«دنبالهروِ هرکسی نباش، ولی از هرکسی توانستی یاد بگیر!» آدرس سایت: dastandaz.com | ویراستی: Dast_andaz@ | ایمیل: mohsenijalal@yahoo.com
چرا اینا رو کسی به من نگفته بود؟!
چرا اینا رو کسی به من نگفته بود؟
گاهی برای برپایی صلح، میجنگند!
هر کسی حق دارد که حق داشته باشد!
عاقبت خیلی از لذّتها، چیزی جز ذلّت نیست!
همان حرفهایی که امروز به پدرت میزنی، فردا فرزندت به تو خواهد زد!
بیشرمی، ابتذال و حرص و ولع انسان، تنها کشور بدون مرز جهان است!
گاهی داشتن دنبالکننده خیلی سختتر از نداشتن دنبالکننده است!
آدمهای مسئولیتناپذیر، برای پذیرفتن مسئولیت بیشتر دست و پا میزنند!
ممکن است مارها به تو گیر بدهند و هر چند وقت یکبار فقط به تو نیش بزنند!
بزرگترین خطری که یک "انسان" را تهدید میکند، "دوست داشتن کسی" است!
اگر کسی که دوستش داری بمیرد، کمی تا قسمتی از تو نیز به همراه او میمیرد!
کسی که به تو بدهکار است ممکن است بدهی تو را ندهد و از تو طلبکار هم بشود!
کسی که توی گوش تو میزند گاهی بیشتر از کسی که به تو میخندد، دوستت دارد!
آدم عاقل از یک سوراخ دوبار که هیچ، مثل آب خوردن، بیست بار هم گزیده میشود!
وقتی فکر میکنی هیچکس حواسش به تو نیست، حدقل یک نفر حواسش به تو هست!
بزرگترین خطری که یک "انسان" را تهدید میکند، این است که گمان کند کسی او را دوست ندارد!
از هر دستی بدهی، از همان دست نمیگیری که هیچ، گاهی با همان دست، سیلی هم میخوری!
ممکن است به کارهای "خوب" هم معتاد شوی و اعتیاد به همان کارهای "خوب"، از تو آدم "بد"ی بسازد!
برخی فقط به این خاطر دنبالت میکنند که از جلوی چشمشان دور نشوی، وگرنه چشم دیدنت را ندارند!
گاهی برای کسی حتی تب هم نمیکنی، ولی برایت میمیرد و گاهی برای کسی میمیری ولی برایت تب نمیکند!
همیشه چیزهایی که تو میخواهی اتّفاق نمیافتند، خیلی وقتها باید با چیزهایی که اتّفاق میافتند، کنار بیایی!
بعضیها حاضرند روزی"۲۳"ساعت برای تخریب تو وقت بگذارند ولی"۱"ساعت برای ساختن خودشان وقت نگذارند!
کسی که امروز دوستش داری و دوستت دارد، شاید فردا دوستت نداشته باشد و تو همچنان دوستش داشته باشی!
- این یادداشت احتمالاً هر چند وقت یکبار بهروزرسانی شود. چون چیزهایی که کسی به من نگفته بود، خیلی بیشتر از این حرفها است.
- آیا شما هم در موقعیتهایی قرار گرفتهاید که از خودتان بپرسید: «چرا اینا رو کسی به من نگفته بود؟!»
- آیا شما هم مایل هستید، برای جملهی «چرا اینا رو کسی به من نگفته بود؟!»، یک یادداشت با هشتگ "چالش هفته" بنویسید؟
بله! خُب عزیز جان پس چرا معطلی؟ شروع کن به نوشتن!
آخرین یادداشتها:
یک درنگ بر هنگِ منگ و لنگِ فرهنگ! (۷)
ترجیح میدهم بمیرم و در زندگی زنم را سربرهنه به مردان غریبه نشان ندهم!!
یک درنگ بر هنگِ منگ و لنگِ فرهنگ! (۶)
گفتگو میکنم، پس هستم! (۳) بهروزرسانی ۱
حُسن ختام: به نقل از کتاب «جوانی پُر رنج، پژوهشی دربارهی مسائل جوانان ایران» نوشتهی «محمدحسن ناصرالدین صاحبزمانی» (نوشته شده از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۳)
ایرانی زود مأیوس، و زود نیز امیدوار میشود. شکستهای گذشته را به زودی فراموش میکند. و در آتش اشتیاقِ آرمانی تازه بسرعت ملتهب میگردد. سرشتِ ایرانی را آمیزهای از میلهای تند «نفی» و «اثبات» و «افراط» و «تفریط»، دانستهاند. به وی اگر بگویند در پرده رو، چنان روی خود را میگیرد که نتواند حتی پیش پای خود را ببیند، و نفسش تنگی میکند. و اگر بگویند پرده از رخ برگیر در ظرف نسلی کوتاه، چنان پردهدر میشود که عریان و لخت با لباس شنا میخواهد، در خیابانها به راه افتد. از بادهگساری، خواستار مستی و بیخبری است، نه میانهروی! میخواهد آنچنان بنوشد که خراب افتد، و یارای نوشیدن جام دیگرش نباشد. ایرانی در عین «صوفیگری»، «تجملپرست» است. از حماسهسرائی، رجزخوانی، افسانهپردازی، غزلگوئی و سخنان شاعرانه و عاشقانه، لذت میبرد. از غرور، خودستائی و به خود بالیدن، اکراهی ندارد. وی هم میتواند «خسروپرویز»، و هم میتواند، «بایزید بسطامی» شود. عجول و شتاب زده است، و در برابر انتظار، کمطاقت و حساس است. به عبارت دیگر وی دارای خصوصیاتی است که بیش از هر کس، همه را تنها از جوانان نوخاسته میتوان انتظار داشت.
مطلبی دیگر از این انتشارات
تدبر در قرآن، نَمی از دریا-7(غربال خدا قسمت اول)
مطلبی دیگر از این انتشارات
من و من!
مطلبی دیگر از این انتشارات
وقتی کتابها آواز میخوانند