لقمان حاجی زاده·۱ ماه پیشنجوایی از معرفت نفسامشب خوابی دیدم که نوعی نجوا از معرفت نفس بود. قشر خودم را دیدم، در شهرهایی شلوغ و پر از جاده، شهر زیبا و حتی گاه دارای خرابی ها مثل همین ت…
کیانادرنامـهای به تو که نمیخوانی·۶ ماه پیشارزانی داشتن عشقاز ته دل برای همراه، پشتیبان، همکار، مراقب، دوست، همدم و همرازِ من یعنی خودم.
ابوالفضل رادین·۸ ماه پیشابوالفضل رادینروزی روزگاری در سال هزار صیسد بیست مردی امد ب نام جان افرین چنان زیبا سرمست بود ک اهو واویلا اه هعی روزگار سخت هعی
Mobina·۹ ماه پیشتو راهم.نصف شب پریشان شدم،سریع بهش پیام دادم،گفتم قلبم تند میزنه،گفت دستات چی میلرزه؟گفتم اره،مثل همیشه دیگه.گفت توراهم.همیشه همین بوده،فرقی نداشت…
جواد غلام نژادجبری ،jevad glamnjad jabri·۱۰ ماه پیشجواد غلام نژاد جبریبهترین فیلم در جشنواره دانشجویی رشد۳کشوری
With me·۱ سال پیشنفسدوباره رفت... نفسم دوباره رفت. مراقب را صدا زدم. با طمانینه سمتم آمد و من، بی نفس ورقه را به او تحویل دادم. دویدم بیرون. باران امروز و مه ه…