چرا اینا رو کسی به من نگفته بود؟!

چرا اینا رو کسی به من نگفته بود؟

گاهی برای برپایی صلح، می‌‎جنگند!
هر کسی حق دارد که حق داشته باشد!
عاقبت خیلی از لذّت‎‌ها، چیزی جز ذلّت نیست!
همان حرف‎‌هایی که امروز به پدرت می‎‌زنی، فردا فرزندت به تو خواهد زد!
بی‎‌شرمی، ابتذال و حرص و ولع انسان، تنها کشور بدون مرز جهان است!
گاهی داشتن دنبال‎‌کننده خیلی سخت‌‎تر از نداشتن دنبال‎‌کننده است!
آدم‌‎های مسئولیت‎‌ناپذیر، برای پذیرفتن مسئولیت بیشتر دست و پا می‎‌زنند!
ممکن است مارها به تو گیر بدهند و هر چند وقت یکبار فقط به تو نیش بزنند!
بزرگترین خطری که یک "انسان" را تهدید می‎‌کند، "دوست داشتن کسی" است!
اگر کسی که دوستش داری بمیرد، کمی تا قسمتی از تو نیز به همراه او می‎‌میرد!
کسی که به تو بدهکار است ممکن است بدهی تو را ندهد و از تو طلبکار هم بشود!
کسی که توی گوش تو می‎‌زند گاهی بیشتر از کسی که به تو می‌‎خندد، دوستت دارد!
آدم عاقل از یک سوراخ دوبار که هیچ، مثل آب خوردن، بیست بار هم گزیده می‌شود!
وقتی فکر می‎‌کنی هیچ‏کس حواسش به تو نیست، حدقل یک نفر حواسش به تو هست!
بزرگترین خطری که یک "انسان" را تهدید می‎‌کند، این است که گمان کند کسی او را دوست ندارد!
از هر دستی بدهی، از همان دست نمی‎‌گیری که هیچ، گاهی با همان دست، سیلی هم می‌خوری!
ممکن است به کارهای "خوب" هم معتاد شوی و اعتیاد به همان کارهای "خوب"، از تو آدم "بد"ی بسازد!
برخی فقط به این خاطر دنبالت می‎‌کنند که از جلوی چشمشان دور نشوی، وگرنه چشم دیدنت را ندارند!
گاهی برای کسی حتی تب هم نمی‌‎کنی، ولی برایت می‎‌میرد و گاهی برای کسی می‎‌میری ولی برایت تب نمی‌‎کند!
همیشه چیزهایی که تو می‎‌خواهی اتّفاق نمی‎‌افتند، خیلی وقت‎‌ها باید با چیزهایی که اتّفاق می‎‌افتند، کنار بیایی!
بعضی‎‌ها حاضرند روزی"۲۳"ساعت برای تخریب تو وقت بگذارند ولی"۱"ساعت برای ساختن خودشان وقت نگذارند!
کسی که امروز دوستش داری و دوستت دارد، شاید فردا دوستت نداشته باشد و تو همچنان دوستش داشته باشی!
  • این یادداشت احتمالاً هر چند وقت یکبار به‌روزرسانی شود. چون چیزهایی که کسی به من نگفته بود، خیلی بیشتر از این حرف‌‎ها است.
  • آیا شما هم در موقعیت‎‌هایی قرار گرفته‌‎اید که از خودتان بپرسید: «چرا اینا رو کسی به من نگفته بود؟!»
  • آیا شما هم مایل هستید، برای جمله‎‌ی «چرا اینا رو کسی به من نگفته بود؟!»، یک یادداشت با هشتگ "چالش هفته" بنویسید؟

بله! خُب عزیز جان پس چرا معطلی؟ شروع کن به نوشتن!

آخرین یادداشت‌‎ها:

مُخواد باشه!

یک درنگ بر هنگِ منگ و لنگِ فرهنگ! (۷)

ترجیح می‌دهم بمیرم و در زندگی زنم را سربرهنه به مردان غریبه نشان ندهم!!

یک درنگ بر هنگِ منگ و لنگِ فرهنگ! (۶)

گفتگو می‌کنم، پس هستم! (۴)

گفتگو می‌کنم، پس هستم! (۳) به‌‎روزرسانی ۱

حُسن ختام: به نقل از کتاب «جوانی پُر رنج، پژوهشی درباره‌‎ی مسائل جوانان ایران» نوشته‎‌ی «محمدحسن ناصرالدین صاحب‌زمانی» (نوشته شده از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۳)

ایرانی زود مأیوس، و زود نیز امیدوار می‌شود. شکست‌های گذشته را به زودی فراموش می‌کند. و در آتش اشتیاقِ آرمانی تازه بسرعت ملتهب می‌گردد. سرشتِ ایرانی را آمیزه‌ای از میل‌های تند «نفی» و «اثبات» و «افراط» و «تفریط»، دانسته‌اند. به وی اگر بگویند در پرده رو، چنان روی خود را می‌گیرد که نتواند حتی پیش پای خود را ببیند، و نفسش تنگی می‌کند. و اگر بگویند پرده از رخ برگیر در ظرف نسلی کوتاه، چنان پرده‌در می‌شود که عریان و لخت با لباس شنا می‌خواهد، در خیابان‌ها به راه افتد. از باده‌گساری، خواستار مستی و بی‌خبری است، نه میانه‌روی! می‌خواهد آن‌چنان بنوشد که خراب افتد، و یارای نوشیدن جام دیگرش نباشد. ایرانی در عین «صوفی‌گری»، «تجمل‌پرست» است. از حماسه‌سرائی، رجزخوانی، افسانه‌پردازی، غزل‌گوئی و سخنان شاعرانه و عاشقانه، لذت می‌برد. از غرور، خودستائی و به خود بالیدن، اکراهی ندارد. وی هم می‌تواند «خسروپرویز»، و هم می‌تواند، «بایزید بسطامی» شود. عجول و شتاب زده است، و در برابر انتظار، کم‌طاقت و حساس است. به عبارت دیگر وی دارای خصوصیاتی است که بیش از هر کس، همه را تنها از جوانان نوخاسته می‌توان انتظار داشت.