دختری با کفش های قرمز·۲ سال پیشدلم دریا میخواد...میخوام لباس بپوشم یه مانتوی خنک نخی با یه شلوار بگ گشاد و یه کوله پشتی بندازم پشتم ، شالمو رها بندازم روی سرم و بزنم بیرون.برم ترمینال آزاد…
دختری با کفش های قرمز·۳ سال پیشهیولا و استفراغ!سکانسی کوتاه از وجود هیولاهایی که داخل زندگیمونن و گاها توی یک خونه با اونها زندگی میکنیم، اونها رو دوست داریم یا ازشون متنفریم...
دختری با کفش های قرمز·۳ سال پیشبی دست و پاهااین داستان به مشکلات شخصیتی در خانواده اشاره داره که درقالب طناب به دورپای دختر پیچیده شده و مشکلات دیگه که توی داستان باهاش مواجه میشین
دختری با کفش های قرمز·۳ سال پیشزیر میز ناهارخوری ...6ساله که بود وقتی دعوا می شد یه جای همیشگی داشت که اونجا قایم بشهمی ترسید متعلقاتش رو از دست بدهمی ترسید دیگه کسی رو نداشته باشه که کنارش ب…
دختری با کفش های قرمز·۳ سال پیشپاهایی که قطع شدیه دختربچه بود که عاشق کفش های قرمز پاشنه بلند بودهمیشه اونارو می پوشید و هیچوقت از خودش جداش نمی کردحتی اگه جاهایی می رفت که مذهبی بود باز…
دختری با کفش های قرمز·۳ سال پیشاز اینجا شروع میشه...خیلی پرم!یک ماه و چند روز دیگه وارد 24 سالگی میشم و حرف هایی هست که هیچوقت هیچ جا ابدا بازگو نکردمنمیدونم شاید ترسیدم قضاوتم کننشاید ترسیدم…