرت میکند به یزدِ کودکی، به حیاطی ک…
امیرحسین سهراب زاده·۱۸ روز پیشخش خش رادیونمیدونم شماها به مادر بزرگتون چی میگید،من میگم عزیزعزیز منو خیلی دوستداشت منو از بقیه خیلی متفاوت تر میدید یا بهتره بگم تنها کسی که منو مید…
سیده. الهام موسوی·۱۸ روز پیشیادش بخیروقتی هشتگ #دنده_عقب_با_اتوابزار را دیدم، یکهو پرت شدم به آن روز تاریخی و البته فاجعهبارِ دوران نوجوانیام. همان روزی که با خودم گفتم: بگ…
جوکاری·۲۴ روز پیشخاطره رفتن به خونه مادربزرگ در عید نوروزتعطیلات عید نوروز همیشه برای من بوی سفر و دیدارهای شیرین میداد، اما هیچوقت مثل آن سال بهیادماندنی و نفسگیر نبود. هنوز هم وقتی چشمهایم…
احسان سبکتکین ریزیدرنشر یاز؛·۱ ماه پیشنشان روی چوب گردونشان روی چوب گردوبوی نم و خاک کهنه میآمد، بویی که فقط خانههای قدیمی بعد از سالها سکوت به خود میگیرند. آن روزها بود، پاییز سالها بعد از…
دیر و زود·۱ ماه پیشبازگشت به کوچهی سرشورمشهد برام فقط یه شهر مذهبی نبود. بوی کودکی میداد.یه روز با همسرم رفتم محله سرشور؛ همونجا که سالها پیش با مادربزرگم رفته بودم.…
مردی که مینویسد·۳ ماه پیشمادربزرگ مادریمادربزرگِ مادریام که زن مؤمنهای بود، خیلی آدمِ بشّاشی بود. یادم هست که یکبار از او پرسیدم: «مادربزرگ! آدم توی این سنّ بهچهچیزی فکر میک…
مجید نهازیدرصاحبان قلب های صورتی·۳ ماه پیشکاش من مادربزرگ داشتمکلاغ ها تا فرار می کنند، میوه ی درخت کاج روی زمین می افتد و من، بغض در گلوی دلتنگی ام می ترکد.