aida.bandi·۵ سال پیشبي پاياني كه پايان داشت...داستانمون رو مرور ميكنم، داستان تلخِ شيريني كه عمر بودنت كوتاه بود و يادآوري خاطراتش بي پايان.بي پاياني كه پايان داشت...و امروز سالگرد شروع…
aida.bandi·۵ سال پیشمنِ لعنتيِ نيمهتو اينقدر دوري كه حتي صداي رعد و برق رو نميشنوي،صدايي كه الان همه شهر درگيرشن....صدايي كه تنها نقطه مشترك ميشد...تو اينقدر دوري كه حتي رنگ…
aida.bandi·۵ سال پیشمغز نازنينم ،آرام بگير!از در و ديوار مغزم ، فكر تو ميريزه پايين، چراغشو خاموش ميكنم و ميخوابم، اونجا هم خواب تو رو ميبينم،بيدار ميشم يه ليوان آب ميخورم ، تا خواب…
aida.bandi·۵ سال پیشدوست داشتنتمن تو را آنچنان دوست دارم كه چشم ضعيف عينك را.گوش نا شنوا سمعك را.و پاي كم توان عصا را.تو آنچنان مرحم مني كه موسيقي ، روح پريشان را،ميخك ،…
aida.bandi·۵ سال پیشمثل دوست داشتنِ تودوست داشتن با هيچ چيزي قابل مقايسه نيس، مثال زدني نيس، منحصر بفرده، حد پايان نداره، تعريف نداره، ...مثل پرستش، مثل لطف خدا به بندش... كه در…
aida.bandi·۵ سال پیشباشتو نباشي خنده هاي سرخ رنگم، كبود و برق چشمانم تاريك ميشود...تو نباشي درياي خزر ،كوير لوت ميشود، طبيعت ماسال ، زمينِ باران نخورده ي صدساله…
aida.bandi·۵ سال پیشدلم برايت تنگ شده...خاطرات بدِ گذشته ، هميشه مانع از رسيدن من به حقايق شيرينِ پيش رويم شده...